من خیلی با متن و نمایش ارتباط برقرار کردم.
یکی از شیوه های متداول کارهای کهبد تاراج، مونولوگ و ارتباط معنایی بین پرده های مونولوگه.
مثل "جوادیه"، و "ناتمام" و "غلامرضا لبخندی".
من عمدا «عبدل میمون، لات پاکوتاه» رو جدا می کنم چون به نظرم به رغم اینکه اونجا هم استفاده زیادی از مونولوگ شده بود، ولی ارتباط و کنش بین کاراکترها در اجرا خیلی زیاد بود و هم درون مایه کار هم خیلی متفاوت با آثار دیگر خود کارگردان بود(من خیلی اون متن و اجرا رو دوست داشتم. یک پیشنهاد برای نگاه اجتماعی به کمدی).
من در بین این تجربه های تک گویی، به نظرم «یاماها»، یکی از کامل شده ترین اون هاست.
ادبیات جنوب شهری(ادبیات کوچه) که یادآوری دستاوردهای بزرگ اساتید اسماعیل خلج، محمود استاد محمد و...دیگران در این زمینه است، در اینجا به نظرم بسیار به بار نشسته و فضای منسجم و یکپارچه ای بین سه اپیزود به
... دیدن ادامه ››
وجود اومده.
یک تجربه احساسی تاثیرگذار از زندگی چند انسان که با یک یاماها به هم متصل شدند.
مشتاقانه منتظر تماشای دیگر اون هستم و همه شما عزیزان رو به تماشای اون دعوت می کنم.