«وانیک، سازه ای هندسی بر پایۀ بن مایه ها»
سعادت بشری و رهایی انسان را می توان از دیرینه بعنوان مهمترین دغدغۀ اندیشمندان، فلاسفه و تئوریسین های اقوام مختلف برشمرد همانگونه که در طول تاریخ از هرگوشۀ جهان، مکاتب فکری متنوع و گاه متضادی داعیۀ آنرا سر داده اند و اینگونه شد که از افلاطون تا فارابی، و مارکس و انگلس تا مور و بیکن؛ هر کدام ناکجاآباد ها ، مدائن فاضله، جوامع آرمانی و اتوپیاهایی با مختصات گوناگون را کعبۀ آمال خود ترسیم نمودند. در این میان اهل ادب نیز به محاکات برخاستند. چارلز دیکنز دختری به نام نل را به جستجوی پارادایس رهسپار کرد و بزرگان شعر فارسی به کرات با بهره از آرایه ها به ابعاد زیبایی شناختیِ کمال مطلوبشان افزودند.
"پارادایس" (پردیس در فارسی و فردوس در عربی) به استعاره از آرمانشهر، بن مایه ای ست که اشعار، افسانه ها و داستان های فراوانی مضامین خود را به مدد آن استوار کرده اند.
فردیناند وانیک روشنفکری ست که فرای "خود" می اندیشد. رابطۀ زناشویی اش برای ناظر
بیرونی عجیب به نظر می رسد و بی علاقه به ظواهر
... دیدن ادامه ››
زندگی، در پی اهداف والاتری ست. او در نمایشنامۀ هاول با پرداخت دقیق سلیمی به گوشۀ رینگ رانده شده است و توسط نمایندگانی از دو قشر جامعه با افکاری متضاد، در مظان اتهام و تخطئه است و دائماً مورد سوأل و بازخواست قرار می گیرد. فردیناند در قبال چنین هجمه ای تنها به ارائۀ پاسخ های کوتاه و منفعلانه همچون بله و خیر اکتفا می کند و چنین وضعیتی جز یک مورد استثنا در طی تمامی دو اپیزود گریبانگیرش است. رئیس که تا چندی پیش شبانه روز شغل سختی در انبار داشته است، توسط حامیان طبقۀ کارگر کمی ارتقاء یافته و هماکنون در سر دیگر میز ِ دیوانسالاری در مسندی مضحک تکیه زده است. وانیک تنها سوأل جدی و کنجکاوانۀ خود را خطاب به رئیس بروکراتش، به کرات چنین می پرسد:
«چرا به پارادایس نرفتید؟»
از اصرار روشنفکر به این سوأل دو نتیجه اتخاذ می شود. اول اینکه وانیک به آرمانشهر تعلق خاطر دارد و دوم اینکه سیستم حاکم نتوانسته است به پارادایز نائل آید و حال با پرسش از چرایی، طعنه ای به مخاطب ِمسخ شده و تلنگری به خود ِآرمانگرایش می زند.
صندلی از دیگر بن مایه های نمایش سهراب سلیمی ست. مسند قدرتی که رئیس بر آن مستقر شده با روکش سرخ و تکیه گاهی بلند غبار تاریخ رویش نشسته و خبر از قدمتش می دهد. صندلی ریاست که با دو چرخ در طرفین؛ ناتوانی، معلولیت و ملعبه گی اش را در یک سیستم بروکراتیک یادآور می شود، در اپیزود دوم نیز به شکل دیگر کاربرد می یابد. دوستان وانیک صندلی با روکش سرخ و تکیه گاه بلند را از یک کلیسا که دارایی اش به حراج گذاشته شده بود خریداری کرده اند.
تغییر مالکیت صندلی در جهت عکس ِنمایش از کلیسا به سرمایه دار بخش خصوصی و از آنجا به فرومایه ای که در سیستمی جبّار به قدرت رسیده را می توان استعاره از انتقال قدرت فئودالیسم کلیسای قرون وسطایی، به کاپیتالیسم عصر روشنگری که انقلاب کبیر فرانسه را پایه ریخت و از آنجا به سوسیالیسم که در تعارض با سرمایه داری، تحولات سیاسی و اجتماعی گسترده ای را کلید زد، دانست. البته این تنها نشانۀ نمایش نیست که انقلاب ها را یادآور می شود.
توقف ِزمان، دَوَران و تکرار رخدادها در نمایش سلیمی صرفاً بُعد تکنیکی رایج را پوشش نداده است بلکه آنها در نمایش وانیک عناصری تأکید شده و تشخص یافته هستند. این مهم از شروع گفتگوی وانیک و رئیسش در مورد ناهار، مادام بودوا و ... تا نقطۀ عطف ِ قضای حاجت رئیس و صدای حرکت بطری ها روی تسمه نقالۀ خط تولید در اپیزود اول و شروع ابراز علاقۀ دوستانش و نبوغ فرزندشان در غرق شدن قورباغه ها و سپس نصیحت تا رسیدن به چرخشگاه موزیک سوئیسی و صدای کوکوی ساعت، جملگی یکی دیگر از بن مایه های کلیدی نمایش را در خود جلا بخشیده اند. یکی از مصادیق این ادعا کلیدواژه هایی ست که در تکرار برخی دیالوگ ها به دست می آید.
آنطور که گفته شد حرکت جوامع از فئودالیسم تا سوسیالیسم با هدف تحقق آرمانشهرهایشان، انقلاب های متعددی را در تاریخ ملل رقم زده است. یکی از مهمترین کدگذاری های نمایش در دیالوگ رئیس مُفَتِش نهفته است، آنجا که با تجسس و سماجت در چند نوبت از وانیک راجع به کارش می پرسد: "چه کار می کنید؟ قِل می دهید؟"
انقلاب در لغت به معنای زیر و رو شدن است. در قِل دادن نیز عملاً با زیر و رو کردن از نقطه ای به نقطه دیگر فعل انتقال صورت می گیرد. اما پاسخ وانیک چیز دیگری ست. او در جواب تأکید می کند که: "جابجا می کنم" آنچه وانیک انجام می دهد جابجایی ست. عملی که منجر به دگرگونی نمی شود بلکه اصلاح را به ذهن متبادر می سازد.
رئیس به دیدۀ تردید به فردیناند می گوید:" اما دیروز قِل می دادید! خودم دیدم که داشتید قِل می دادید!" و این را می توان اشاره ای به فعالیتهای انقلابی وانیک در گذشته که منجر به حبس او گردید دانست. نکته جالب توجه در تکرار این گفتگو، چرخش دیدگاه رئیسی ست که با انقلاب کارگری به قدرت رسیده است اما اکنون در اتصالش به استبداد دیگر دگرگونی را بر نمی تابد و اینگونه به وانیک توصیه می کند که : "امممم.. خوبه! جابجا کردن بهتر از قِل دادنه، مگه نه؟"
توقف زمان، دَوَران و تکرار در نظریات اندیشمندان عرصه های مختلف مورد توجه قرار گرفته است.
تئوری "ترمیدور" یا همان "چرخش انقلاب ها" یکی از همین گونه هاست که حاصل تحقیق و تحلیل استقرایی برینتون بر روی چهار انقلاب مهم در تاریخ روسیه، فرانسه، انگلستان و امریکا است و در علوم سیاسی مورد توجه بسیار قرار گرفته است.
او مطرح می کند که بطور قابل تأملی روند ثابتی طی چهار انقلاب مذکور با مکاتب و ایدئولوژی های متفاوت، پیموده شده است. وی با پیش ِرو گذاشتن تاریخ چهار کشور، دوران پس از استقرار حکومت جدید را به سه دوره تقسیم کرده است که ابتدا ائتلافی میان احزاب و گرایش های مختلف سیاسی حکومتی میانه رو را تشکیل می دهند که پس از مدتی توسط گروه های تندروی تضعیف شده و دوران توتالیتر اصولگرایان در فضایی غیررقابتی و تک قطبی آغاز می شود که طی آن هرگونه مخالفت محتوم به حذف است و خودکامگی تا آنجا ادامه می یابد که بازگشت به نظام پیشین چه نزد روشهای حاکمیت و چه ارزش ها و ایده آل های تودۀ سرکوب شده نمایان می گردد و شرایطی را رقم می زند که اگر از آرمان های پیش از انقلاب فاصله اش بیشتر نباشد، کمتر هم نیست و دوران ترمیدور نامگذاری شده است.
چنین چرخشی در نمایش وانیک بطور استادانه با پیش کشیدن رختکن و اتاق گریم و تغییر و تحول رئیس پرولتاریا به دوست بورژوا و سپس "رئیس" خطاب شدن میشائیل توسط فردیناند، هویدا گشته است و ضمن اشاره به تحول آرمان ها در جابجایی طبقات اجتماعی به مضامین مورد نظر برینتون نیز خود را نزدیکتر کرده است و باعث شده تا وانیک با نگاهی به گذشته و برآوردی از آینده در خود فشرده شده و با تردید و خستگی بگوید:
"فکر میکنم توی این روزگار وانسفا همه چیز بی فایده ست"
نمایش وانیک از آن اتفاقاتی ست که چندان تکرارپذیر نیست. از آن گونه آثاری که فکر می کنم به ازای هر بار تماشا، پرده ای از پیش چشم تماشاگرش کنار می زند. بسیار راغب بودم قبل از ارسال مطلب برای بار دوم به تماشایش نشینم که متأسفانه تاکنون میسر نشده است لذا بابت شتابزدگی حاکم بر نوشتار پوزش می طلبم.
به آن عده از عزیزان که تاکنون موفق به دیدن وانیک نشده اند توصیه می کنم فرصت باقیمانده را غنیمت شمارند.