در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال الی لکی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:57:59
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود
والا من نظرها رو خوندم، اصلا بلد نیستم مثل خیلی از شماها تخصصی سخن بگم. اما از دید من، خیییلللییی دوست داشتنی بود کار. موسیقی کار بی‌نظیر بود. اصلا باورم نمی شد... آخر سر متوجه شدم آقایی که کمانچه می نواختن روشن دل بودن. موسیقی کار خیلی زیبا بود. هم موسیقی زنده و هم آنچه پخش می شد. خیلی بجا بود و تحت تاثیر قرار می داد من رو.
بازی 5 دختر رو دوست داشتم. مهشاد جان حجتی هم که ترکوند. 🌹🌹🌹🌹 طراحی صحنه و دکور بی‌نظیر. طراحی لباس بی‌نظیر. واقعا لباسای دخترا و رنگ ها عالی بودن. بازی ها رو هم دوست داشتم. واقعا خدا قوت می گم بهتون. شماها از 17 اسفند هر شب دارین اجرا می رید و سفری جایی نتونستید برید و... من پا شدم رفتم عمان و برگشتم، اجرای شماها هنوز ادامه داره و دمتون واقعا گرمه. خدا رو شکر قبل از تموم شدن اومدم. و خدا رو شکر که می تونم 2، 3 بار دیگه هم بیام و خانوادمو بیارم که این اثر زیبا رو تماشا کنن.
برای من جنبه های مثبت این تئاتر آنقدر زیاد بود که به جنبه های دیگرش فکر نمی کنم. قطعا هر اجرایی، داستانش، اجرای بازیگرا، دکور و... و... می تونه بهتر هم بشه. اما من به همین چیزی که دیدم فکر می کنم و برای من کافی بود و حتی زیادتر از کافی و خیلی خیلی ذوق کردم و بعد اجرا با دوستم کلی ذوق مرگ بودیم تا برسیم مترو. 😇😇😇😇😇 و فقط تعریف کردیم. اتفاقا من می گم چقدر جالب و حرفه ای و متفاوت که اصلا بازیگر مرد نداشتین و خود دخترا نقش مرد رو بازی می کردن. همینکه وسیله ی اضافه ای نداشتین و مثلا مهشاد حجتی با دست خودش رو باد زد، به جای اینکه بادبزن دستش بگیره(در نقش مادمازل)
اینا نقطه قوته تو دید من.
و ... دیدن ادامه ›› یک نفرتون هم تپق نزد. این محشر بود دیگه. خیلی لغات سختی بود که الانا استفاده نمی شه اصلا و هیچ کدومتون یک تپق هم نداشتین.
من واقعا زمان رو متوجه نشدم و ذره ای خسته نشدم. دلم می خواست 2 ساعت می بود اما زودی تموم شد. یادمه یه تئاتر 45 دقیقه ای رفته بودم و حدود 10 بار ساعتم رو نگاه کردم.
اینجا زمان رو اصلا متوجه نشدم. و یکبار هم ساعت رو چک نکردم. و ذره ای خسته نشدم. واقعا روحم شاد شد با دیدن این نمایش.
خدا قوت به تک تکتون.
و لذت می برم نقد افراد دیگه رو هم می خونم.
چه متن زیبایی👏
من هم دقیقا متوجه گذر زمان نشدم
پس باید به نویسنده و کارگردان خلاق و خوش ایده خداقوت گفت که باعث خلق چنین اثری شده
۲۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
یه بار با یکی از دوستام که اومدم ماهی کوچولو رو دیدم، گفت چقدر بی قافیه س شعرش، البته نه همه اش
شروع کار که مارمولک خوند.
مختوم به الف بود مثلا آخر واژه ی ترانه اما واژه نامناسب بود انگار.
بهتر می تونست بشه.

ناراحت نشین من اینا رو می گما...
شماها 1 سال و نیم درگیر کار بودین و همین که رفت اجرا اصن تمامممم.

اینا به ذهنم میاد و می گمش. اگه نباید بگم، بهم بگین. 😊

چند تا ... دیدن ادامه ›› بچه مدرسه ای پشت سرم بودن می گفتن چقدر کسل کننده س. با خودم گفتم چرا براش کسل کننده س؟
با خودم فکر کردم شاید...
1. ردیف آخره آخر بود و دور از صحنه
بچه واقعا نیازه جلوی صحنه باشه. یکی مثل من با قد بلند جلوش نباشه که اون طفلک هی کله بکشه. معلومه این چیزای حاشیه ای حوصلشو شاید سر ببره.

واقعا فکر کنم کاری نداشته باشه. الان که اکثر چیزا دیجیتالی شده و...
به مسئول تیوال بگین که یه جوری تنظیم کنه سایت رو که کلیک می کنه بلیت خریده بشه سن بچه هم نیاز باشه یعنی وارد کردن کد ملی بچه که مشخص بشه سنش واقعیه و اینجوری 10 ردیف اول فقط برای بچه ها باشه.

چون کل سالن‌های این شهر مال ما آدم بزرگاس، یه تالار هنر مخصوص بچه هاس که اونم ما آدم بزرگا با قد بلند میایم و خراب می کنیم.

10 ردیف اول واقعا بچه ها بشینن فقط. اگه یه خانم 60 ساله کلیک کرد رو ردیف 1
بزنه که شما نمی تونید این صندلی رو بخرید چون سنتون بالای 10 ساله.


من به تک تکتون خدا قوت می گم و افتخار می کنم. چون این 1 سال و نیم زحمت کشیدین و آخرش شاید دیده نشه زحماتتون و خیلیا شاید فقط انتقاد منفی کنن


اما خودم هم که تو این فضا تا حدی هستم، با خودم می گم خود تو بودی چه می کردی؟

یه راهی پیشنهادی چیزی جلوی پای آدما می ذاشتم. چون آنقدر ریزه کاری هست که شما 30 نفر هم باشین عوامل یه کار، باز شاید وقت نکنین به یه سری ریزه کاری های این مدلی فکر کنین، چه برسه بخواید پیام بدین به مدیر تیوال و اون شخص آیا بپذیره آیا نپذیره آیا شروع کنه انجام بده آیا انجام نده و...

مامانم هم گفت عالی بود اما برای کودک حوصله سر بر بود و فضا خالی بود.
من گفتم بهش مامان ته دریا چجوری نمایش داده بشه آخه؟ بهش گفتم فقط انتقاد نکن، یه چیزی بگو.

گفت رنگی رنگی. مثلا ماهی های رنگی و پارچه های رنگی و آدمای سیاه پوش لباسای رنگی می پوشیدن و...

گفت فضای کار و دکور صحنه خالی بود. برای آدم بزرگا خوب بود، نه بچه ها.


تا حدی موافقم باهاش.

اما خوب مستلزم خیلی خیلی پول خرج کردن و دکور ساختن باز می بود.


اونجا که کشتی رد می شه و نور مهتاب یا آفتاب میاد بالا، صحنه بی‌نظیر و نورانی بود. برای بچه ها عالی.


اما خوب الان که می بینم روز آخری که اومدم شکرانه اون مگنت ها و بازی با سایه ها رو می فروخت


عالی بود و شاید اگه مامانم میومد و می دید

این محصول برای فروش، اون خلا دکور صحنه رو براش می پوشند.

واقعا اون محصول بی‌نظیر بود. 😭😭😭😭😭😭


بیارید لطفا فروشگاه "بوکتاب" به خانم قنبری مدیر اونجا بگین از طرف الهه لکی هستین(من).


خلاقیت این نمایش برای من ✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅
درود درود
نشد برای بار دوم بیام ببینم
حیف واقعا
اما چه point of view خوبی برای خیلی از مسائل زندگیم بهم داد. اینکه تو ذهن خیلیا مون جا افتاده که این زن عاشق بود و عشقش ولش کرد و نیومد سر قرار و بانوی قرمز پوش دیوانه شد 30 سال و... اما از کجا می دونیم قصه حقیقتا این بوده؟
من 10 شبانه روزه دو گربه ام رو ول کردم پارک در خونه چون مجبور شدم. چون صابخونه اجازه نمی ده. جان و دلم بودن و هستن و خواهند بود. آقا سلمای من، آقا پیروز من، سلما رو هر شب می بینم تو پارک و خیالم راحته اما پیروز رو فقط 1 بار دیدم و هر شب خواب بد می بینم. غم سنگین دارم تو سینه. اما یاد این تئاتر میفتم، می گم خوب شد رها کردمشون. با وجودیکه خانوم مغازه ی پت شاپ گفت نکنم این کار رو اونا می میرن. و خیلیای دیگه... اما خوشحالم رها کردمشون. تو خونه ی 32 متری که گرمه و آب و غذا و خاک دارن و امنیت داشتن اما کوچیک و حبس. اینجا تو پارک بهشته براشون، بزرگ، درخت داره، سبزه داره، خاک فراوون، آدمای مهربونی که غذا بهشون می دن، حتی آقا سلمای من با وجودیکه 4 ماهشه دوست دختر پیدا کرده. نمی دونم... غم آقا پیروزم رو دارم. نیست. ترسو بود. سلما وزه بود و الان کل پارک رو گشته و اصلا یه جا نمی شینه. پیروز اما نیست. و مادام فکرای جورواجور که نکنه ماشین زده بهش، نکنه از سرما مرده یه گوشه، نکنه از گرسنگی ... دیدن ادامه ›› و تشنگی یه گوشه مرده، نکنه از ترس بیرون نیاد و بمیره... اما همه ی اینا تو ذهن منه. شاید یکی برده خونشون. شاید بلده از پس خودش بربیاد. من همش براش دعا می کنم سالم باشه، حالش خوب باشه. می شه شماها هم دعا کنین؟
من این تئاتر رو خیلی دوست داشتم، یه چیزی که تو ذهنم. Fact شده بود که پسره دختر قرمز پوش رو ول کرده، شکست.

این داستان خیلی غم انگیز بود و وقتی 25 سال پیش شنیدمش برای اولین بار، تا الان تو ذهنم پررنگه.
و حق رو به دختر قرمز پوش می دادم.
و این کمکم می کنه الان، که غم نبود آقا پیروزم رو یه جور دیگه ببینم. به زندگی عادی خودم لطمه نزنه این غم..

من اگه می دادمش به کسی که ازش گربه ها رو به سرپرستی گرفتم عقیم می شدن و بالاخره یه سرپرست براشون پیدا می شد اما تا آخر عمر حبس تو خونه و خطر نکردن و...
الان سلما کیف می کنه تو پارک بزرگ دم خونه.

امیدوارم و از خدا می خوام آقا پیروز من سالم باشه. تو پارک تسلیحاته.خیابان گلشن دوست. یه نوار آبی دور گردنش بود و آنقدر تقلا کرد که رسوندش به میانه ی بدنش. نمی دونستم زجر می کشه. برای شناسایی بستم بهش. دعا کنید یه بار دیگه ببینمش اون نوار آبی رو از بدنش جدا کنم. تا پریشب با غم و افسردگی می رفتم دنبالش تو پارک. اما از وقتی این جمله رو خوندم تو اینستا که اگه عاشقی نخواه که مالک‌ باشی یا همین تئاتر شما رو که دیدم... من نمی دونم پیروزم کو اما فکر می کنم بهترین کار رها کردنشون تو جایی بود که از اول بهش تعلق داشتن. یعنی اینکه این دو بچه داغون و معلول و فلج بودن، وقتی دوستم پیداشون کرد و برد دامپزشکی پرشین پت و عمل جراحی و آمپول و ضد انگل و دارو و چرک خشک کن و... و...
وقتی خوب شدن، باید رها کنمشون تو طبیعت. عشق

یاد پسرایی میفتم که ولم کردن تو گذشته...


کلا این تئاتر برای من خیلی خوب بود. برای این درون پرتلاطم من که گیر می کنم فقط از یه دیدگاه به قضایا بنگرم.


حتی اون خونواده ی 10 نفره که جلوم بودن و هی حرف زدن و نذاشتن تئاتر رو درست حس کنم، اونا رو هم دوست دارم و الان یه جور دیگه نگاهشون می کنم.

یاد تئاتر میدان یاقوت که میفتم، پیروز و پیدا نکردنش رو یه جور دیگه می بینم.

شبای قبل که یاد میدان یاقوت نیفتاده بودم، فقط عذاب وجدان داشتم و... الان..

سپاس.

بمونه به یادگار اینجا این نوشته که 3 ماه دیگه که مهاجرت کردم، بخونمش و ببینم حس اون موقعم چیه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
منم الی
همون که رنگارنگه، برای شاپرک ها، یه خونه ی قشنگه😍😍😍
برای ششمین بار دیدم نمایش رو و هر بار متفاوت بود.
و الان که تازه تقریبا به اوج بهتر بودنش رسیده، هفته ی پایانیه.
و جالبه، باز هم اون صحنه ای که ماهی می رسه دریا، باز بغض کردم و اشک. اون تیکه رو احساس می کنم ما آدم بزرگا بیشتر ارتباط می گیریم باهاش تا بچه ها، قشنگ درک می کنیم، کارهایی که توش مقاومت کردیم، با پشتکار ادامه دادیم، زمین خوردیم باز بلند شدیم و در نهایت تونستیم.
اونجا واقعا به تنهایی خودش یه صحنه ی شاهکاره، مخصوصا با حضور دختر و پسرهای سیاه پوش انتهای صحنه که عروس دریایی ها رو می چرخوندن و صدای اون ماهی که حس دانا بودن داره تو صداش، که می گه: " اینجا آخر همه اقیانوس ها، رودخونه ها و جویبارهاس، اینجا دریاس، به دریا خوش اومدی"
اون یه ... دیدن ادامه ›› تیکه ی لعنتی، درون منو می لرزونه، تلفیقش با اون موسیقی بی‌نظیر و عروس دریایی های چرخون که بالا و پایین می رن. قشنگ اوجه اون صحنه برای من.

و دیگه...
مارمولک آنقدر طبیعی زمین خورد که انگار بخشی از کار بود. خوب بلده تو لحظه جمعش کنه و ببرتش تو دل خود نمایش. تعریف الکی نمی کنم. فکر کردم بخشی از کاره. هنرمندانه جمعش کرد.

دیگه اینکه...

یه کوچولو اون اوایل احساس کردم صدای دو خواننده ی همخوان یکی نبود، یکم حسم رو از داستان برد رو اینکه اینجا چرا اینجوری شد؟ ولی یه تیکه بود.
اما در عوض
اونجا که ترانه ی "برو برو برو برو برو برو" خونده می شه، همخوان ها خیلی قوی و محکم و بلند می خوندن. این رو حس کردم و این خیلی خوب بود. یادم نیست تو 5 اجرای قبل آنقدر محکم و بلند می خوندن؟ یا... حس خیلی خوبی داشت. تو مدل خوندنشون جسارت و محکم بودن و با اراده بودن رو می دیدم.
و این حس که ماهی برو تو می تونی.
اون قسمت کیف کردم.

مارمولک عینک می زنه رو اضافه کردین عالی شد. 😎🤪

یه پیشنهاد که خیلی دیر دارم می گمش:
مثلا آخر سر که بابک از حضار تشکر می کنه، می تونست با موسیقی و آواز باشه، حالا تکی یا جمعی. چون بیشتر بچه ها مخاطبن.


و یه بدی😭😭😭 که می دونم دست شماها نیست.
ما آدم بزرگا که می شینیم، بچه ها قدشون کوچولوعه، پشت من نشسته نمی بینه. مامانش گفت می شه یه کم کوتاه تر بشینین بچه ام ببینه صحنه رو؟ و من کلا دراز کش بودم تقریبا. و نمی شد تغییر پوزیشن بدم. سخت بود. 😂😂😂😂😂😂

فکر کنم مربوط به مدل خود تالار هنر می شه. کاش صندلی ها جوری چیدمان شده بود که سکوی پشتی بالاتر از جلویی قرار می گرفت که قد کوتاه و بلند آدما مانع دید ما نشه. بالاخره طرف بلیت خریده و... گناه داره. در اصل حق طبیعیشه.
یا نمی دونم تو تیوال بزنه مثلا 5 ردیف اول مخصوص کودکان
یا رو هر صندلی کلیک می کنیم بخریم، نوشته "صندلی مناسب بزرگسال" یا فلان صندلی کلیلک کنی بخری نوشته "صندلی مناسب کودک"

سخته 😅😅😅
خیلی سخته به همه ی جوانب بخوایم فکر کنیم
پیر می شیم😁😁😁😁😱😱😭😭😭

و اون محصول جدید که شکرانه جان مسئول فروش بودن عااااالللییی بود. فکر کی بوده؟ چقدر خوب و خلاقانه. مگنته و... اصن عااللیییییی
گرچه قیمتش زیاد بود برای من اما عالی بود.

برای قصه گویی کودک عالیه
تو باغ کتاب مخصوصا


برای فروش بیشتر محصول می تونید بیارید باغ کتاب.
فروشگاه کتاب کودک و نوجوان، بخش لوازم تحریر و اسباب بازی.

ولی خوب نیازه توضیح کامل رو به مدیر اونجا خانم قنبری بدین. و مسئولینی که قراره معرفیش کنن.
واقعا خلاقانه و جالب بود.
خیلی شگفت زده شدم.

چقدر خوشحالم دیشب اومدم.
منون از میریام عزیز.
شکرانه جان
و دیگر دوستان عزیز این تیاتر

درود
من 5 بار نمایش رو دیدم. واقعا حیرت زده شدم. خیلی زحمت کشیده شده برای کار. خیلی دوست داشتم کار رو. نورپردازی، صداها. فقط صدای ماهی کوچولو خیلی به دلم ننشست. صداش بهش نمی خورد. خرچنگ صداش عالی بود، لحنش، بیانش. دو تا ماهیا که غذای مرغ سَقاَک شدن عالی بود صدا و بیان شون. جنس صداشون. صدای خود سَقاَک عالی. صدای قورباغه ها عالی. مرغ ماهیخوار عالی. ماه خوب بود. صدای مارمولک راوی عالی. صدای همخوان ها عالی. مخصوصا درنا کمال لو. تنها صدایی که احساس می کنم بهتر بود یه صدای دیگه باشه، خود ماهی کوچولو. صداش بالغ بود. شاید می خواستین دانا بودنش رو تو صداش نشون بدین. اما جنس صدای انتخابی منو به وجد نمی‌آورد برای ماهی کوچولو. شاید می شد با لحن متفاوت، متفاوت بودنش از بقیه رو نشون داد.
تکون دادن پارچه ها برای موج دریا عالی. اون ماهی که یهو میاد بالا، کشتی رد می شه شاهکار. کلا بازی با نور و سایه ها بی‌نظیر بود. دم همتون گرم. امیدوارم مدیران مدارس بچه ها رو بیارن اینجا با اتوبوس. البته که مسیر و ساعتش هم عالیه. متروی طالقانی. امیدوارم بدرخشین و امیدوارم تمدید هم بشه تا آخر سال. 💐💐💐💐💐😊😊😊😊
درود
امشب شب تولدم که 29 دی بود، به مامانم گفتم هدیه ام این باشه که بریم تئاتر. و چه خوب که بریم تئاتر یکی از دوستام، امیر و زهرا، به نظرم همه چیز تئاتر خوب بود. فقط وارد که شدم، دلار فروش و گل فروش ساکت بودن اون لحظه و متوجه نمی شدم چرا وایسادن و... نیاز بود به نظرم اون اقایون به هر نفر بگن که دلار دلار، یا گل فروشه بگه بهم گل می خوای؟ اون لحظه بهم نگفتن و... بزاز خوب بود، مجسمه ی فردوسی خوب بود، فخری خوب بود. بهاره رهنما خیلی خوب بود و چه خوب بَلَده در لحظه با هر کس صحبت کنه.
عجیبه که زده پر شده بلیت ها موقع خرید، و وقتی اومدیم امشب، حدود 10 صندلی حداقل خالی بود. خواننده فکر می کنم یه کم بااحساس تر نیازه بخونه. بقیه خوب بودن همه. ایوب آقاخانی که ترکوند. بهاره هم همینطور.

ای کاش، مردم بدونن که وسط اجرا نباید حرف بزنن. بعضی تیکه ها که می ندازن جالبه. مثل پسر بچه ی جلوی من بعد حرفای فردوسی، گفت هشتگ، خنده دار بود و همه ترکیدیم از خنده یا ایوب آقا خانی اومد تو و پسربچه گفت ژلوفن خوردی؟ باز همه ترکیدیم. این تیکه ... دیدن ادامه ›› ها اوکیه
اما اینکه همش حرف و سر و صدا و خنده های بیجا و حرف های بیجا، اعصاب خورد می کنه و نمی ذاشت من برم تو حس نمایش. آخه جالبه مامان بابای 3 بچه دقیقا هی حرف می زدن و سر و صدا و یا آب می خوردن یا چیپس باز می کرد یا پچ پچ می کرد یا موهاشو باز می کرد خانومه جلوی من یا موهاشو می بست، دلم می خواست خفه کنم این 10 نفر رو. بابا خوب جایی که اعضای تئاتر ازمون می خوان حرف بزنیم و بخونیم اوکیه و انجام بدیم، اما دیگه بعدش بسه دیگه.
من یه بار دیگه می خوام بیام اجرا رو ببینم چون نتونستم حس بگیرم. آنقدر که دیسترکت شدم. برادرم گفت فلان کشتی گیر می گفت هیس هیس به حضار، مربیش گفت تو این چند نفر رو مختن پس روز مسابقه که 8 هزار نفرن می خوای چی کار کنی؟؟ ولی این فرق داره با اون. تو مسابقه هر کس هر جوری دوست داره می تونه تشویق کنه یا بکوبونه و... در کمال احترام
اما... نه نه الان که دارم می نویسم حرفم رو پس می گیرم و فکر می کنم من زیادی حساسم. من نیازه رو خودم و متمرکز شدنم کار کنم و کاری نداشته باشم دیگری حرف می زنه و... درسته.
پردیس تئاتر شهرزاد، شرمین علیشاهی و الهه بیات این را خواندند
سلیم نجفی این را دوست دارد
منهم اون شب حضور داشتم و باید بگم هر چیزی و هر محفلی آدابی داره و شما خیلی حساس نبودید ...این افراد بیشعوری رااز حد. گذرونده بودن...البته ظاهرا شبهای دیگه هم داره تکرار میشه
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الی لکی (elielielieli)
درباره نمایش پدر i
درود
دوم دبستان بودم، مدرسه ی فطرت، بهار تو کلاس عکس های هنری و جذابی آورد از داییش. داییش رضا کیانیان بود. فکر کنم اون موقع تو سریال آپارتمان بازی می کرد. از اون موقع با خودم گفتم، وای بهار خوش به حالت داییت رضا کیانیانه. بهار رو یادمه تو بخشی از گاهی به آسمان نگاه کن بازی کرد. من دوست داشتم این کارها رو. اما به خاطر خجالت، عدم اعتماد به نفس و روان بمباران شده، سمتشون نرفتم از ترس. وقتی به بهار گفتم تو چرا نمی ری تو این کار، گفت دوست نداره. رشته ی خودشو دوست داره. ژنتیک. و من اما... اینجور کارها رو دوست دارم. از بازی رضا کیانیان همیشه خوشم اومده. سعید چنگیزیان...
بقیه ی بازیگرا رو نمی شناختم. لورا و آن هم خیلی خوب بازی کردن. طراحی صحنه بی‌نظیر بود. اصن یه چیز وحشتناکی عالی بود. خندیدم، اشک ریختم... واقعا دارم به این فکر می کنم که اگه به جای رضا کیانیان یک بازیگر دیگه بود، آنقدر عالی درمیومد کار؟ دوست دارم امشب هم بیام برای بار دوم. کار رو ببینم. با وجودیکه هزینه ی بلیت بالاس، اما انتخاب می کنم. کاش یه نفر که برای بار دوم میاد یه تئاتر رو می بینه تخفیف بدین، سپاس. من یکبار هم به ساعتم نگاه نکردم که کی تئاتر تموم می شه. آنقدر زیبا و تاثیرگذار بود. حتی اون جاهایی که هاشفی که به آقای کیانیان و پرستار آخری وصل بود خش خش خیلی بدی داشت و آزار دهنده ظاهرا بود، برای من اوکی بود و از اینکه از تو فضای تئاتر بیام بیرون کم نکرد.
چقدر خوشحالم میام تئاتر می بینم. اگر مسائل اقتصادی اجازه می داد، هر شب هر تعداد تئاتری که بشه دید رو میومدم می دیدم. این رو در مورد سینما نمی گم. اما در مورد تئاتر می گم. حسی که تو تئاتر هست، زنده بودن،
تئاتر معجزه س انگار
تئاتر درمانده انگار
گرچه خودم کلا تا الان تو یه کار تئاتر بودم ... دیدن ادامه ›› به زبان انگلیسی
و تئاتر بعدی مون هم اجرا نرفت...
اما دیدن تئاتر برای من عین معجزه س
البته خوشحالم این کار قوی بود. شاید اگر قوی اجرا نمی شد... مثلا تئاتر نفرین رزالین رو فقط به ساعتم نگاه می کردم که زودتر تموم شه. رو من اثری نداشت.
اینا چیزایی بود که به ذهنم رسید.
شاید هم همشون اشتباه بود حرفایی که زدم.
نمی دونم
elahlaki
اینستای من
سپاس ازتون🌹🌹
درود
من سال 1388 وقتی تو دانشگاه اسم ساموئل بکت رو شنیدم و اولین اثری که ازش خوندیم و نقد کردیم همین "در انتظار گودو" بود، بیشتر از قبل از زندگی و بودن تو این دنیا نامید شدم و پوچ تر از قبل شدم و فکر خودکشی و... و... اما الان بعد گذشت 14 سال اون اثر که برای من غم ساکن داشت و من رو پایین نگه می داشت، امشب، 1402/08/12، کلا یه چیز دیگه شد برای من. کار همونطور که خودتون نوشتین توی پوستر، کمدی تراژدیه، و این کمدی، درسته که خیلی خندوند من رو، اما تلفیقش با تراژدی، به من حس امید و انگیزه داد. غم داد اما غم پویا.
اینکه پاشو خودتو جمع کن الی، 37 سالته، پاشو از لحظه لحظه ی زندگیت لذت ببر دیگه. گرچه که 1 سال و نیمه به این درجه رسیدم و بلند شدم تو زندگیم و اون آدم افسرده ی قبل نیستم.
حالا نمی دونم، این که تئاتر رو اینجوری دیدم حقیقت داشت یا چون قرص آسنترا و دپاکین می خورم، حال من خوبه؟ یعنی نکنه اگه قرص نمی خوردم و پیش روانپزشک نمی رفتم و افسرده بودم، تئاتر امشب یه معنای دیگه داشت برام؟ 😜😜😅😅😅🤣🤣🤣🤣🤣
نمی ... دیدن ادامه ›› دونم والا
مهم نیست😇😇😇😇
مهم اینه که خیلی حرفه ای بودین و درخشیدین و من اصلا متوجه گذر زمان نشدم و اصلا خسته نشدم و ساعتم رو نگاه نکردم. 1 ساعت و نیم کیف کردم.
آقای درخت دستاش درد نگرفت 1 ساعت و نیم رو هوا؟ 🤔🤔🤔🤔
وای یعنی دیالوگ های پینگ پونگی ولادیمیر و استراگون محشررررر بود.
اونجا که لاکی می خواد فکر کنه و انتخاب می کنه دیگه برده نباشه و می ره پیش درخت و... چه اشک پاکی از قلبم نشست رو گونه هام. چقدر زیبا بود اون موسیقی و اون اکت ها و اون فضا. با ساده ترین و کم هزینه ترین دکور، چی خلق کردین. 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
فکر کردن،،،
یاد صحنه ی نمایشنامه ی "گوریل پشمالو" اثر یوجین اونیل افتادم. شخصیت یَنک... اطرافیانش مسخره اش می کردن که اون فکر می کرد.
همتون عالی بازی کردین. افرین واقعا.
من تو صفحه ی اینستام عکسام با کسی رو نمی ذارم اما آقای مازیار لرستانی برام محترمن. و شیر کردمش. elahlaki
درود
من دیشب به اتفاق مادر و پدرم اومدم.
دکور و صحنه و لباس از دیدگاه عوام گونه ی من عالی بود. دم سهیل گرم. حس و فضای شاهنامه و ایران قدیم به من داده می شد.
نوازنده ها رو هم خیلی دوست داشتم. زیبا می نواختن. موسیقی کار زیبا بود.
نقدهایی که دارم اینه که، بروشور ندادن بهمون. و ای کاش تو بروشور اولش خلاصه ی داستان، اینکه اسفندیار کیه و... خلاصه گفته بشه. من 12 سال تو مدرسه فارسی خوندم و بخش هایی از کتاب فارسی در مورد شاهنامه بود اما ما معنی شعرها رو حفظ می کردیم امتحان می دادیم و تمام. دانشگاه هم 4 واحد فارسی عمومی و یه چند صفحه ای شاهنامه خوندیم توش. مطالعه ی عمومی هم متاسفانه کم داشتم و انگار باید قبل از آمدنم به تئاتر داستان اسفندیار رو کامله کامل می خوندم و بعد میومدم تئاتر رو می دیدم. چون دیشب من اصلا داستان تئاتر رو متوجه نمی شدم.
ای کاش یا تو بروشور یا یه صدایی اول کار داستان رو خلاصه می گفت و بعد تئاتر به نمایش ... دیدن ادامه ›› درمیومد.
من دیشب انگار داشتم فقط یه سری رقص های متفاوت و قشنگ و... انگار کنسرت داشتم می دیدم. کنسرتی که یه جاهاییش خسته کننده شد دیگه. کار یه چیزی کم داشت. من هیچ وقت وسط تئاتر تو گوشیم نرفته بودم ویس گوش بدم. آنقدر حوصلم سر رفت رفتم تو گوشی و با وجودیکه 120 هزار پرداخت کردم، دیگه نمی دیدم تئاتر رو. خسته شده بودم. در حالیکه تئاتری بودم که 4 ساعت بوده و میخکوب بودم. نمی دونم چرا و نمی دونم اینایی که می گم درسته یا نه، ولی این حس به من دست داد دیشب. رقص ها زیبا بود، آوازها رو زیبا خوندن، اما انگار یه چیزی کم داشت که اینا تو هم ارتباط بگیره و ربط پیدا کنه و منو میخکوب کنه. من اصلا متوجه جریان و سیر داستان نمی شدم. و با حال بد از تالار خارج شدم. البته شاید اینا کاملا سابجکتیو باشه و شاید حال من بد بوده از قبل و رو نظر دادنم داره تاثیر می ذاره.
من یه خط از شعر و اهنگای دیشب تو ذهنم نموند. اما یه تئاتر پارسال دیدم 16 خرداد، هنوز حس و آهنگ و ترانه اش یادمه. نمی دونم چقدر درست یا غلط می گم.

و یه گله:
تو سایت نوشته بلیت تمام شده، در حالیکه دیشب من حدودی شمردم 150 تا صندلی خالی بود.
این حقه س. این کار زشتیه. چون من می خواستم یکشنبه بیام و 4شنبه خالی داشت.
و این اتفاق رو سر کنسرت قبلی هم اتفاق افتاد و قطعا سر نمایش های دیگه هم بوده.
سر کنسرت احسان یاسین بلیت تموم شده بود و ما اومدیم گفتیم آقا وای میسیم بذارید بیایم. و بلیت مهمان دادن و اومدیم تو و دیدیم حدود 70، 80 صندلی خالیه.
پس چرا می زنین بلییت تموم شده؟ که مردم گول بخورن این کار چقدر خفن هست و ببینین بلیتا فروش رفته پس گول بخورین و بیاین کار رو ببینین؟😒😒😒😒😒😒🤔🤔🤔🤔

محمد کمال پور و معصومه طالبی این را خواندند
بروشور روی میزهای سالن انتظار چیده شده بود.
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید