در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کاوه ت | درباره نمایش دختر یانکی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:37:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
... اونا تو پنسیلوانیا سکس دارن،
یه برزیلی یه درخت رو به بار مینشونه،
یه دکتر تو منهتن
جان یه مرد در شرف مرگ را
مجانی نجات میده
این یک معجزه ست ...
(راجر واترز-معجزه)

شاید به جرات بتوان گفت که تاریخ همه ی دنیا ریشه در تاریخ این کشور نوپا دارد. تا جایی که به نحو تهوع آوری، پس از جنگ سرد، در برخی مسائل ... دیدن ادامه ›› میتوان قسمتهای دیگر دنیا را تا حد حتی یک کپی ناشیانه از این دختر خوش عطر و بوی کره ی زمین و ساز و کارهایش دانست. کشوری که از پس جنگ جهانی دوم با سری افراشته، در حالی که قسمتهای دیگر دنیا در حال جارو کردن ویرانی های حاصل از این جهنم بین المللی بودند، خود را یکه تاز عرصه ی قدرت پنداشته -که تا همین امروز هم به درست یا غلط ادامه دارد- و به خود اجازه ی هرگونه عملکردی در اصطبلی بنام جهان، میدهد.
از روحیه ی ضد امپریالیستی که بگذریم، کمتر کسی را میشناسم که فورد موستانگ ١٩٦٣، آب از دهانش جاری نکند. طراحی خودرویی که تا همین امسال هم طرح مفهومی فورد موستانگ اس اس و مک وان میباشد. کمتر کسی را میشناسم که الویس پریسلی و آن سبک جازش را -که امروز عموما آنرا غیر کهنه ارزیابی نمیکنند- نشنیده باشد. مرلین مونرو و شروع ماشینهای ماهیچه ای دنده اتوماتیک غول آسای جی ام و فورد و کرایسلر و آمباسادور رامبلر (که در ایران به اسم آریا تولید شد)، سخنرانی طوفانی "من یک رویا دارم" {که با گچ روی در آپارتمان نقش بسته است} مارتین لوتر کینگ و قوانین عمرانی و مدکیر* و مدکید** و حق رای سیاهان بن جانسون که جای خود را دارند و در نهایت افزایش غم انگیز نیروهای درگیر جنگ ویتنام از حدود ١٦ هزار نفر به ٥٥٠ هزار نفر {?} که هنوز هم که هنوز است خیلی را در عصرهای یکشنبه راهی گورستانها میکند، بگذریم از ویرانی ای که قسمت خود ویتنامیها شد و چه نلسون راکفلرها که سر بر نیاوردند.
از طرفی در دنیا، جنگ جهانی نیست اما سایه ی جنگ از خاور میانه تا امریکا هنوز روی کره ی خاکی گسترده است. اعراب با اسرائیل (جنگهای شش روزه)، جنگ استعماری نیجریه، جنگ الجزیره، جنگهای استعمارگران پرتغالی با قبیله های افریقایی، درگیری لنگرگاه پیگز بین امریکا و فیدل کاستروی کوبا و در نهایت ویتنام بیچاره. جان اف کندی با گلوله ای از پا در میاید و لیندون بنیز جانسون به سال ١٩٦٣ در جت ایرفورس وان سوگند ریاست جمهوری میخورد.
این شرایط پر استرس در درون جامعه ی امریکایی این دهه، با مصرف گرایی و تبلیغات کوکاکولایی جبران میشد. درست به مانند انسان افسرده ای که از شدت فشار روانی، فقط به خوردن و مصرف کردن برای تمنای حال خوش روی می آورد، مصرف و کار و مصرف و کار و مصرف و کار شده است کل زندگی یک امریکایی در کنار این واقعیت تلخ که از قضا امریکایی بودن هم بشدت عطر و بوی دلفریبی پیدا کرده است، بویژه برای مردمان "بدبخت غیر امریکایی {!!!}".
این وضعیت آشفته موجب ایجاد تحرکاتی اجتماعی -که عموما از دل هنرمندان شروع به پا گرفتن کرد- بر ضد این "خود به خواب زدگی" امریکایی میشود. آفرینشهای ممتاز هنری ای در این دهه پا به عرصه ی وجود گذاشتند که تاثیراتی جهانی داشته و محدود به ایالات متحده نمیشدند. از جمله ی آنها در دل موسیقی میتوان به بلوز و بیتلز و رولینگ استونز اشاره کرد. بماند که هالیوود هم -بمانند دیگر صنایع، با تولید انبوه سرگرمی- شروع به تولیدات پپسیکولایی کرده بود و دم به دم دامان این مصرف زدگی را میگستراند. شاید نول واگ فرانسوی بود که کم کم داشت استخوان در گلو میشد. شاید همان نطفه ای که در دهه های بعد، جیم جارموشها را پدید می آورد -تا حتی از رنگ در سینما بگریزد فقط برای ضربه فنی کردنِ هالیوودیسمِ مصرف محور-، در این دوره بسته میشود.

نیل سایمون دختر یانکی اش را در همین دهه می آفریند، دختر یانکی ای که زاییده ی همین شرایط است. (شاید از نگاهی بتوان این اثر را متناظر و نه مشابه "چه خوبه که برگشتی" برای جامعه ایرانی و عصر حاضر برشمرد) دختری که همیشه رژیم دارد، دختری که هر صبح تا شب برای قوطی کنسرو باز کردن کار میکند، دختری که نامزدش آدمیرال ارتشی بزرگ و قدرتمند است، دختری که رژ لب، بوت، ست بودن رنگهای لباس و ... ارزشهای اجتماعی حضور او شده و به بیانی بهتر جامعه ای که بین دو چرخه ی معیوب تولید و مصرف، ارزش افزوده ای خلق میکند که این ارزش افزوده، به نوبه ی خود یکی از چرخدنده های چرخاننده ی چرخه ای مصرفگرایانه و با شکل ظاهری دیگری در جایی دیگر میشود. جامعه ای بازار محور که با خلق نیاز موجب مصرف گرایی و زنده نگه داشتن خود میشود.
دو شخصیت دیگر این تئاتر که یکی به پرچم امریکا "لکه ی ننگ میزند" با بیاد آوری عمق این پوچیها به جامعه ای که دیگر خیلی گوشی برای شنیدن او ندارد و دختر یانکی "با مدال قهرمانیش در نیومکزیکو میخواهد این لکه ی ننگ را از پرچم کشورش پاک کند". و دیگری، کارگر "بدبخت" عاشقِ بویِ دختر یانکیست. دختر یانکی ای که برای او نمادی از جامعه ایست که او کلفتوار در راستای کسب رضایتش جان میکند ولی هر مرتبه گندی بالا می آید.
مفاهیم زن به مثابه آدامس، زن به مثابه بدن و زن به مثابه لذت در نمایش به شدت متن جناب سایمون نیست چرا که مطمئنن قوانین ایران اجازه نمیدهند اما با این حال آقای تشکری خوب از پس این چالشها برآمدند.
جدای دکور درخور و استفاده ی بجا از المانهایی نظیر مرلین مونرو، بریده جراید ترور جان اف کندی، بولینگ، لباس بسکتبال، عقاب و آشفتگی آپارتمان کوچک سردبیر -که به نحوی نشان از آشفتگی ذهنی او دارد- موسیقی بازاری و فولک این دهه نیز تلاش های کارگردان در راستای معنی پردازی را نشان میدهد. ولی اصولا به جهت حضور سیاه و سفید این دهه در ذهن شخص من، شاید استفاده از تم خاکستری بهتر میتوانست مرا را به آن فضا ببرد.
خدمت المانهای نمایش به معانی را پسندیدم اما اصولا فضای نمایش را آنگونه که جناب تشکر در مصاحبه شان اعلام کردند، نزدیک به فضای ایران نیافتم. هر چند این کاملا سلیقه ایست ولی اصولا تیپ مصرفگرایی مدرن امریکا با مصرفگرایی سنتزده ی ایرانی را خیلی همسان نمیدانم، بعلاوه اینکه بگذریم نمیخواهم به مقایسه ی سیاسی بپردازم.
بازیها خوب بود بخصوص جناب بهرام خان که مرا بسیار به یاد مرد بارانی انداخت. شادی غمگین جری لوئیس وارش را پسندیدم و تواناییش را در اکت و باور پذیر بازی کردن را، از دو بزرگوار دیگر، بیشتر دیدم.
دعواهایم در این تئاتر بیشتر با شخص شخیص نیل سایمون است لذا از بیان آنها خود داری میکنم. هنگام پایان نمایش خیلی حس بدی داشتم، این حس بد من شبیه به حس بد پس از فیلم مذکر-مونث گدار یا ترومن شو یا اینلند ایمپایر یا تا حدی سلو بود و تا میزان زیادی حس تحت تاثیر قرار گرفتن دارم.
نمایش سنگینیست که خنده های آن نمیتواند کاری کند که سنگین از سالن تئاتر بیرون نیایید.
از همه عوامل تشکر میکنم.

پ.ن.
ردیف ٢و ٣ را چه میشود؟

* و **
مدیکیر و مدیکید دو قانون برای بهداشت عمومی امریکا بود که توسط پرزیدنت جانسون جاری گردیدند.
کاملن پتانسیل اینو داره که تو روزنامه چاپ شه
۲۳ دی ۱۳۹۲
سیاوش جان ممنون
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
امیر عزیز، متشکرم از لطف شما.
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید