در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کاوه علیزاده | درباره نمایش غلامرضا لبخندی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:41:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تلاشی اورژانسی برای تطهیر مرگی اورژانسی!
نمایش غلامرضا لبخندی را که دیدم برایم جالب بود بدانم انگیزه کارگردان از تهیه چنین کاری چه می تواند ... دیدن ادامه ›› باشد. رفتم و مصاحبه ایشان را هم در صفحه تیوال گوش کردم. آقای تاراج عنوان داشتند که حدود یک سال و نیم درباره سوژه نمایش مطالعه کردند (البته غیر متناوب) و دغدغه شان مرگ های اورژانسی بود !! ایشان عنوان داشتند که سی درصد روایت مستند بوده و مابقی یعنی هفتاد درصد زائیده ذهن کارگردان! برایم عجیب بود که در این یک سال و نیم آقای تاراج روی چه چیزی مطالعه کردند؟ این به معنی نادیده گرفتن زحمات ایشان نیست بلکه سوالی است جدی که ذهن من مخاطب را درگیر کرده است! روایتی از یک داستان واقعی که دقیقا ویکی پدیایی روی صحنه رفت! اینهمه مطالعه آدم را منتظر نگاه میدارد تا زوایای پنهان یک ماجرا اندکی روشن تر شود یا سر نخ هی جدیدی پیرامون داستان (حتی در حد تخیلات کارگردان ) بدست افتد. کاری که به هیچ وجه شما با آن روبرو نخواهی بود. یک روایت داستانی که تماما در همان تاریخ با آب و تاب بیشتر حتی، در صفحه حوادث روزنامه ایران بدان پرداخته شده بود! مقتول ها و خانواده های آن ها در قامت راوی ماجرا روی صحنه می آیند و یکی یکی ماجرای وحشتناک قتلشان را برای ما تعریف می کنند. یک راوی قصه گوی سفید پوش که خدای داستان است از پشت پرده قتل ها را و تاریخ شان را قرائت می کند و مقتول را می فرستد روی صحنه! مقتول شروع به اجرا می کند. گاهی خوب! گاهی ضعیف و اغراق آمیز و گاهی تزریق به زور احساس به مخاطب که در جاههایی بسیار کلیشه ای و غیر واقعی در آمده است. داد زدن های بی مورد یکی از بازیگران برای انتقال حس استیصال و ترس از لحظه های بد نمایش است به عقید من. اما دکور زیبا ، نورپردازی تقریبا مناسب و بازی نقش اول نمایش از نقاط قوت این کار است. لبخند های هیستریک غلامرضا لبخندی با تیک های عصبی اش خیلی خوب از کار در آمده است و بازیگر این نقش توانسته حس یک بیمار تماما روانی را به تماشاگر منتقل نماید. بریدن یک پیکان از وسط و قرار دادن آن روی صحنه در دوجای مختلف روبروی تماشاگر از هوشمندی تیم اجرای دکور و کارگردان می باشد. انگار شما یک واقعه را با دو دورببین در حال ضبط تماشا می کنید. همزمان قاتل و مقتول یکی در صندلی راننده و آن یکی در صندلی عقب نشسته اند و شما دیالوگ ها و تصاویر را در دوقاب متفاوت می بینید. این اوج هنر و ایده پردازی کارگردان و تیم دکور است که در القای حس ، مخاطب را یاری می کند. اما نکته بسیار مهم برای من، نگاه کارگردان و انگیزه آن از اجرای این کار است! به راستی کارگردان نگاهش به چنین موضوعی چیست؟ چرا اصرار دارد که خودش را بی طرف جلوه بدهد؟ به عقیده من حتی تلاش می کند گناه یک بیمار روانی مجرم را سبک کند و یا شاید او را تبرئه کند؟ داستانهایی چنین تلخ با شاهد ها و قراین های موجود را چگونه می توان بیطرفانه نگاه کرد؟ کد دادن های به عقیده من بی مورد که می کوشد جنایتی چنین هولناک را به گردن ساختار های اجتماعی بیاندازد، نوعی خلاف جریان آب شنا کردن است و صد البته روشنفکر ماب گونه! واقعا استفاده از یک موسیقی حماسی برای چیست؟ آیا غلامرضا خوشرو یک قهرمان است؟ آیا باید برای مرگ وی سوگ نامه سرود؟ (که قطعا اعدام و مرگ برای هیچ انسانی قابل پذیرش نیست) . اما جنایت های چنین هولناک را می شود با ارجاع آن به ساختار های اجتماعی تبرئه کرد؟ روزگاری که این اتفاق ها می افتاد را من به دقت یادم هست. آن زمان ما دانشجو بودیم و شدیدا پیگیر ماجرا. واقعا خوف از پیکانی که درش از داخل دستگیره نداشت مانند یک هیولا تمام کشور را فرا گرفته بود. دلهره در شهر راه می رفت. مگر می شود مرگ نه انسان بی گناه را با بدترین شکل ممکن فراموش کرد و به بهانه "جور دیگر دیدن مساله و خلاف آب شنا کردن" موضعی متفاوت و حتی بی طرف گرفت. همانقدر که اعدام یک انسان درد آور است ،تجاوز، کشتن و سوازندن انسانهای بیگناه بسیار غم انگیز تر و زجر آور تر است!.به بهانه اینکه غلامرضا خشرو با آن سابقه روانی "احتمالا" همیشه همدستی داشته است و یا اینکه هیچوقت اعترافی نکرده است نمی توان صورت مساله را پاک کرد! این قضاوت کردن نیست این بیطرفی نیست این خلاف جریان آب شنا کردن بدون دادن هیچ مدرک و مستندی که وی را تبرئه کند به نظر من کاملا بی انصافی است و چشم بستن بر روی خشونتی برهنه است که شاید صد ها خانواده را دگیر خودش ساخته است، نوعی بازتولید خشونت و صحه گذاشتن بر کاری اشتباه است. نام بردن از حمید رسولی (مامور وزارت اطلاعاتی که به عنوان آمر قتل های زنجیره ای به حبس ابد محکوم شد) به عنوان شریک جرم خیالی آقای غلامرضا خوشرو و تاکید مداوم برآن بدون ارائه هیچ مدرک و سند جدید به تنهایی نمی تواند انگیزهای روانی یک قاتل زنجیره ای را تطهیر کند.پایان بندی داستان که به اعدام خفاش شب روی صحنه اجرا (با ایده جالب صحنه پردازی) و جان دادن یک بیمار روانی روی صحنه نیز به نظر من نمی تواند نیت کارگردان در ایجاد یک نگاه مثلا انساندوستانه و متفاوت به ماجرا را زیبا جلوه نماید. که اگر انسانی به ماجرا نگاه کنیم مرگ تک تک مقتولین بیگناه که تنها به بهای زن بوددن و به بهانه لذت جویی جنسی، مثله شده اند بسیار دردناک تر و وحشیانه تر است. به عقیده من اجرای سیرک نمایشی اعدام در ملائ عام (که حکومت نیز با افتخار از آن سخن می گوید و متاسفانه برخی از هموطنان نیز با چیپس و پفک و موبایل های روشن به استقبال می روند) چیزی جز بازتولید خشونت به همراه نخواهد داشت. کاری که کارگردان هم با اجرای آن روی صحنه، ما تماشاگران را بدون اختیار روبروی صحنه ای قرار می دهد که برای خیلی از ما ها نه تنها زیبا نیست بلکه بسیار بی محتوا ،سبک،خشن و غیر قابل پذیرش است. مخاطب را در یک عمل انجام شده روبروی جوخه دار قرار دادن چندان چیز جالبی نیست. و درنهایت هم صحبت پایانی : من حمید رسولی هستم! یعنی تلاش برای تطهیر قاتلی حرفه ای که جان نه نفر را گرفت با ایجاد شبه بدون دلیل و مدرک تازه که شاید دلمان بسوزد و بگوییم نکند این قاتل گناهکار نبوده باشد و کسی دیگر پایش وسط است! طرح سوالی که از همان سال ها ابتر ماند و هیچوقت هیچ دلیل روشنی برایش آورده نشد.به عقیده من حمید رسولی شخصیت ساخته و پرداخته ذهن بیمار غلامرضا لبخندی بود که با لبخند به زنان تجاوز می کرد، آنها را مثله می نمود و جسدشان را با لذت آتش می زد.! قاتلی زیرک که روزنامه می خواند و سابقه جعل نام زیاد داشت.
در یک جمع بندی به عقیده جدا از باریگری نقش غلامرضا خوشرو، دکور و نورپردازی جالب کار نه تنها چیزی به این ماجرا اضافه نکرد بلکه خواسته و یا ناخواسته در جهت بازتولید خشونت و تطهیر کردن قاتلی حرفه ای و دهشتناک، تلاشی بیوده داشته است. بی هیچ مدرک و سند جدید. به قول دوستان یک روایت ویکی پدیا که ما با سرچی کوتاه می توانید بدان دست یابید.با همین جزئیاتی که یک سال و نیم تحقیقش طول کشیده است.
آرزوی موفقیت برای تیم نمایش .
سلام دوست عزیز با بخشی از حرف های شما موافقم ولی نباید فراموش کنیم که ما برای دیدن یک فیلم مستند به تئاتر نرفنیم ، رفتیم که داستانی رو ببینیم که بخشی برگرفته از واقعیت و بخشی هم خوب برگرفته از داستان پردازی نویسنده و کارگردان کار بود.
همیشه یک اثر بعد از به نمایش در اومدن دارای نقات مثبت و منفی زیادی میتونه باشه بستگی به زاویه دید شما داره اما اینگه کلا بگیم جز طراحی صحنه چیز خاصی نداشت هم کمی بی انصافی.
۳۱ فروردین ۱۳۹۸
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
پیش نوشت: ممنون از لطف و وقتی که گذاشتی رفیق ندیده ام. واقعا کاش فرصت دیدار روزی فراهم شود و چند تا از دوستان تیوالی را ببینم و نمایشی با هم تماشا کنیم و لذت ببریم. من هم سخت مشتاق دیدار شما هستم.
به مطالب جالبی اشاره کردی. من هم هرچقدر گشتم و با خود کلنجار رقتم نتونستم چیزی پیدا کنم در چرایی این روایت و اینکه ما با چه روبرو هستیم! با برشی از تاریخ، با نسخه ای دیگر از چهره ای که رسانه ها در انعکاسش درست عمل نکردند و دیده نشد؟البته زیر این یاداشت در آن زمان دوستان بحث های زیادی انحام دادند درباره انسانیت و مساله اعدام که من هم در همان زمان موضوع اعدام را از دیدگاه خودم غیر انسانی دانستم حتی درباره این غلامرضا که هیچ یک از کارهایش قابل دفاع نبود.. این بحث کاملا فرق می کند و گمانم روایت آقای تاراج عزیز هم خیلی روی این موضوع بنا نشده بود. تا یادم نرفته یه پادکستی رو معرفی کنم که بی ربط در این باره نیست و اگه دوست داشتی گوش بده :منچستر 1975 از پادکست چنل بی علی بندری ... دیدن ادامه ›› عزیز.
بحشی هم که در ارتباط با روایت و تحقیقی که می تواند منجر به خلق داستان و مستندی جدید شود هم تقریبا گمان کنم غیر ممکن باشد یعنی چیزی خارج از این احتمالا وجود ندارد وگرنه تیم نویسندگی و آقای تاراج خوش سلیقه و واقعا کاربلد، از آن استفاده می کردند. به هر حال بیشتر قکر کنم که این ماجرا شبیه دگمه ای هست که داریم خودمان را مجبور می کنیم برایش کت بدوزیم. البته واقعا از صمیم قلب معتقدم که هیچ چیز قطعی در جهان وجود ندارد و واقعیت همواره از در حال ای از تفسیر ناپیداست. و این ماحرا هم شاید راز مگوی داشته باشد
توصیه می کنم حتما این پادکست رو گوش بدید اگه فرصت داشتید.
۰۲ آبان ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
پس حالا که نظرت درباره اعدام اینه حتما این پادکست رو گوش کن . سه قسمته یک ساعته است. جالبه.
نه بحثی ندارم.خوشبختانه مهم ترین چیزی که یاد گرفتم اینه که بگم این نظر منه و ممکن اشتباه باشه:) همون اول همه ی نوشته ها هم اینو می نویسم چون سخت معتقدم هیچ حقیقت مطلقی وجود نداره و ما هرکدام با چراغ دستی خودمان به حقیقت نگاه می کنیم و اون بخشی رو که دوست داریم رو روشن می کنیم.
۰۴ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید