--- مطالعۀ این متن به افرادی که ترجیح می دهند بی هیچ قضاوتی به تماشای این نمایش بروند توصیه نمی شود ---
مانده ام چه بگویم! از کجا شروع کنم؟
از طراحی دکور بی محتوایی که نه تنها ترکیب گونی و دود های بی موقعش حس و حال زمان مورد نظر را تداعی نمی کرد، و نه تنها حلبی های پنیر و عسل و خیارشور فقط در آوردنِ ادای پست مدرنیسم و سورئالیسم بود، بلکه بلندگوهای انتهای سن ، مورد توجه ترین الِمان روی صحنه به شمار می رفت!
از موسیقی متنِ ...
... دیدن ادامه ››
استغفرالله!
از استفادۀ بی مورد از سیستم صوتی که تخریب فضا و دوریِ مخاطب از هنرمندش را هم اگر می شد هضم کرد، قطع و وصلی ها و پارازیت هایش فضای سخنرانی های سر صف مدارس را یادآور بود!
از حضور بی دلیل اسبی که هر چند بهرۀ اندکی در القای حس تعلق فرمانده به خود را داشته ، ولی ارزش سرفه ها و اشکهای تماشاچیان، بخصوص در ردیف های جلو را نداشت!
از بازیِ ضعیف تر از ضعیفی که لبخندهای مصنوعی اش تداعی کنندۀ هر حسی در تماشاچی بود الی شخصیتِ بی خیال و بازیگردانِ اصلی داستان که شـــاید مد نظر نویسنده و کارگردان بوده!
از متن ضعیفی که از استاد مسلمی چون خمسه در حد عروسک خیمه شب بازی کار گرفته؟
از کارگردانیِ بی هدف و بی برنامه ای که کیانیان را تا حدّ آماتوری بیگانه با تئاتر پایین آورده؟
کاری که شاید اگر نام آتیلا سوفیانی و رضا کبکائیان و علیرضا پارسه رویش بود با بلیط پنج هزار تومانی هر شب سی تا چهل نفر را به تالار شمس اقدسیه می کشاند!