خیلی دوست دارم برم تو مغز نویسنده وکارگردان بعضی از کارها ببینم دنیاشون چ شکلیه، البته بیشتر این اتفاق بعد از دیدن بعضی فیلم ها برام میفته(مثلا برم تو مغز کریستوفر نولان برای فیلم Interstellar،
تو ایران مثلا دوست دارم یه روز جهان و از دید سروش صحت ببینم)
بگذریم، بریم سراغ نمایش🙂
متن و خیلی دوس داشتم، بازی ها خوب بودن، مخصوصا نقش معلم خانم آقا نوری و همچنین خود آقای رحیمی نصر درسته کوتاه بود ولی تاثیر گذار بود✌️
چندتا جمله در حین و بعد نمایش ک باعث شد یادم بیاد و بهش فک کنم و باهاتون به اشتراک میزارم
صادق هدایت میگه:
فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را
... دیدن ادامه ››
نشناخته باشم.
تو ی فیلمی متیو مککانهی یه دیالوگی داره ک میگه:
به نصیحت نیازی نداریم. گاهی فقط نیاز داریم بشنویم که در تحملِ رنجِ زندگی تنها نیستیم.
و یه گله دارم از آقای رحیمی نصیر عزیز
بلیط من ردیف یک صندلی ۸ بود، وقتی وارد شدم دیدم جای من آقای کامبیز دیرباز و مهمان اشون نشستن، البته که آقای دیرباز با احترام صحبت کردن و عذرخواهی کردن بابت این اتفاق و گفتن صندلی شماره ۱۷ تو همون ردیف اگر امکانش هست با صندلی من جابجا بشه.
خواستم خدمت آقای رحیمی نصر عرض کنم، کاش میشد صندلی مهمان های محترم نمایش از قبل تعیین شده باشه و این اتفاقات کمتر بشه.
زین خرد جاهل همی باید شدن
دست در دیوانگی باید زدن
آزمودم عقل دور اندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را
خدا قوت و خسته نباشید🕊️🌹