در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیرحسین | درباره فیلم آسمان زرد کم‌عمق
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:45:32
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کافه سینما-وحید رهجوی: الیا کازان، فیلمساز ارزشمند سینمای جهان که همواره بازیگران فیلمهایش ایفاگر پیچیده ترین و چند لایه ترین نقشهای تاریخ سینما بودند، بدیهی ترین و در عین حال کلیدی ترین جمله را در خصوص بازیگری بیان می کند:

"بازیگری یعنی خلق زندگی از یک صفحه ی متن". بی شک خلق زندگی از صفحات فیلمنامه، نیازمند مجموعه ای از قابلیت هاست. اکنون بعد از بازی خیره کننده ترانه علیدوستی درفیلم آسمان زرد کم عمق فرصت مناسبی برای بررسی برخی ویژگی ها و قابلیتهای او در بازیگری‌ست.

1_شناخت هسته اصلی کاراکتر و تجسم یک شناسنامه دقیق از آن:

احتمالا مهم ترین عامل موفقیت ترانه علیدوستی، وجود یک آرشیو دقیق از شخصیتهای مختلف در ذهنش است. آرشیوی که تنها به الگوهای بیانی و فرم ادای ... دیدن ادامه ›› دیالوگها در غالب شخصیتهای مختلف محدود نمی شود.او در ذهنش یک شناسنامه‌ی دقیق و کامل از ظرایف رفتاری آدمها دارد که رسیدن به جزئیات یک نقش و القای درونی ترین احساسات را برای او میسر می کند و او را به یک بازیگر انعطاف پذیر در ارائه واکنشهای مختلف از سوی کاراکتهای متفاوت در شرایط غیر همسان تبدیل می کند.

علیدوستی از آن دست بازیگرانی‌ست که قبل از ایفای یک نقش به یک بَک استوری(پیش زمینه داستانی) دقیق از موقعیت زمانی،مکانی واجتماعی شخصیت و جهانی که فیلم در آن قرار دارد می رسد. و از این طریق ماهیت شخصیت و موقعیتش را درک کرده و خواست و عمل شخصیت را در می یابد.او خوب این نکته را یافته است که شخصیتها از گذشته می آیند و گذشته یعنی هرآن چیزی که شیرازه شخصیتهای فیلم را ساخته است.گذشته ای که دربرگیرنده پیشینه ی اجتماعی،درونیات و بحرانهای روانی آدمهاست.او این سر نخ ها را به خوبی در فیلمنامه کشف کرده و هوشمندانه به کار می برد.

برای مثال در مصاحبه اش در خصوص بازی در نمایش روز حسین (که یک روایت تمثیل وار از واقعه کربلا در عصر حاضر بود)به همین نکته اشاره کرده و گفته بود "برای آماده شدن برای آن نقش،دائم مشغول فکر کردن و تصویر سازی از حوادث سالهای صدر اسلام است".

2_خلق نقشهای متفاوت از تلاقی دقیق غریزه و تکنیک و تلقی درست از آنها:

بازیگر غریزی بودن همان چیزی‌ست که علیدوستی را در چند فیلم نخستش دارای یک پرسونای مشخص و خاص کرده است..پرسونای یک دختر معصوم و ستم دیده که همواره زیر فشار جبر جامعه برای بقای خود در حال مبارزه است و تنها با استفاده از غرایز و اتکا به فیزیک ظریف وشکننده اش می تواند آنها را ایفا کند..مانند پرسونای خاص لیلا حاتمی در غالب نقش آفرینیهای موفقش به عنوان یک همسر و یک مادر طبقه متوسط با حفظ استقلال و فردیت (در سنین بالاتر یا پایین تر از سن واقعی اش) .

اما تفاوت حاتمی با علیدوستی در زندانی شدن او در یک چهار چوب مشخص است.تفاوتی که لیلا حاتمی را یک بازیگر بی نقص در ایفای نقشهایی با مشخصه های یکسان بدل می کند و در مقابل، تصوّر بازی او در نقشهایی متفاوت تر مانند پذیرایی ساده و آسمان زرد کم عمق را غیر ممکن.

اما در مقابل و در نیمه دوم کارنامه علیدوستی،دیگر از آن کاراکترهایی که وجوه مشترکی با هم دارند خبری نیست. نقش او در کنعان،پذیرایی ساده، آسمان زرد کم عمق تمام نظام فکری بیننده از کاراکتر همیشگی‌اش را از بین می برد.

بازی او در آسمان زرد کم عمق و پذیرایی ساده، خود، معادل بازی در چند کاراکتر متضاد است.در آسمان زرد کم عمق،رفت‌ و برگشت در دنیای ذهنی و عینی از جنون به تعقل،از خشونت به لطافت،از عشق به نفرت و از شک به یقین با کنترل انعکاس درونیات شخصیت و رعایت دقیق اندازه صدا و ریتم کلام به تنوع حس منجر می شود.درست مثل همان چیزی که جهان فیلم انتظارش را می کشد.و همین طور بازی ستایش آمیز او در پذیرایی ساده سختترین وظیفه یک بازیگر یعنی همسو نگه داشتن لحن و ریتم بازی با لحن و ریتم فیلم را به نمایش می گذارد. که البته انجام این عمل زمانی سختتر می شود که فیلم دائم درحال تغییر لحن باشد.لحنی که در پذیرایی ساده بین جهان تراژیک و کمیک در نوسان است و در آسمان زرد کم عمق(به شکلی عمیقتر و ناملموستر)بین ذهنیت و عینیت.در واقع بازی او در این دو فیلم، مانند حرکت روی یک خط باریک قرمز است.خط باریکی که دیواری مجازی میان مزدوج های معروف و متضاد بشری است. عقل و جنون، شک و یقین،تلخی و شیرینی و خیال و واقعیت.

3_شمایل ظاهری علیدوستی؛ چشمانی برای نشان ندادن

چهره علیدوستی نه آن قدر زیبا و خاص هست که بیننده و خود او محوش شوند و به آن اتکا کنند و نه آن قدر عادی و تکرای‌ست که بشود راحت از کنارش گذشت و درگیرش نشد. ظرافت ، تنوع و گستردگی دامنه حرکات اعضای صورتش، گیرایی و جذابیت عمومی نقش هایش را بیشتر می کند. او شناخت دقیقی از بازه انعطاف پذیری عضلات صورتش در ریکشن های مختلف دارد و قابلیتها و ظرفیتهای چهره اش را خوب می شناسد.فقط کافیست هنگام صحبت کردن، به حرکات صورتش توجه کرد.

قابلیت دیگر چهره او مهارتش در نمایش ابهام است.مهارتی که بیشتر وام دار حالت چشمهای اوست.

این چشمهایش هستند که می تواند تمام راز و رمزها و گره های فیلمنامه را در خود حفظ کند.یکی از مثالهای درخشانش، بازی او در فیلم درباره الی.. است.در آن فیلم حتی در نماهای کلوز آپ که اصولا برای پی بردن و نزدیک شدن به درون بازیگر و احساساتش استفاده می شود ذره ای از گذشته شخصیت و آینده ای که قرار است بر اساس آن، نقاط مبهم قصه شکل بگیرد دیده نمی شود و.چهره او تنها یک چیز را نصیب مخاطب می کند.ابهامی که با یک نگرانی معصومانه همراه است.

در واقع چشمهای او حسی غیر از آن چیزی که کلیت چهره اش نشان می دهد بیان می کند. در فیلم آسمان زرد کم عمق، چهره او تا انتها و حتی بعد از فیلم به رسالت فیلمنامه پایبند است.به طوری که بیننده هیچ گاه متفاوت‌ یا یکسان بودن احساسات درونی کاراکتر با آنچه می نماید را کشف نمی کند.

علیدوستی از آن دست بازیگرانی‌ست که معمولا باز‌ی‌اش از دیدگاه تماشاگر عام به چشم نمی آید و خیلی معمولی به نظر می رسد.اما بخش مهم نقش آفرینی او در بازی چشمها و کنترل و استفاده بجا از عضلات صورتش خلاصه می شود.وقتی یک بازیگر می تواند تمام ویژگی ها ، جزئیات و احساسات شخصیت که داستان برایش ساخته است را با ارائه یک بازی درونی و انتقالش به چشمها و اعضای صورت انجام دهد، دیگر نیازی به یک بازی بیرونی،اغراق شده و پر اَکت نیست.گاهی تاثیرگذاری در گرو به اندازه نشان دادن است و گاهی نشان ندادن.

منبع: کافه سینما
چقدر خوبه همه چی تو اوج زیبایی تموم شه.
نگاه کردن به اوج زیبایی خیلی ترسناکه!
این دیالوگ شاهکاره و بسیار هم تلخ