در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال الهه هدایتی | درباره نمایش گوربانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:04:35
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
رضا: سختی زندون هم اومد رو دوشش.
امیر: سخت نیست بابا اصلا. عین همین جا است. شل
باید بگیریش فقط. و اگر نه، عین همین جا است.
رضا‌: طنابه مگه که شل بگیری؟ زندانه ها!
امیر: سختی‌اش فقط اینه که کلید درش دست خود آدم نیست.
سعید: همه چی هم که هست.
امیر: همه چی.
رضا: مثلا چی؟
امیر: شیرینی، شکلات، خربزه، چس‌فیل، لباس، سیگار، آدامس... هر باشه‌ای، نباشه‌ای. پول داشته باشی همه‌چی هست.
سلام

دیشب گوربانی را با چند دوستم دیدم.
با این پیش‌فرض بعد دوسال پا توی تالار مولوی گذاشتم که کاری دانشجویی خواهیم دید. بهتر است با همین پیش‌فرض جلو بروید و کار را توصیه می‌کنم ببینید.

با روشن شدن صحنه و دیدن دکور کمی توی ذوقم خورد.
ولی بازی‌ها که شروع شد، کم‌کم با فضای کار یکی شدم.
برای من گوربانی حس داستان‌های ریموندکارور ا داشت؛ رئالیسم کثیف. در بستر واقعیتی زلال، مخاطب با کثافت‌های زندگی ادم‌های متوسط جامعه نیمه‌مدرن ... دیدن ادامه ›› امروز روبرو می‌شود.
کلیت کار را می‌توان منسجم دانست اما در نیمه‌ی آغازین، اطناب و کش آمدن قضیه‌ و بردن ماجرا به سمت یک کار جنایی-معماییِ صرف، به این اثر لطمه زده بود. ایجاد تعلیق کاذب احتمالا پخاطب جدی را بیشتر برنجاند و حس خوبی نگیرد .

پرداخت شخصیت‌ها و نشانه‌هایی برای درک و تمایز آن‌ها باهم شاید کافی و پروپیمان نبود، اما مخاطب را راضی نگه داشته بود. مثلا من مثل امیر و فری و رضا دوروبرم این روزها زیاد می‌بینم و اصولا چون ادبیات و کلا ادبیات‌نمایشی و داستانی را بستر روایت زندگی انسان می بینم، تک تک آدم‌های قصه را هم باور کردم و هم باهاشان همراه شدم.

فری، زنی در اوایل سی‌سالگی‌اش که فرزندش را بعد تولد یک‌جورهایی رها کرده و درپایان فریاد می‌کشد که نخواستم وابسته‌اش شوم، مخاطب را همراه می‌کند و شاید قضاوت‌برانگیز باشد که تو چه‌جور مادری بودی یا خوب کردی و ...

این‌ها ذهن مخاطب را هم در میانه‌ی نمایش و هم بعدش درگیر می‌کرد و به نظرم بد نیست چندصدایی در یک داستان و نگاه به یک مسئله از چند منظربدون داشتن کانون.
امثال فری این روزها زیادند: زن‌هایی که جداشده‌اند و با مردی که وضع مالی خوبی دارد و نسبتا بی‌آزار است ازدواج کرده‌اند اما تقریبا عشقی بینشان نیست.
توی رفتار فری این را می دیدیم و برایم جذاب بود. برعکس امیر زری را دوست داشت و چای ریختنش برای زری و نصف کردن چای فنجان و چند جای دیگر این را به ملایمت نشان می‌داد که شیرین کرده بود نمایش را برایم.

هرچند بازی قابل قبولی داشت این بازیگر و قبلا حریق را از ایشان دیده بودم، در پایان بازی اغراق‌گونه می‌شد یک‌جورهایی و کمی توی ذوق من زد.


بازی امیر را پسند کردم هم خود نقش ملپوس بود برایم و هم آقای عبدی توانسته ود انگار چیزی به این نقش بیفزاید که جای تحسین داشت. خصوصا پایان که زوج در فاصله‌ی کم تما دور از هم کز کردند دیدنی و تامل‌برانگیز بود .
دل رحم بودن امیر با خریدن فیلم‌ها برایم نشان داده شد و چقدر جالب بود.
یا ادم پایه‌ای بود کلا از تخته بازی‌کردنش این را می‌شد فهمید.
اما در پایان دیالوگ‌هایی که با فری داشت باید بازنگری شود که اصل کار بود.
کلا کد. نشانه در کار کافی نبود برای فهمیدن قصه و ابهام باعث کلافگی بود.
شاید بتوان ایده‌های مختلف مثل تلویزیون و پوستر یا طناب‌کشی را نقطه‌قوت دانست اما کارکردی که ازشان کشیده شد به زعم من بایستی بیشتر و بهتر می بود. مخصوصا وقتی زری دیگر از خر شیطان(صندلی) پایین آمد دیگر چرا جمعش نکردند و پهن کردن لباس‌ها در پایان هم همین طور.
وقتی نمایش شروع می شود و زری را می بینیم که ناخن پا می گیرد و امیر که فیلم جدا می کند، پی می‌بریم که احتمالا فضای کار رئال تر از آن است که پیش‌بینی می‌کردیم. از کارور و داستان‌هاش نام بردم و آن‌جا هم میان روزمرگی عمق فاجعه برای مخاطب تلویحی ساخته می شود. مثلا داستانی مثل: از عشق که حرف می‌زنیم یا همسایه های کارور...

نقش رضا هم برایم ملمدس یود و اجرا قابل قبول. مخصوصا که با هر کسی دوست داشت بنشیند (بنوشد) ? یا تیپش روز اخر با جلیقه می‌خواست بیل بزند یا این که نگاهش مادی مالی بود به همه چیز .
از بیرون زندان که با پول همه چیز حله‌ تا تمیزکاری حمام و ...

مورد دیگری که این روزها ذهن من درگیرش است این است: کاش نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی لااقل ایرانی بنویسند. گوربانی ایرانی بود و مال امروز روز زندگی ما و دغدغه‌های ریز و درشت ما. من انتظار شنیدن دیالوگ‌های قلنبه سلنبه و طراحی لباس آن‌چنانی و کشمکش‌های بی بدیل و بیرونی را ندارم از این جور کارها.


نور و صحنه ضعیف بود. البته بازی توی تاریکی در جریان بود که همین ریتم. انسجام می‌داد به کار اما دیر روشن شدن نور شای. می‌خواست فضای وهمی القا کند که اگر چنین بود، من حسش نکردم.

یک کاسه سیب از ب بسم‌الله وسط کار است که جالب نیست و همان‌جا که زری پوستش می‌کند برای امیر بیاوردش شاید بهتر است چون ۳ ۴ روز و شب مختلف می‌گذرد همان‌جور هست.

ستگ قبر اون بالا را من پسند کردم البته شاید دیگران به خاطر فضای رئال کار یا هرچی پسند نکنند.

کش‌دادن کار در اول اجرا و همچنین پایان که امیر آخر سر و ته را هم آورد، کمی روی اعصاب مخاطب خواهد بود.

نظرات خانم نیلوفر ثانی را خواندم و بسیار دقیق و عالی بود از ایشان ممنونم.
در پایان هم تشکر ویژه دارم از گروه خوب و باآتیه و پرانرژی که مشخص بود تلاش کرده‌اند. هم خواهش می‌کنم به مخاطبان تذکر جدی بدهند ساکت باشند. دیشب به طرز باورنکردنی‌ای شلوغ بود‌ یکی گریه می‌کرد بلند. یکی حرف می زد با صدای بلند و انواع نویز ...
هرچتد مخاطبی که صدای رضا کیانیان را جدی نگیرد دیگر کی را بیاوریم تذکر دهد؟ آه....
سپاس خانم هدایتی بزرگوار.
۲۵ مهر ۱۴۰۰
الهه فرازمند
بسیار ممنونم از انرژی خوبتون ونقد دقیق و پر از جزئیاتتون
عزیزمی کارهاتون رو پیگیرم. کد ۱۳ و حریق هم دیده‌ام با رفقا و شما روز به روز بهترید و این قشنگه خیلی...
۲۵ مهر ۱۴۰۰
الهه هدایتی
عزیزمی کارهاتون رو پیگیرم. کد ۱۳ و حریق هم دیده‌ام با رفقا و شما روز به روز بهترید و این قشنگه خیلی...
ممنون ممنون ? ? ? ?
۲۵ مهر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید