در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کاوه ت | درباره نمایش هم‌طناب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:45:33
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دوباره امشب هم طناب را دیدم.
خیلی به جنبه تئاتری بیشتر پرداخته شده بود و این برای من، کار رو دلنشینتر از مرتبه قبل کرده بود. تپقها بود ولی خیلی کمتر. و طنابها و جایگیریها خیلی بهتر شده بود. در کل از تاثیر بازخوردها در اجرا خوشحال شدم، سکوت و حوصله در ایجاد یک حس دو طرفه با تماشاچی، خیلی خوب بود و امیدوارم این گروه همیشه موفق باشند.
کوه، دریا، جنگل
امر والای طبیعت
موجوداتی که نوردیدنشان به مثابه ی از آن خود کردن طبیعت، شهوت قدرت پرست انسان را ارضاء میکنند. صحبتهای من در خصوص این نمایش سه قسمت است:

1. فرم (میزان سنها - اکت - داستان) نمایش:
- نور پردازی سمی استاتیک که فقط در یک یا دو سکانس تغییر میکرد (دوست نداشتم چرا که فکر میکردم شاید در قسمتهایی که در خصوص طوفان صحبت میشود، جدای از صحبتها، صحنه هم به کمک توصیفات بیاید)
- دخالت سکوهای تماشاچیان در میزان سن - استفاده نمادین از طبقه ها بعنوان کمپهای اصلی، اول، دوم، سوم و چهارم و نهایتا قله (خیلی دوست داشتم ولی برای ردیفهای پایین چرخیدن مداوم در پی دارد ولی هر چه در ردیف بالاتری قرار بگیرید دید و تسلط به صحنه بیشتر میشود ضمن اینکه از آنجا که سرپرست تیم ... دیدن ادامه ›› همدان و دکتر از کمپ های دوم و سوم بالاتر نمیروند، جایگاه های A و H دید بهتری بر کل بازیگران دارند).
- موسیقی و صدای زمینه ای در طول کار وجود ندارد. (دوست نداشتم چرا که همانند نور فکر کردم در قسمتهایی که در شرایط جوی مختلفی قرار دارند میتواند زیبایی کار را بیشتر نشان دهد)
- دکور در وسط سن و همان کمپ اصلی ست که از آنجا شروع میشود و طنابهای نورانی که این گروه در فرایند طنابگذاری تا قله میبرند (دوست داشتم مخصوصا فوق العاده ایده ی طنابها به من لذت داد و محل قرار گیری بازیگران کاملا حس صعود را به شما القاء میکند)
- اکت چالشی بخصوصی نداشت، بازیگران کاملا رو به شما و با فرمت قصه گویی، وقایع را تعریف میکردند. اکتهای برجسته، قسمتهای لجبازی های کوهنوردان با همدیگر بود که کاملا حرفه ای بود و لذت بردم اما اما اما تپق داشت! {که در خصوص آن توضیح خواهم داد}. اما جالب است که با این وجود برای من شخصا لذت بخش بود و به ترتیب از بازیهای داوود نهاوندی (سعید چنگیزیان) و امیر شاه مرادی (نوید محمد زاده) و مریم کریمی (شیوا فلاحی) و مهدی کشاورز(نادر فلاح) و دکتر بهزاد (کاظم سیاحی) و دکتر شایان( شهاب زارع ) و مسعود توفیقی (علی باقری) خوشم آمد {با وجود اینکه آقای چنگیزیان چند بار تپق داشت که در خصوص آن بعدا توضیح میدهم}. به طور ویژه بازی نوید محمد زاده در چند قسمت هم به شما نشان میدهد که به او گفته شده تا ننه شهرزاد قصه گو باشد نه بازیگر.
- چند تفاوت در بین داستان و گزارشهای کمیسیون بررسی حوادث فدراسیون(*) دیدم نظیر استفاده از واژه ی تیم «زنجان» به جای «همدان» که نمیدانم این تفاوت دلیلش چیست. داستان کاملا وجود من را از صحنه حذف کرد. معلوم بود که ساعتها برای این مونولوگها و بعضا دیالوگها فکر و کار شده است. قطعه قطعه ی داستان شما را مجبور به قضاوت میکرد و با چرخاندن سرتان به این طرف و آن طرف و پروراندن قضاوتی دیگر، افسار «قاضی درونت» را در دست گرفته و رام میکرد و یالش را به خاک میمالید. فوق العاده حس خوبی از نحوه ی داستان پردازی داشتم لذا فکر هایی دارم که در انتها اعلام میکنم تا شاید باز هم این کار را ببینم نه به جهت اینکه چیزهایی داشت که نفهمیدم، اتفاقا کلی چیز داشت که فهمیدم و میخواهم ناخودآگاهم نتواند چیزی را با اهرم نسیان از ذهنم بیرون بکشد.

2. محتوی نمایش
من هیچ تخصصی نداشته و لذا اظهار نظر من کاملا شخصی ست اما آنچه که فکر میکنم، اخلاق حرفه ایست. اینکه در این بلبشو بیایی تئاتری مستند که ممکن است حالا خیلی هم مورد استقبال عموم قرار نگیرد بسازی و ارائه کنی و حتی ریسک یک کار کمتر قوی را در کارنامه ات بپذیری چیست؟ من شیفته ی اخلاق حرفه ای این کارگردان شدم امشب. او به واقع کار والایی انجام داده و سهم خودش را از کوه بودن در پشت کوهنوردان ادا کرده است. او با استفاده از کلیه ی آنچه در زندگی دارد، «تئاتر» به جنگ خود خود خود شمایی مینشیند که قضاوت میکنید، جنگ میکنید، بدقلقی میکنید و تهش «ای ایران ای مرز پر گهر» را میخوانید {مبتذل ترین صحنه ی پست مدرنیسم سنت گیر شده ی ایرانی}. لختی فکر کنید! ای ایران ای مرز پرگهر، اجازه نمیداد صدای «زن» شنیده شود. انگار هدف کل زندگی، آن نوک تیزی هشت هزار و خورده ای متریست. و انصافا در خصوص لحظات بعد از اتمام تئاتر و یخ زدنت روی صندلی، که توسط سرکار خانم سوسن خانم بیانی در همین صفحه نقل شده است، دقیقا درست میفرمایند. از سالن «سنگین» بیرون خواهید آمد، من به شما قول میدهم.
جدای از این مسئله که کیفیت کار سرکار خانم مهین صدری چه بوده است، کار مقدس و خوبی انجام داده اند و من خوشحالم که در زمانی زندگی میکنم که انسانهایی مثل ایشان وجود دارند که قطعا این دنیا را با تغییراتی که در آن با هنرشان ایجاد میکنند، تبدیل میکنند به جایی بهتر برای زندگی. متشکرم و هرچه بگویم کم گفتم از تقدس کاری که کردید.

3. حواشی نمایش
بدترین تکه ای که نه تنها در سالگشتگی، بلکه در این نمایش هم من را آزار داد کیفیت خیلی پایین سالن شمس در تناسب با اجرا بود.
سالگشتگی خیلی جلبم نکرد ولی این تئاتر جلبم کرد و دیدم که چقدر بد شد که اینجا اجرا میشود. این سالن با مشکلات عدیده اش موجب ایجاد خلل در تئاتر شده بود. در قسمت تحلیل نمایش گفتم کلام، تپق دار بود. اما تپق ها به چه علت بود؟
طی یکی از دیالوگها صدای آژیر ماشین آتش نشانی به شدت مزاحم شد {البته نمیگویم بازیگر حق دارد تپق بزند ولی انصافا در سالن صدای آژیر هم نباید بیاید} و در قسمت دیگر صدای روضه ی چند خانه بالاتر که تقریبا تا انتهای تئاتر ادامه داشت و ذکر مصیبت میگفت.
من نمیدانم مسئول کیست و یا اصلا به کارگردان یا تیم نمایش، ایزولاسیون صوتی سالن، تهویه مطبوع سالن انتظار و سالن تئاتر مرتبط است یا نه. اما چیزی که به قطع در این خصوص میتوانم نظر دهم اینست که این سالن به هیچ وجه ویژگیهای لازم، جهت این اجرا را نداشت {سکوت - تهویه مطبوع (نه گرم کردن محیط بسته) و ...} لذا ملتمسانه، استدعا دارم هرکسی که کاری از دستش بر می آید، لطفا کمک کند به خوانده شدن.

کلام آخر و نتیجه گیری:
نتیجه میگیرم که این کار مفید ترین تئاتریست که در ماه اخیر دیدم {در بدترین تناسب ممکن بین محل اجرا و خود اجرا} و شاید یکی از مفیدترین کارهایی هم بود که انجام دادم، یعنی دیدن این تئاتر. لذتش سراسر وجودم را در بر گرفته است.


در آخر با توجه به دیروقت بودن این اجرا و کم هزینه بودن کرایه دربست کردن مینی بوس، آیا گروه همیاری میتوانند ترتیب یک بازدید دسته جمعی تیوالی را بدهند تا در یک روز همه رفته و آنرا ببینیم {به پاس اخلاق والای این کارگردان دوست داشتنی} ضمن اینکه هزینه مینی بوس را میتوان کمی بیشتر گرفت تا مثلا خانمها را تا نزدیکترین و امنترین فاصله ممکن برساند. بگویید ببینیم میشود یا نه.

پ.ن.
از خانم فرزانه خانم محمدی بابت پیشنهاد خوبشان تشکر میکنم و خیلی متشکر هستم.

------------------------------------------------
(*) رفرنس:
http://koohnews.ir/index.php/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1/%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AD-%D9%88-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA/989-1390-07-12-17-07-14
یک مورد درباره ى تپق ها ...
شبى که من کار رو دیدم هیچ صدایی از بیرون نبود ولى براى سالگشتگى این وضعیت پیش اومد ولى تپقى در کار نبود ...نمیشه اینها رو به تپق ربط داد به نظرم ... سالن اون شب ساکت بود ولى تپق از آقاى چنگیزیان که بیشتر از همه و بقیه کم بیش دیده شد جز آقاى محمد زاده ...
۲۵ آذر ۱۳۹۲
من که عرض کردم البته نمیگویم بازیگر حق دارد تپق بزند ولی انصافا در سالن صدای آژیر هم نباید بیاید.
۲۵ آذر ۱۳۹۲
ضمنن در اجرایی که من دیدم این اتفاقاتی که شرح دادم افتاد و انصافا از روی آنها نمیتوانستم (یا دلیلی نمی یافتم و یا اینکه سوادش را ندارم) قضاوتی که شما انجام داده اید را انجام بدهم.
۲۵ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید