بین اینهمه برنامه تاتر فجر وقت ازادی داشتیم رفتیم و این نمایش را دیدیم ، با اینکه زمان خرید بلیط تیوال تمام شده بود از دوستی که جواب تلفن رزرو را داد و باز تخفیف تیوال را برامون درنظر گرفت تشکر میکنم ...
دوست نداشتم ( این جمله را اصلاح کردم ) ! همین ! دلایلم شاید شخصی باشه !
1- سالن ! اصلا مناسب همچین اجراهایی نبود ! نصف سن را سر تماشاگران ردیف جلویی گرفته و همه در حال کج کردن سر برای یافتن یه زاویه مناسبن و اگر یه نفر از ردیف جلو سرش را کج کنه تا ته سالن همه سرها تکون میخوره ! فکر میکنین شوخیه وقتی رفتین خودتون متوجه میشین ...
2- قصه ! چه عرض کنم ! شما اگه از سر و ته قصه چیزی متوجه شدین به ماهم بگین ! قصه یه دماغ که رفته ( حالا شما پیدا کنین استعاره از چیست ! پرتقال فروش و اینا !! ) تا آخر قصه از خودتون میپرسین خوب که چی؟
3- طنز ! ببخشید ، شاید به مزاق دوستان خوش نیاید ولی من اسم این طنز را لودگی میگذارم ! خنداندن تماشاگر
... دیدن ادامه ››
به هر وسیله !
4- بازی ! بعد از این همه اجرا اینطور کلیشه ای اجرا کردن واقعا برایم تعجب اور و خسته کننده بود ( غیر از اقای اسکندری در نقش قاضی )
5- صدا ! در شب اجرای ما صدای موسیقی به صدای بازیگران قالب بود و چندین بار چشم غره و اشاره بازیگران به اتاق صدا کاملا معلوم بود که اونها هم ازین همه داد زدن خسته شده بودند !
نکات مثبت :
1- انتخاب موسیقی ها ...
2- حضور استاد یغما گلرویی ..
3- تابلو دماغ های دم در !! ( خدایی با این ایده کلی حال کردم ... )
( این جمله هم حذف کردم )