در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر عسگرزاده | درباره فیلم صدای آهسته
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:37:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود فراوان بر هنرمند خوب میهنم، افشین هاشمی
"بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم"

تلاقی ... دیدن ادامه ›› سینما و نمایش، به زیبایی در فیلم "صدای آهسته" رخ می دهد. رسالت فیلم ساز، بیان تصویری درون ترامرد (ترنس من) است که تک گویی شاعرانه و صمیمانه خانم رویا تیموریان، هنرمندانه به آن پیوست می شود. حال، اگر این بیان تصویری در مام میهن، پرهیزه ی اجتماعی (تابو) باشد، هنرمند ما را چه باک که در ینگه دنیا سینماتوگراف به دست بگیرد و قلم مو به رنگ هنر بیامیزد. اما انگار، تابو هر کجای دنیا که باشد، تابوست؛ حتی اگر در سرزمین آزادی ها و شهر نیویورک با تندیس آزادی، تاکسی های زرد و زمستان سردش باشد! از همین روست که ترامرد داستان از شهر به حومه و از ازدحام به خلوت پناه می برد تا در سکوت، با خود واقعیش (کدام خود؟ - تعلیق درونی وی که به زیبایی شاعرانه در تک گویی ها بیان می شود از همین پرسش شکل می گیرد: خود مردانه یا خود زنانه اش؟ وجه خواهان یا خواسته اش؟ نمایش اندام زنانه اش در پناه تصاویر رویایی سینما که بر دیوار خانه پروجکت شده اند یا نامه های عاشقانه مردانه اش که دل هر زن دلداده ای را می رباید و دست ودل و چشم و گوشش را به دنبال خود می کشاند- کدام خود؟) رودررو شود، رویارو شود تا خود را بازشناسد و از نو تعریف کند، بیارآید و در آیینه ببیند، سیاهی پشت لب بردارد و سرخی لب بزند، مو بیافشاند و سبک بال قدم بردارد. تغییر جنسیت در فیلم به همین شکل نمادین انجام می شود. رجوع کنندگان به خاموشی خود خواسته ی خانه، تو گویی بر صحنه ی نمایش یا همان بالکن و حیاط دم در، متن زیبای خود را می خوانند و می روند: زن دلداه، مرد نامه رسان و خریدار لباس های دست دو. آن که می ماند، اوست که در خلوت خویش و در تردید و تعلیق خویش مانده؛ که طبیعت چنین خواسته و بنا به روایت مکتوب ابتدای فیلم از کتاب مقدس، خدای خواسته و به سان خود آفریده! با همین تعلیق و تردید ...؟!
فیلم "صدای آهسته" برازنده ی عنوان هنر و تجربه است. ایده ی جسورانه فیلم با پرداختی هنرمندانه تصویر می شود. کلام در تضاد با خاموشی، رکن اصلی فیلم است؛ چه کلام با خود باشد و چه کلام با دیگری. دگردیسی قهرمان، گویی، بیشتر به واسطه ی کلام است تا تحولی طبیعی و جسمانی. نمایشی بودن فیلم نیز از همین مساله نشات می گیرد. پیش برد داستان، نه بر پایه درام بین اشخاص، که با روندی درونی انجام می شود. حتی آدم های دیگر فیلم می توانند بازتاب عینی افکار و روحیات متعارض خود قهرمان داستان باشند. از همین روست که هیچ برخورد مستقیمی بین شان صورت نمی گیرد. مگرنه کدام خریدار لباس دست دو، چنین نطق فلسفی برای معاوضه ی خاطره ها می کند و کدام نامه رسانی مصر به رساندن نامه هایی با پاکت های رنگی و غیر رسمی است و کدام زن شیفته ای، عاشق فراریش را تا دوردست جنگل بو می کشد و پیوسته به رها کردنش تهدید می کند و باز می آید؟
اگرچه در فصل گذاری سکانس ها اصرار به درهم بودن و آشفتگی زمان می شود، اما زمان فیلم طبق روال طبیعی پیش می رود و اتفاقا زمان در پیوند با تحول قهرمان و سیر داستان، به خوبی جا می افتد. دلیل این سکت گذاشتن متنی در ابتدای سکانس ها راجع به تاریخ اتفاق را نفهمیدم. اگر حذف می شدند، شاید خلایی پیش نمی آمد.
نکته ی آخر: پیش از تماشا، دلم می خواست فیلم را "نبینم"! موضوع را می دانستم و از آن فراری بودم. با روحیه ی حساس و ضعیفی که در خودم سراغ داشتم، می دانستم پس از تماشا، به هم می ریزم یا دست کم، تصورم از جنسیت به هم می ریزد. ترس من در رویارویی مستقیم با پدیده های نامتعارف جنسی، از دغدغه مذهبی یا اجتماعی، صرف نظر از ارزش گذاری درست یا غلط، ناشی نمی شود؛ بلکه بیشتر، مساله و ضعفی روانشناختی و شخصی است. از ابعاد کوچک خودم که فراتر بروم، با عرف جامعه همدلی می کنم که امر نامتعارف را، اگرچه به ناحق، مذموم و مسکوت می کند و هم زمان، با فرزندان نامتعارف طبیعت نیز همدلی می کنم که امر متعارف را، به حق به چالش می کشند؛ اگرچه صادقانه، همدلی با آنها برایم سخت تر از همدلی با عرف جامعه باشد.
انسان مداری و انسان دوستی، آزادی خواهی و مردم سالاری، نه پیروی از خواست اکثریت در تصمیم گیری های کلان، بلکه احترام به حقوق اقلیت است. بیان این جمله شاید راحت باشد، اما به فعلیت رساندنش، دست کم برای من یک نفر خیلی سخت است، جامعه را نمی دانم!
امیرمسعود فدائی و رضا بهکام این را خواندند
زهره مقدم این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید