بنده از قبل هیچگونه اشنایى با کارهاى جناب کوشکى نداشتم و بواسطه ى یکى از دوستان عزیزم به تماشاى این نمایش ترغیب شدم و چه خشنودم از بابت این اتفاق فرخنده

چرا که با تماشاى این نمایش ذهنم بسیار به چالش کشیده شد نمایشى که بدون هیچ بازیگر شناخته شده اى بود و تمایل دارم بگویم نا شناخته ،نه غیر حرفه اى چون واقعا همگى هنرمندانه و حرفه اى کار رو به جلو بردند دوست ندارم نام ببرم ولى چهار هنرمندى که در نقش چهار برادر ایفاى نقش داشتند ... دیدن ادامه ›› عالى بودند
دست مریزاد باید گفت به اقاى کوشکى که از هنرمندان کم تجربه نمایشى به این خوبى ساختند که انصافا هنرمندان مستعدى بودند بنظرم

از بازى که بگذریم به محتواى نمایش میرسیم که فوق العاده بود جناب کوشکى با ظرافت تمام با تمِ غربى دیدگاه فلسفى و کاملا روانشناختى داشتند به جامعه ى کنونى ما
از بحران اقتصادى تا سیاسى و اجتماعى و بحران جنسى

از معرفى تک تک شخصیت ها در نیمه ى اول نمایش تا برداشتن از نقاب تعدادى از شخصیت ها در نیمه ى دوم ان،

از پرداختن به سایه ها که همه ى افراد در زندگى خود همراه دارند تا پرداختن به اینکه در اجتماع انسانى گاهى سایه ى تاریک عده اى بر زندگى همه تاثیر دارد،


از پرداختن به رفتارهاى کاملا ضد انسانى در برخورد با افراد اسیب دیده جامعه که اگر نگاهِ امثال من نباشد زندگى خود رو کاملا طبیعى میگذرانند،
مثل ترنس ها یا افراد با بیماریهاى خاص و امثالهم،

از پرداختن به ناهشیار ادمها و ارتباط اسیب هاى دوران کودکى با رفتارهاى بزرگسالى،

از پرداختن به معناى عشق از تملک تا به وحدت
.
.
.
.
و از تولد کودکى که شاید نقطه ى تاریکى باشد بر پیکره ى اجتماع و شاید روزنه ى امیدى در تاریکى هاى جامعه

همه و همه نشان از یک ذهن خلاق دارد که تنها به ایده توجه ندارد و براى پرداختن به ایده از علم کمک میجوید

نکته اى که حائز اهمیت هست در موردعدم حضور کودکان و..بود که دقیقا بدون هیچ بزرگنمایى درست بود

و تایم بالاى نمایش که شاید کمى صبورى میطلبید ولى بنظرم کاملا لازم بود تا به تک تک شخصیتها پرداخته شود و با تعداد بالاى بازیگران چاره اى جز این نبود


ولى انچه در انتهاى نمایش من رو به شگفتى واداشت این بود که
واى از روزى که قرار باشد عدالت به دست ما انسانها برقرار شود در ان روز همه نقاب از چهره برمیداریم و گرگِ درونمان هویدا میشود و هیچکس از این امر مستثنا نیست
و اینکه چه بهتر از درون هم با خبر نباشیم چرا که به دوست داشتنِ هم مشغول نخواهیم شد




من دچار «خفقانم»
من به تنگ آمده‌ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم...

#فریدون_مشیری


( نورا درجزینی )