ناگریز از جنگ...
دو سرباز کشته شده اند و بر سر جسدهایشان منتظر آمدن فرشته ای هستند که آنان را از دار فانی به ملکوت ببرد. این دو با هم خصومت و دشمنی داشته اند اما الان مجبور به پذیرش دوستی یکدیگرند. هر دو این انتظار را پشت سر می گذارند و با آمدن فرشته متوجه می شوند که باید منتظر هم قطاران دیگری هم باشند تا ظرفیت سفینه برای برگشت به ملکوت کامل شود.
باید آمار کشته ها به 200 برسد و این هر دو را عصبانی می کند. برای همین چاره ای جز دوستی و بازی با فرشته نیست. تا اینکه یکی دیگر از مردگان هم به آنها می پیوندد و ...
پژمان عبدی در این نمایش نگاهی جهانشمول و انسانی به جنگ داشته و همه چیز در خدمت این نگاه مترقی و صلح محور او قرار گرفته است.در این نمایش بدون شک میتوان به این تاویل رسید که جنگ توسط سیاستمداران براه می افتد,بخاطر منافع فردی ادامه می یابد و باز بشکل سیاست محوری پایان میپذیرد و به راحتی از عواقب و پیامدهای این طاعون خودساخته عبور میشود و چیزی که این وسط از بین میرود و میماند انسانی تنها و از
... دیدن ادامه ››
بین رفته ست.
شخصیتهای این نمایش به نامهای آرپیاجی ,دوشنکف و کلاشینکنف هستند که مشخصا اسم سلاحهایی مثل آر پی جی,دوشکا و کلاشینکف هستند و این خود گویای این موضوع هست که خود این سربازان بخت برگشته ابزار و ملعبه جنگ هستند بی آنکه خود بدانند.در آغاز نمایش آرپیاجی و کلاشینکنف که سرباز دو کشور در حال جنگ هستند و اکنون مرده اند در حال بحث و جدل و درگیری مثل زمان زنده بودنشان با هم هعستند ولی به مرور و پس از آمدن "517" فرشته ای که قرار هست آنها را به عالم ملکوت ببرد با هم ارتباط برقرار کرده و نگاه مثبتی به هم پیدا میکنند ,,از قضا این فرشته چشمان ضعیفی هم دارد!! و عینکی ست و در جایی دیگر, زمانیکه از آرپیاجی قصه میشنود بالشش را آورده و کودکانه به خواب میرود که این هم نشان دهنده زمینی بودن و قابل دستیابی بودن مقام یک فرشته است برای انسان معاصر...
در کل نمایش پژمان عبدی به حق بازیهای خوب و چشم نوازی دارد و از نمایشنامه ای تر و تمیز برخوردار هست و از نمایشهای خوبی ست که این روزها روی صحنه هست.
پ ن:اگر برای دیدن این نمایش به تماشاخانه باران رفتید ,سانس بعدی نمایش "مافیا" را هم ببینید,ضرر نمیکنید :)