در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال حسام الدین حیدری | درباره نمایش نمایشنامه‌خوانی یک دقیقه سکوت ...
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:00:19
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیالوگهای علی سرابی وقتی اومد رو به روی ما نشست و، گفت و گفت و گفت:

سهراب: هفته ی پیش دو نویسنده به قتل رسیدند هر دوشون جزو 134 نویسنده ای بودند که نامه ای برای آزادی بیان نوشتند. من هم یکی از امضاکننده های اون نامه ام و شاید یکی از این روزها من هم کشته بشم. دیگه نه می تونم بنویسم و نه می تونم بخونم. فقط می تونم حرف بزنم. جرات ندارم از خونه برم بیرون و اگه زنگ خونه به صدا دربیاد، نمی رم در رو باز کنم. همسر و بچه م رو فرستادم شهرستان، خونه ی پدر و مادرم. راستش می ترسیدم اگه همسر وبچه م این جا باشند، بلایی سرشون بیاد.

من الان در شرایطی زندگی م ی کنم که از یک ساعت دیگه ی خودم می ترسم. در زندگیم نه مرتکب قتل شده ام. نه مال کسی رو دزدید ه ام. نه سر کسی کلاه گذاشته ام و نه تقلبی کرده ام. من به خاطر نوشتن تهدید به قتل شده ام. مدام آدم های ناشناس به این جا تلفن می زنند و من رو به مرگ تهدید میکنند. با خودم فکر می کنم چرا جواب این تلفنهای تهدید رو با معذرت خواهی نمی دم یا چرا فرار نمیکنم؟ بدون شک علتش این نیست که از مرگ نمی ترسم. من هم آدمی هستم ... دیدن ادامه ›› مثل همه.

من هم آدمی هستم با تمام ترس ها و اضطراب ها و خجالت نمی کشم که بگم می ترسم. نمی خوام دروغ بگم.نمی خوام شعار بدهم. واقعیت اینئه که تحت هیچ عنوان دل م نمی خواد بمیرم.زندگی رو دوست دارم. همسرم وبچه م رو دوست دارم. من آروزهای زیادی دارم.
.
.
.
راستش من به آدم هایی که صد سال بعد به دنیا می آن حسودی میکنم. من مطمئنم صد سال بعد دیگه آدم ها وضع شون خوب ئه. دست کم وضع شون از ما بهتر ئه. من به گذشته فکر م یکنم و می بینم وضع ما از گذشته بهتر ئه، گرچه وضع مطلوبی نیست، اما از گذشته بهتر ئه. با خودم می گم حتما کسایی که صد سال بعد به دنیا می آن خیلی باید وضع خوبی داشته باشن.
.
.
.
من چشم انداز دردناک کشورم رو می بینم و نمی تونم خونسرد باشم: فقر، رشد وحشتناک جمعیت، از بین رفتن منابع ملی و از بین رفتن امکانات تولید داخلی، سیل مهاجرت جوان ها به خارج از کشور. من این ها رو می بینم و یه ملت خواب زده رو که مدام دارند بهش می گن اگه مشکلی وجود داره فقط در نتیجه ی توطئه ی کشورهای حسود خارجی ئه و همه دنیا دارند به ما غبطه می خورند و می خوان ما رو بچاپن و همه ی این کشورها هم این قدر غرق در فسادن که به زودی نابود م یشن و فقط ما می مونیم چون فقط ما خوبیم. من ایمان دارم که ما مایه شرم نسل های آینده مون هستیم
.
.
.
آرزو داشتم روزی رو ببینم که می شه راحت نوشت. می شه راحت حرف زد. دل م می خواست روزی رو
ببینم که هیچ کس به خاطر عقیده ش کشته نم یشه. من ایمان دارم روزی م یرسه که آدم ها از دیدن این فیلم که نویسند های می گه به خاطر نوشته هاش تهدید به مرگ شده تعجب می کنن. من ایمان دارم روزی می رسه که آدمها میتونن هر چی می خوان بنویسن و دست کم به خاطر نوشته هاشون تهدید به مرگ نمیشن.




"من ایمان دارم که ما مایه شرم نسل های آینده مون هستیم"

اینو که گفت ذیگه نفسهام بالا نمی یومد

ممنون اقای حیدری که وقت گذاشتید و نوشتید.
۲۷ اسفند ۱۳۹۲
ممنون آقای حیدری!!!
زحمتتون شد. این همهههههه!!!!
متشکرم :)
۲۷ اسفند ۱۳۹۲
خوب بود... :)
۲۸ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ببخشید برای این نمایش 2 تا پست می زارم ولی حیفه که گفته نشه

آخرای نمایش؛ اون لحظه ای که علی سرابی صندلی رو از ته صحنه آورد و نشست روبه روی ما و شروع کرد به خوندن دیالوگهاش ؛ هر جمله اش ،نه هر کلمه اش مثله مشت سنگین می خورد تو صورتم

آخراش دیگه نفسم بالا نمی یومد
من شاهد هم دارم ;) آریو نازنین کنار من نشسته بود آخر نمایش فکر کنم از طرف من یه کم اذیت شد
۲۵ اسفند ۱۳۹۲
:) نه آقا این حرفا چیه، خودتون بلیط خریدید خودتون تشریف اوردید و خودتون ثبت و ضبط فرمودید. برخوردارنمودن بنده از حق اب و گل لطف شماست.
سال شاد و سبزی پیش رویتان باد...
۲۸ اسفند ۱۳۹۲
خواهش می‌کنم خانم پارسایی
تولدت مبارک بازم
:))
۲۸ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روی بلیط من این جمله نوشته شده بود:
"او عاشق دوچرخه سواریست،پس وقتی می افتد نگران نباش،نمی میرد" ولی اگه مرد چی؟؟؟!!!اگه دیگه خونه بر نگشت چی؟؟؟!!! درست مثله همه ی اون 134 نفری که فقط و تنها فقط به جرم "نوشتن" یه روز صبح از خونه بیرون رفتن و دیگه بر نگشتن
تو یه سایه بودی هم قد خواب نیم روز من
تو یه سایه بودی تو ظهر داغ تن سوز من

وقتی از سالن بیرون اومدم احساس یخ زدگی می کردم
از تو یخ زده بودم
انگار همه رویای جوونیم به سرعت برق و باد مثله یه فیلم از جلو چشمام رد شدن

نه تو آسمون نه رو زمینیم.
انگار که خوابیم کابوس می بینیم.

بانو عظیمی ،بینهایت خوشحال شدم از اینکه شما رو زیارت کردم
۲۵ اسفند ۱۳۹۲
دوستان عزیزم به روی چشم . تمام تلاشمون می کنیم برای اینکه بتونیم نوشتن در تاریکی را نمایشنامه خوانی کنیم .
۲۶ اسفند ۱۳۹۲
چه خبر خوبی جناب قدس. درود و سپاس بی پایان از شما. مشتاقانه به انتظار اون روز هستم.
۲۶ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید