برخی کارگردانان در دنیای سینما و تئاتر پدیده خلق میکنند مثل گدار، مثل هیچکاک، مثل نولان و مثل کروساوا و غیره و غیره. و برخی دیگر هم سعی میکنند تا بر روی اسب آنها سوار شوند و وای بروزی که یک جمله از یک کتاب را بفهمی و آنوقت است که کل سابقه ات میشود تکرار همان یک جمله. مثل آن دسته ای که میتوان ببینی یک فیلم ساخته اند و هی کپی کردند و هی کپی کردند.
این که آیا هنراست یا نیست که در سطح نماد یک اثر متوقف شود را نمیدانم ولی اگر حرف تازه ای برای گفتن نباشد ریسک کلیشه ی پیچیده سازی مکانیکی وجود دارد ضمن اینکه باید اشاره شود که نمادگرایی صرفا هنرمندانه یا کمتر هنرمندانه نیست اما میتواند هنرمندانه هم پرداخته شود و مثال ساده آن فیلم مکعب ٢ است.
بعنوان مثال وقتی در فیلم اینلند ایمپایر در سکانسی مواجهه با تئاتر خرگوشها انجام میشود، نمادگرایی صرف نیست و این مدیوم برقراری ارتباط در سطح معانیست.
بگذریم،
خیلی بیش از این به این تئاتر نخواهم پرداخت چرا که همه گفتنی ها گفته شده و به جز بازی خوب آنهم با ارفاق نیازمند شاید تعمیق بیشتری نباشد. ضمن اینکه ملتمسانه استدعا دارم که وقتی تئاتری را میبینید که "حتما باید به واسطه اسامی بزرگش، قادر به برقراری ارتباط باشد" ولی نیست ، فکر نکنید که این لباس پادشاه را هرکس نبیند ...
خلاصه
با اینکه انتظار این کیفیت («اینقدر ضعف» درست نبود و نباید از این کلمه ی نادرست استفاده میکردم لذا عذر بنده را
... دیدن ادامه ››
بپذیرید) را در این تئاتر نداشتم ولی توصیه میکنم حتما این تئاتر را ببینید تا نمایشهایی چون سنگها در جیبهایش، ننه دلاور و ... جایگاه واقعی خود را بیابند.
خسته نباشید میگویم به همه عوامل و امیدوارم موفق باشند.