کار خاصی بود ، که سلیقه و حوصله های خاصی رو هم طلب میکرد ، یک حس سرد و سیاه و سفید بر کار حاکم بود که طبعا بازیها و طرز گفتار رو هم شامل میشد پس نمیشه ازش بعنوان ریتم کند و بازیهای بی روح نام برد چون ظاهرا کار باید اصالتا اینگونه پرداخت میشده برای همین تماشاگری که با تصور دیدن یک تئاتر روتین به دیدن این نمایش میاد ممکنه نتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و حتی کلافه بشه
به نظرم کار قابل احترامی بود که زحمت زیادی هم براش کشیده شده ، هرچند زیاد با سلایق من جور در نمیومد ، البته الان یه متنی پیدا کردم که برام خیلی جالب بود و باعث شد بهتر درکش کنم و از تجربه دیدن این سبک خاص از تئاتر هم راضی باشم .
*فقط دوستانی که میخوان کار رو ببینن متن زیر رو نخونن و بعد دیدن
... دیدن ادامه ››
بخونن :دی *
در کل عرض درود و خسته نباشید دارم خدمت تمام عوامل کار
" در ازدواجهای مرده نوعی جریان جاودانه و لاینقطع زندگی مشاهده میشود. گویی آدمها همچنان در رویا، تخیل و کابوسهای خود به دنبال شکست ناپذیریشان هستند و نمیخواهند به خود بباورانند که حالا از زندگی ساقط شدهاند و یا اینکه عزیزی را از دست دادهاند. آنها به دنبال یک ارتباط روحی و معنایی با عزیزان خود هستند، و عشق را تا سر منزل مقصود ادامه میدهند. عشقی که دیگر به یک پیوند جسمانی منجر نشده بلکه در رویاهای داماد تداوم مییابد.
این متن در سال 1990 نوشته شده است. سالهای آزادی کشورهای بلوک شرق اروپا از سیطره نظامهای بسته کمونسیتی که باورهای مذهبی و اعتقادی را یکبار دیگر بین مردم ترویج داده است. تا پیش از این ممنوعیت کاملی از ابراز عقیده درمقابل مسایل خاص متافیزیکی در این کشورها حاکم بود.
آنها حالا میتوانستند آزادانه درباره عقاید مسیحایی خود ابراز عقیده کنند، و علاوه بر فیزیک درباره متافیزیک نیز اظهار نظر کنند. چنانچه متن ازدواجهای مرده یک متن کاملا متافیزیکی به شمار میآید. روح مقولهای است که از نگاه ماتریالیسم رد شده و جهان پس از مرگ نیز از این دیدگاه به هیچ وجه پذیرفته شدنی نیست. اما تودوروویچ با این متن، علیه یک نظام بسته قد علم میکند تا باوری خفته یا مرده را بیدار سازد.
ازدواجهای مرده تداعیگر رمز و راز جاودانگی است. آدمهایی که هرگز نمیمیرند، و برخلاف قانون به حیات خود در یک خانه ادامه میدهند. جسدهایی که میمانند تا زندگی تداوم داشته باشد. آنها همان حس جاودانگی هستند که در رویای زندگان تداوم یافتهاند. و گرنه مردن جسمانی برای همه، حتی خود آنها به یقین مسجل است، فقط مرگ روحانی کتمان میشود. چون حضور دارد و احساس میشود و جزء زندگی افراد زنده به شمار میآید.
در این متن سعی بر آن است تا همه چیز علیه چارچوب های بسته (قانون) باشد. قوانینی دست و پاگیر که سالهای سال مردمان بخش عمدهای از جهان را از باورها و آزادی بیان عقایدشان منع کرده است.
مادر: قانون به کلی نگهداری جسد تو خونه رو ممنوع کرده. قانون میخواد که همه چیز سر جای خودش باشه. زندهها تو شهر، مردهها تو قبرستون! وقت ملاقات با مردهها هم مشخص شده و کاملا دقیقه.
به گونهای مفهوم آزادی نیز در این فضا عیان میشود، هر چند حالت مستتر و پنهان دارد. همان مفهومی که باید در زندگی هر فردی جاری باشد تا آن گونه که دلش میخواهد زندگیاش تداوم داشته باشد. این همان عقدهمندی و عقدهگشایی یک ملت را نشان میدهد که در مسیر تاریخ با برههای سیاه و عذاب آور رو به رو شدهاند و حالا درصدد برآمدهاند که حتی روح و روان خود را نیز از این همه قوانین ویرانگر برهانند.
درباره نویسنده :
آزیا سرنچ تودوروویچ درسال 1967 در شهر زاگرب کشور کرواسی متولد شد. او دارای تحصیلات عالیه در مدرسه هنرهای دراماتیک زاگرب است که بسیاری از متنهایش در کرواسی، انگلستان، آلمان و فرانسه به صحنه رفته است. "
http://www.theater.ir/fa/print.php?id=16096