- علاقهمند به نقاشی ، عکاسی ، تئاتر ، سینما ، مبلمان و معماری داخلی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امیر :میدونی داری چیکار می کنی ؟
شهرزاد : تقریبا
امیر : یعنی چی ؟
شهرزاد : نمی دونم آدم بعضی وقتا یه جاهایی گیر می کنه ، دیگه فقط باید بره جلو ، به هیچی فکر نمی کنی ، سرتو می ندازی پایین ، می ری تو دیوار
تو جزیره ما وقت سفر، سه نفر میان برات چمدون می بندن.
یکی میاد وسایل ضروریتو میزاره تو چمدون که چیز مهمی جا نزاری.
یکی هم میاد همه چیزای غیر ضروریتو برات می بنده که وقتی بهشون احتیاج پیدا میکنی خوشحال می شی.
یکیام میاد "سنگ" میزاره تو چمدونات، که بارت سنگین شه، نتونی بری، یا دوباره مجبور شی برگردی.
بنام آنکه عاشق است
اینجا هواش بجای اکسیژن پره از ذره های باکتری که میخوان افکارمو تجزیه و تحلیل کنن...اینجا نه گرماش از سر گرم بودنه نه سرماش از سر سرد بودنه.همه چی واسه لج کردن با منه.بهونه میگیرم وقتی از خودم میپرسم چند وقته تو این چهار دیواری سربی گیر افتادم؟؟؟زمان؟..........زمان که همون روزهای اول از دستم در رفت...ولی یادم نرفته وقتی بهم سخت میگذره زمان کندتر حرکت میکنه و وقتی سرخوشم زمان سرسری از سرم میگذره.اینم یه نوع لج کردنه...
صورتمو که نمیبینم ولی از چینو چوروکایی که رویه دستم افتاده فهمیدم زمان زیادیه اینجام.حالیمه که سن پرنده هارو از رو پنجه هاشون اندازه میگیرن و سن درختارو از رو رگه هایی که رو تنشون می افته اما اینجا من نه درختم نه پرنده.اما خوب میفهمم.آره حالیمه که اینجا فقط دو رنگ سربی ... دیدن ادامه ›› و سیاه هست.من از سربی دیوارها و سیاهی اطرافم روزی یک رنگ میسازم که یادم نره منم آدمم و باید تنوع احساس کنم.
یک قسمت کوچیکی از مونولوگ نمایش عنکبوت به نویسنده گی محمود باجولوند
من قاعده تصادف رو دوست داشتم ، و این دوست داشتن از اونجایی شروع شد که اسم بازیگرا همین جوری نیومد بره و یه تیتراژ کار شده ی خوش رنگ دیدم
کلا طراحی صحنه و لباس و نور و رنگ و فیلمبرداری رو دوست داشتم
اشکان خطیبی نمی تونست راضیم کنه ولی بقیه همه ( جز دو تا دخترای نقش فرعیتر )برام باورپذیر بودن ، و از نظر شخصیتی بیشترین احساس نزدیکی رو با شهرزاد داشتم
دست مارتین شمعون پور درد نکنه که انصافا با اینکه فیلم سعی کرده موسیقی متن نداشته باشه موسیقی خیلی خوبی برای فیلم ساخته بود و بازیش هم جالب بود فقط شوخی هاش یه جاهایی زیادی بد می شد و جا داشت مثل همون دختره بگم : انقدر بدم میاد از این شوخی پسرونه ها...
فیلم رو فقط با خودش مقایسه می کنم نه هیچ فیلم دیگه ای ، برای من یک تجربه ی دلنشین بود