چقدر حالم خوب نیست، امشب
( خطر لو رفتن داستان )
به برج میلاد میروم، عظمت ارتفاع را چون نمی بینم، نمیفهم، پای رفتنی هم برای فتح ندارم. مشکل من این است که گذشته ها را از یاد نبرده ام و فراموش نکرده ام و فقط در زمان حال حاضر به سر نمیبرم. با خود میگویم : " ما یه قراری داشتیم " ! و به خود امیدواری می دهم که : " میاد، بالاخره میاد" . ولی نمی آید و میروم سمت مترو صادیقه. دوست ندارم سوار واگنی شوم، مسیرها من را به جایی نمیبرند، بی مقصدم. باز یاد تو را مرور میکنم، از این که نیستی بغضم میگیرد و میگویم : " ولی گور پدر ما، دل تو خوش". دنبال جایی میگردم و میخوام برای خودم خلوت کنم، ترک میکنم ایستگاه مترو را و خود را نشسته در کافه نادری می بینم، شیر سفارش میدهم، میلم نمیکشد. کافه هم سوت و کور هست و بر کرختی من می افزاید. " یاد گرفته ام وقتی آدم ها دور یه میز هستند دنیا جای بهتری برای زندگی
... دیدن ادامه ››
هست " . فقط خیال تو دور میز با من نشسته. پس کجایی ؟! " یه غمی تو این هوا هست که آدم دلش میخواد آواز بخونه، عاشق بشه ، نه راستش اینه که آدم دلش میخواد بمیره " .
آنجا را هم با خاطره ای بکر از تو به حال خودش میگذارم و عازم ترمینال شرق میشوم. میخواهم سفر کنم که از یادم بری، سفرم نمیاد. بر نیمکتی منتظرمیمانم تا نوبت حرکت ام فرا رسد. طبع شاعرانه ام گل میکند : " حالا یه چند تا شبیه هایکو گفتم برات اس ام اس میکنم " . آخ گوشی ام را کجا گم کرده ام ! کاش میدانستی چقدر نبودنت مرا می ترساند . میترسم. میترسم! دلم آب میخواهد، آره ارباب دلم آتیش گرفته ، در پارک آب و آتش هستم . چرا هیچ کجا دیگر بنی آدم اعضای یکدیگرنیستند. به کبوتر خانه زل میزنم. " آره کبوتر خانه خیلی خوبه، هم کبوتر داره، هم خونه " . ولی خیلی وقته هیچ کبوتری نامه ای از تو نیاورده و خانه هم بی تو رنگ باخته. بعد از ظهر میشود. یاد روزهایی می افتم که تو کارگردانی میکردی و از من بازی میگرفتی . شاید هم من را به بازی میگرفتی ! در شهرک سینمایی غزالی هستم. گریم میکنم و ماسک میزنم تا خودم نباشم. ولی من خودم هستم. راستی میدانستی که اگه " همه ساسون های دلم را بشکافم، دلم بازم برات تنگ میشه " . شب شده . میروم سمت میدان فردوسی . یه لنگه کفشم گم شده در انبوه نبودن حضورت. "هیچ کسی رو جز تو نداشتم همشهری". چرا هیچ کسی همشهری نیست. چقدر غریبه ام در شهر خودم. " آب میزنم تو رگ ادای مستی را در میاورم " . به سلامتی همه اونهایی که قرار بوده باشن و نیستن !
سحر که بیدار میشوم خود را در امامزاده صالح می یابم . حس غریب نوازی به من دست میدهد. آخرین بار به من گفتی " زیاد رو من حساب میکنی، اشتباهات همین جاست، رو من فقط میشه دیکته نوشت". دستم نه به ضریح امام زاده میرسد و نه به تو . محو میشوی و گم . و در روز روشن، دنیا و روزی دیگر برایم تاریک و گنگ میشود.
آقای رحمانیان، چقدر زیبا حکایت کردی. به راستی که ترانه هایی در گذر زمان هیچ گاه کهنه نمیشوند. همانطور که تصاویری از خیابان ها، پارک ها ، کافه ها و ... که هر روزه روز از کنارشان می گذریم و قاب حک شده اشان را در ذهنمان را به یاد می آوریم و در تنهایی خود زمزمه میکنم. شما چقدر استادانه روایت کردی که هیچ گاه فاصله ها حریف خاطره ها نمیشوند. و فی الواقع فاصله ها همان ترانه های قدیمی تک تک و مختص به خودمان هست که در تنهاییمان آن فاصله ها را به زبان دلمان از بر میخوانم و مرور میکنم. همانگونه که ترانه های قدیمی با گذشت سالها در پس هر بار شنیده شدن تازه اند، خاطرات هر فرد هم بسان یک موسیقی ماندگار میشوند . چه فرق میکند که حوادث نمایش در بهار سال 1390 میگذرد یا زمان دیگر. نمایش شما مولد مفاهیمی بود بر پیکره هر تماشاگر. و چه تلفیق هماهنگی بر پا داشتید بین ترانه های قدیمی و خاطرات شخصی . چند گانگی فضا ها و ارتباط بین آنها اوج هنرمندی شما بود که گوشه ای از خاطره هر کس را بازنمایی میکرد. بازیگران مدام در حال ارتباط با خودشان بودند . همان چیزی که بیانگر کلنجار هر کسی با خودش در خارج از سالن تئاتر هست. طراحی صحنه فارغ ازهر گونه شلوغ کاری اضافی و استفاده از آکسسور های نمادین، مفهوم نمایشنامه شما را به طور کامل میرساند که همان خلاصه و ساده بودن تصویر سازی ذهنی ما در مرور هر خاطره ای است .
خاطراتی که برایمان اسم مکان باقیمانده است و خیلی بیشتر توصیف آن زمان. گواه موفقیت شما در انتخاب موسیقی هم، چشمان خیس تماشاگران و همخوانی آنها با ترانه های انتخاب شده میباشد. شما در ارائه مفاهیم و پیام های مورد نظرتان موفق عمل کردید. ادای دین شما به بیژن ترقی، روح الله خالقی، همایون خرم و ... و همین طور گذرگاه تاریخی خاطراتمان ستودنی بود.
کاش ترانه های بخش شده در این اجرا با صدا علی زند وکلیلی و تک نوازی سامان احتشامی عرضه میگردید، میبایست خاطرات هر لحظه آن شب هم ماندگار شود.
به هزاران شادی نفروشم، غم پنهان تو را