در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسین کوهی | درباره نمایش مرگ فروشنده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:21:38
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"مرگ تدریجی یک رویا"


"مرگ فروشنده، شناخته‌شده‌ترین نمایش‌نامهٔ آرتور میلر است که در ۱۹۴۹ منتشر شد و جایزه پولیتزر نمایش‌نامه و جایزه تونی بهترین نمایش‌نامه را برای او به ارمغان آورد. این نمایش‌نامه اگرچه ظرف شش هفته در بهار ۱۹۴۸ نوشته شد، اما ده سال ذهن میلر را سرگرم خود کرده بود. «مرگ فروشنده»، اولین بار در فوریه ۱۹۴۹ در تئاتر برادوی شهر نیویورک اجرا شد و ۷۴۲ اجرا از آن به روی صحنه رفت" .
مرگ فروشنده تاملی است بر زندگی انسان‌هایی که تنها هنگامی مطرح هستند که سودی می‌رسانند و سپس در خلا رها می‌شوند. خانهٔ لومان شبیه به زندانی است که او در آن با تکیه بر خاطراتش سعی می‌کند ثابت کند که هنوز زنده است و وجود دارد. اما این خاطرات، تنها او را بیشتر و بیشتر در گذشته فرو برده و باعث می‌شوند تا در رویا فرو رود و بیهوده به دیگران دل ببندد.
می توان گفت درونمایه اصلی این تراژدی «بحران هویت در جامعه صنعتی» است. نویسنده با بهره گیری از نظریات اجتماعی خود می کوشد تا تأثیرات مخرب ... دیدن ادامه ›› جامعه صنعتی را بر روان آانسان به تصویر بکشد و با برداشتن حجاب توهمات و ایدئولوژی ها تصویر واقعی جامعه صنعتی را به ما نشان بدهد و او را با ارزش های راستین انسانی پیوند دهد.احساس «ازخودبیگانگی»، بطور ناخودآگاه، به بیماری های روحی منجر می شود اما از آنجا که فرد، الگوهای جامعه اش را به عنوان حقیقت و اصل خدشه ناپذیر پذیرفته است هرگز به اعتبار آنها شک نمی کند. در این میان کسانی هستند که به ارزش های غلط جامعه آگاهند، اما آگاهی شان را سرکوب می کنند ولی در عین حال ترس از مطرود شدن در خانواده و اجتماع را دارند.
نمایشنامه با نقد نظام سرمایه داری در امریکا و نظام امپریالیستی حاکم در این کشور نوشته شده و براستی که یکی از نمایشنامه های خوب قرن بیستم است که در کشورهای مختلف اجرا شده و حرف های زیادی برای گفتن دارد.
اگر از طراحی صحنه شروع کنیم که کاملا در خدمت اجراست و به کلیت کار کمک میکند و ویلی لومان با کمک این طراحی صحنه فضای خیالی خود را به بیننده انتقال میدهدو در خدمت فلاش بک های ذهنی وی است.توهمات ویلی با صداهایی که شنیده میشود آغاز شده و ویلی لومان گهگاه با این خاطرات دست به یقه میشود و گاه آرام در خود فرو میرود.در کنار درهای بلندی که نماد از بین رفتن تدریجی طبقه متوسط توسط سرمایه داری و گذار به جهانی صنعتی است و چمدانهایی را که در همه جا وول میخورد و این حس گذار و مسافر گونه و موقتی بودن را برای بیننده القاء میکند و یخچالی که بن از آن بیرون می آید و بعدها میگوید که د ر آلاسکا بوده هم موید این نماد است.
استفاده از ضبط صوت (باز هم نماد سرمایه داری)در صحنه مواجهه ویلی با هاوارد در جایی که هاوارد میگوید فقط 120 دلار بابت این دستگاه داده و سرگرمی بسیار خوبی است حتی از دوربین و ...در حالی که در صحنه قبلی و مکالمه ویلی لومان با همسرش لیندا میگوید که فقط صد و بیست دلار زندگی آنها را متحول میکند....ودرست جایی که هاوارد با ضبط کردن صدای ویلی به او یادآوری میکند که وی یک از کارافتاده است و دیگر به درد جامعه نمیخورد(زیر چرخهای دنیای صنعتی و ماشین شورلت لعنتی)له شده...از طرفی روح بن برادر ویلی نماد یک آمریکایی موفق در نظام سرمایه داری است که 17 سالگی به جنگل رفته و بیست و چهار سالگی پولدار آمده بیرون و حتی بعد از مرگ هم همچنان در خاطرات ویلی حضور دارد و در حقیقت این فرصتهای سوخته و جوانی ویلی است که با وی همکلام میشود.
در آخر ویلی لومان(با بازی خوب آذرنگ) برای آسیب زدن به این نظام(گرفتن بیست هزار دلار بیمه عمر در جایی که میگوید من یه عمر به این شرکت بیمه لعنتی قسط دادم و این پول حق منه)خودش را قربانی میکند که به خانواده اش ثابت کند که این منم ویلی لومان...
تنها در صحنه پایانی که لیندا با دسته گلی سرقبر ویلی حاضر میشود و باقی افراد با چتر و کت و شلوار شیک در کنارش حضور دارند به زعم من با کلیت کار همخوانی ندارد و شبیه به فیلمهای مینی مالیستی شده البته شاید کارگردان با این پایان بندی قصد داشته خط بطلانی بر تفکرات انسانی و در نهایت مغلوب شدن در مقابل کاپیتالیسم و سرمایه داری باشد... از تماشای این اثر بسیار لذت بردم و آرزوی سلامتی و بهبودی برای کارگردانش دارم.
راستی ویلی لومان چقدر شبیه به پدران بسیاری از ماست و بیف هم شبیه نسل مستاصل ما ...
حسین جان لذت بردم از نقد تیزبینانه ات. فقط یه سوال: واقعا نمایشنامه و اجراش اینقدر چپ گرایانه بود!؟
۰۴ آذر ۱۳۹۳
سلام...
آقای برهانی نمایشتون رو دوست داشتم....
فقط سوالم اینه که نمیشد به جای کلمه "گه"...از کلمه "گند" استفاده کرد...چون گزندگیش یکم کمتره و تماشاچیی که تو فضای تئاتر نبوده یکدفعه شوکه نمیشه....
یا اگه دلیل خاصی برای تاکید بر این کلمه بوده،خوشحال میشم راهنمایی کنید...ممنون
۲۶ آذر ۱۳۹۳
سلام...
آقای برهانی نمایشتون رو دوست داشتم....
فقط سوالم اینه که نمیشد به جای کلمه "گه"...از کلمه "گند" استفاده کرد...چون گزندگیش یکم کمتره و تماشاچیی که تو فضای تئاتر نبوده یکدفعه شوکه نمیشه....
یا اگه دلیل خاصی برای تاکید بر این کلمه بوده،خوشحال میشم راهنمایی کنید...ممنون
۲۶ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید