عجب!
از قبل میدونستم که قراره با اشفتگی هایی غیر معمول روبرو بشم و انصافا اگر هدف کارگردان از این سو به اون سو کشیدن ذهن مخاطب بود قطعا موفق شده بود اما اگر دنبال روایت داستانی منسجم در این میان بود از نظر بنده این امر اتفاق نیفتاد..
برای من شروع و پایان کار یه سر وگردن از کل نمایش بالاتر بود در حالی که بخش میانی افت وخیز های زیادی داشت...
با این حال در کمال تعجبِ خودم سالن رو با حال بد ترک نکردم! بازی ها خیلی به دلم نِشست حتی کاراکتر ویتسک که کمتر از بقیه باهاش ارتباط گرفته بودم در اخرین صحنه یه تکون خوبی خورد...
در جایی ویتسک به دستور فرمانده اش شروع به دویدن دور دایره میکنه اما از هر طرف که میره در نهایت به خودِ دیگرش میرسه که مانعش میشه !شاید اشتباه کرده باشم امابرداشت من این بود که این اخرین تلاش های نفس ویتسک هست برای تن ندادن به ظلمی که محاصره اش کرده برای ایستادن در برابر انچه که همیشه مطیعش بوده..و اخ که چقدر این صحنه برای من دوست داشتنی بود..
اینکه مخاطبِ شما، درگیری بین بازیگرها ودیر رسیدن بازیگر و.. رو باور میکنه وبخشی از نمایش نمیدونه، نشون میده کارتون رو خیلی خوب انجام دادید
... دیدن ادامه ››
سوالی که برای من باقی میمونه اینه که خب هدف از این ها چی بود؟
شاید مسخره بنظر بیاد ولی فکر میکنم یه کار هوشمند،
بی نظمی ها وآشفتگی هاش هم باید یه نظم و معنی پشتش داشته باشه...که اگر داشت متاسفانه من موفق به کشفش نشدم..
آرزوی موفقیت دارم براتون انشالله در اینده شاهد کارهای خلاقانه ای همینقدر دلچسب و البته پخته تر ازتون باشیم??