در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Mehdi | درباره نمایش آهواره
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:45:28
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چشمانم رو میبندم
میدانم که اینها تمامش خیالست
مگر میشود با مرده حرف زد؟!
اما دارد با من حرف میزند
هر از چند گاهی چشمانم رو باز میکنم و زل میزنم به دریای تمنایی که در چشمان مرجان برای عاشق شدن موج میزند؛به حسرتی که در نگاه سوگل برای رقص ماسیده ست
با چشمانی خیس از سالن بیرون میزنم
قدم زنان میرم به سمت پارک هنرمندان....
عمیق نفس میکشم
یه ساندویچ با نون بلکی میخرم ؛بهش نمک میپاشم و با لذت گاز میزنم؛انگار آخرین باره که میخوام غذا بخورم
گوشی تلفن رو برمیدارم ... دیدن ادامه ›› و به تمام کسانی که دلم میخواد میگم :دوستتان دارم
..
زندگی حسرت نیست؛
حسرت ثانیه های مرده
زندگی ماتم نیست
ماتم ثانیه های زنده
زندگی در گذر ثانیه ها پنهان ست
نکند این گذر ثانیه ها؛خاطراتی بشوند
بوی حسرت بدهند
طعم تلخ ای کاش
پدرت را ببوس
و به مادرت بگو:تپش قلب تو از آنِ اوست
عشق را داد بزن
لحظه را باور کن





""پدرت را ببوس""
"" پدرت را ببوس""
و ""پدرت را ببوس""
تا عمری ناقوس حسرت در گوش دلت زنگ نزند....
کاش لحظات بودنش رابیشتر لمس میکردم....
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
@سرکار خانم محمدی بزرگوار
باعث افتخارست
حسرت تان مرا یاد چند بیتی که به یاد مرحوم پدرم بر مزارش نگاشته ام؛انداخت:
در سوگ تو نشسته ام اینجا پدر چه سرد
آرامشت؛تمام زمین را کلافه کرد
من آمدم به وادی تشکیل داغها
در قلب من روان شده تابوت شوم درد
مثل عبور رهگذری نرم و بیصدا
از کوچه های خاطره ام رد شدی چه زرد
امروز؛روز پدر بود و باز هم که غائبی
حالا چه وقت قاب شدن بود پیرمرد!!؟
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
@جناب justice گرانقدر,
روح پدرانمان قرین رحمت و آرامش و یادشان گرامی.
شعر زیبایتان آنقدر بر دل ِ دلتنگم نشست که اشکم سرازیر شد.
ممنون از اشتراک زیبایتان.
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میگن آب روشنیه
خواهش میکنیم این روشنی رو ازمون نگیرید
ما واسه یه دم؛یه بازدم له له میزنیم
ما باید برگردیم؛پرده ی اتاق بی بی رو بزنیم کنار تا نور به حسن یوسفش بتابه
ما باید به درخت انار توو حیاط آب بدیم
ما میخوایم یه پیانوی نو بخریم
میخوایم به مردم بگیم اسم پسراشون رو بذارن سیاوش
ما باید بریم جنازه ی زنی که توو ورزشگاه افتاده رو تحویل بگیریم
ما میخوایم برای همه مردم شهر نون بپزیم
ما باید بگیم یکی از شهیدای روی ... دیدن ادامه ›› تریلی گمنام نیست
میخوایم میوه های درختا رو بین همه پخش کنیم
ما میخوایم دستمون رو حنا ببندیم
میخوایم دوباره نمک بپاشیم رو غذامون
میخوایم بهم دیگه بگیم دوست دارم
میخوایم پوست دست همدیگه رو لمس کنیم
ما دلمون میخواد ناخونامون رشد کنه؛موهامون بلند شه؛زخمای تنمون خوب شه
ما دلمون میخواد لیوانای کثیفو بشوریم؛دکمه های کنده شده رو بدوزیم ...
ما دلمون میخواد یکی صدامون کنه
خواهش میکنیم صدامون کنید
خواهش میکنیم این نور رو از ما نگیرید
برای کسایی که مرده ن؛تئاتر آخرین تلاشه!