در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کیارش | درباره نمایش هم هوایی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:36:51
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کمدی - تراژدی و یک صندلی سرد
بررسی نمایش "هم هوایی"
ساخته افسانه ماهیان
امتیاز: 3.5 از 10

نمایش در اصل روایت سه داستان به صورت موازی است. سه داستان که به شیوه تعزیه خوانی و به جهت تحت تاثیر قرار دادن مخاطب روایت میشوند.
کلیت اثر را حتی در سطح تعزیه خوانی نیز نمیشود قرار داد چرا که در تعزیه خوانی هم مقداری اکت موجود است اما در نمایش هم هوایی صرفا سه مونولوگ نوشته شده که همان ها نمایشنامه خوانی میشوند. در اصل میتوان اجرای هم هوایی را نمایشنامه خوانی دانست ... دیدن ادامه ›› تا تئاتر.
محوریت اثر تنها مونولوگ ها هستند و اگر مونولوگها کنار گذاشته شوند دیگر هیچ چیز از نمایش باقی نمیماند. این مسئله از طرفی نقطه ضعف اثر است به این علت که اگر تحت شرایطی بازیگری نتواند مونولوگ خود را درست اجرا کند اثر را کاملا از بین میبرد و از طرف دیگر نقطه قوت نمایشنامه محسوب میشود چراکه درست به شکل محتوای آن ساده شده است. داشتن یک محتوای ساده و روان تنها امتیاز نمایشنامه است.
ادای یک مونولوگ حتی در بهترین شکل ممکن کل بازیگری نیست. بنابراین با توجه به نقش هایی که در نمایشنامه پردازش شده است کار بازیگران چندان سخت نیست. کل اکت بازیگر ظرف شستن و غذا پختن و چند قدمی راه رفتن است که مسلما وقت چندانی از کارگردان نگرفته است. کل هنر کارگردانی این اثر در هماهنگ کردن پل های کلامی است و بس! مابقی ماجرا بر دوش بازیگر است.

یک تراژدی عاشقانه

محتوای تراژیک اثر بیشتر در موضوع شهلا جاهد با بازی ستاره اسکندری وجود دارد. در این بین بازی ستاره اسکندری از سایر بازیگران بهتر و پراحساس تر است که البته نمره ای بیشتر از 5 از 10 را نمیتوان به او داد.
در همین موضوع باید پرسید آیا نویسنده صرفا خواسته داستانی را از واقعیت اقتباس کند یا اینکه میخواسته خود واقعیت را به نمایش بگذارد؟ با توجه به تمامی پارامترهای موجود در اثر نمیتوان پنداشت این اثر اقتباسی است. تمام پارامترهای یک ماجرای واقعی مو به مو عنوان میشود و فقط چند نام ساده مانند ناصر و لانه میشود کاظم و لیلا! پس مسلما نویسنده در حال روایت واقعیت است. اما واقعیت چیست و حقیقت چیست؟
حقیقت این است که لاله سحرخیزان به قتل رسیده است و در زمان وقوع حادثه ناصر به همراه تیم پرسپولیس در آلمان بوده و فرزندان آنها مدرسه بودند. پس مسلما قاتل ناصر و فرزندان او نمیتوانند باشند.
نویسنده هم هوایی در موضوع شهلا جاهد دست به قضاوت بزرگی زده است. پرونده 3500 صفحه ای شهلا بارها مورد بررسی قضات کشور قرار گرفته و او مجرم شناخته شده است. حال چگونه نویسنده تصمیم گرفته است خودش را بالاتر از حقوقدانان و قضات عالیرتبه بداند معلوم نیست!
او با زیرکی سعی میکند مصادیق و مدارک مجرم بودن شهلا را از نظر مخاطب پنهان کند. در ماجرای اصلی شهلا چنان با دقت از زمان و جزئیات در بازسازی صحنه قتل سخن میگفت که شکی برای مامورین ایجاد نمیکرد. او حتی رنگ لباس مقتول را نیز به یاد می آورد. در بازسازی صحنه قتل شهلا جلوی مامورین تشک خواب را برمیگرداند و لکه های خونی که مامورین از کشف آن بازمانده بودند را به آنها نشان میدهد! در همان روز ارتکاب جرم شهلا در دفتر خاطراتش از لاله به عنوان کفتار یاد میکند. دفتر خاطرات شهلا در هیچ روزی دارای خط خوردگی نیست اما در روز قتل پر از خط خوردگی است. همه اینها و بسیاری مدارک دیگر علیه او به هر دادگاهی اثبات میکرد که او قاتل است. ناگفته نماند که موضوع پروند شهلا سه بار به ریاست قوه قضاییه فرستاده میشود و به دستور ریاست قوه قضاییه پرونده مجددا مورد بررسی دیوان عالی کشور قرار میگیرد و باز هم او مجرم شناخته میشود.
ماجرا در هم هوایی طوری روایت میشود که شهلا را تبرئه کند و حکم دو دادگاه قضایی و دیوان عالی کشور را زیر سوال ببرد! نمایش میخواهد بگوید شهلا به خاطر عشقی که به ناصر داشته قتل را گردن گرفته است! اما مگر دادگاه ناصر را مجرم شناخته بود؟! او که در زمان ارتکاب جرم آلمان بوده و امکان ندارد قاتل باشد! شهلا جاهد اگر هم مجرم نبوده جرم ناصر را گردن نگرفته است و این کارش نه فداکاری نه سوختن در عشق ناصر است! شهلا قاتل لاله سحرخیزان بوده است و این مسئله را دو دادگاه قضایی به همراه دیوان عالی کشور تایید میکنند.
اصولا از وکیل نباید پرسید که چرا دارد از موکلش دفاع میکند چون وظیفه او ایجاب میکند. از سوگواران نمایش هم هوایی هم نباید پرسید چرا برای یک قاتل گریه میکنند؟ چون آنها در بهترین حالت ماجرای قتل را از رسانه ها دنبال کرده اند و حقیقت را نمیدانند. اما از نویسنده هم هوایی باید پرسید که چرا سعی دارد از یک قاتل اسطوره بسازد؟!

صندلی سرد نمایش

روایت ماجرای همسر شهید عباس دوران در نمایش بیشتر شبیه صندلی داغ است. در برنامه صندلی داغ هم گاه از جانبازان و بازماندگان قربانیان جنگ دعوت میشد و آنها به همین شکل به روایت قسمتهایی از عشق و علاقه خود به آن شهید، بیان خاطراتی از ایشان و سپس اعتراض به بی مهری مسئولین میپرداختند. به هر حال صندلی داغ یک مجری داشت که گاه سوالات داغی هم میپرسید و مخاطب را در برخی سوالات بسیار کنجکاو میکرد. اما روایت ماجرا در هم هوایی بسیار سردتر ازین حرفهاست و کسی را ندارد که این صندلی را اندکی داغ کند. مثلا از نرگس خاتون بپرسد برای نصب تندیس قهرمان ملی فارس چه کشیدی؟!
این قسمت از نمایش با وجودیکه طوفانی شروع میشود اما در بخشهای دیگر کاملا حکم پیام بازرگانی به خود میگیرد. درست در لحظه ای که محو بازی ستاره اسکندری شده اید مانند پارازیت بر سرتان خراب میشود و شما را منتظر روایت باقی ماجرا میگذارد.
روایت هم هوایی از ماجرای همسر شهید عباس دوران به همان سبک فیلمهای رده پایین دفاع مقدسی است و میتوان با آثار ابولقاسم طالبی آنرا هم تراز دانست.
ناگفته نماند موسیقی این بخش از نمایش مربوط به صحبت یک کودک فرزند شهید با یک گنجشک است و در این نمایش ما با یک همسر شهید مواجه هستیم نه فرزند شهید! باز معلوم نیست قصه گویی یک همسر شهید برای تماشاگر چه دخلی به صحبتهای یک کودک فرزند شهید با یک گنجشک دارد؟ آیا چون موضوع مورد بحث در مورد یک شهید است دیگر هرچیزی که به شهید و شهدا مربوط باشد میتوانیم در اثر خود وارد کنیم؟! این هم یک نمونه از بی سلیقگی های کارگردان در اجرای اثر است.

کمدی قهرمانانه

من هیچگاه گمان نمیکردم زنی در ابعاد باران کوثری با حداقل 10 کیلوگرم اضافه وزن بخواهد برایم از فتح قله های 8000 متری سخن بگوید! اما به لطف کارگردانی و انتخاب بازیگر بی بدیل آن این افتخار نصیبم شد! الان هم اگر بگوییم انتخاب باران کوثری فقط جهت جذب تماشاگر کسب درآمد بیشتر بوده و جنبه تبلیغاتی داشته صدای عوامل درمی آید و شروع به تفلسف اندر فلسفه انتخاب باران کوثری در این نقش میکنند!
سبک روایت ماجرای لیلا اسفندیاری در نمایشنامه قسمت طنز ماجراست. هرچه تراژدی ماجرا با روایت داستان نرگس خاتون و شهلا میخواهد بالا برود ازین طرف با بازی بسیار ضعیف باران کوثری همه چیز خراب میشود. هرچه از ضعیف بودن این قسمت از کار بگویم کم است و با توجه به اینکه میدانم پس از ارسال این مطلب با خیل عظیم هجمه ها مواجه خواهم شد بیشتر ازین چیزی نمیگویم.

اما ترجیح میدهم پیش از آن به یک سوال مهم پاسخ بگویم. البته پاسخی که خودش سوال است. گفته میشود که ازین اثر بسیار استقبال شده است و همه دوست داشتند و اشک همه درآمد پس اثر خوبی بود. یا اینطور گفته میشود که اگر خوب نیست چرا اینگونه با استقبال مواجه میشود؟
این سوال بسیار تکراری است. این همان سوالی است که در مورد اخراجی ها هم پرسیده میشود. همان سوالی که جامعه شناسان بزرگ کشور را به واکنش وا می دارد که چطور میشود مردم اینگونه به مراسم ختم مرتضی پاشایی هجوم میبرند؟ پاسخ بنده صرفا این است که وقتی جامعه شناسان پاسخی برای اینگونه واکنش ها ندارند از من چه انتظاری هست؟!
با این وجود بنده کاملا از استقبال مردم خوشحالم و بسیار خوب است که به هر ترتیبی که شده پای مردم به سالنهای تئاتر باز شود.
خوش آمدی یا نبی :) و اگر چه صد و بیست درصد با نقدت در مورد کلیت هم هوایی مخالفم و ان شا الله این مخالفت رو مبسوط و در مجالی دیگه با هم بحث می کنیم اما از این که دوباره نوشته ات رو می خونم خوشحالم :)
۱۳ دی ۱۳۹۳
بنده عرض کردم چرا 50 درصد. به دلیل نقشش.
اما در مورد بازیگری نمیدانم چقدر اطلاعات دارید. بازیگری عالمی متفاوت با کارگردانی و نویسندگی است. در کارگردانی چیزهایی که به شما آموزش داده میشود در اصل تعدادی فن و تکنیک است. اما بازیگری در اصل حس است.
بازیگری اینطوری نیست که کارگردان بگوید حس ترس را انتقال بده و بازیگر سرخ و سیاه شود و گریه و التماس بکند. البته اینها پارامترهایی ظاهری است که میتواند براساس سلیقه بازیگر اجرا شود.
اما در هیچ کلاس بازیگری ای نمی آیند به هنرجو بگویند این ترس است این نفرت است این عشق است!!!
در این کلاسها نمونه های صحیح و درست ... دیدن ادامه ›› حواس مختلف را به هنرجو نشان میدهند بعد از او میخواهند در فلان نقش بازی کند و ایرادات او را میگیرند تا آنجا که بیاموزد چگونه بتواند حواس مختلف را انتقال دهد. مثلا نمونه بارز در انتقال حس ترس بازی تیپی هدرن در فیلم پرندگان هیچکاک است. اگر این فیلم را دیده اید مقایسه کنید با جزئیات بازی ستاره اسکندری و ببینید ترسی در بازی او دیده میشود یا خیر؟
همین پارامترهایی هم که شما میفرمایید مانند لرزش صدا و سرخ شدن و گریه و التماس در نمایش بیشتر بار دراماتیک ایجاد میکرد. یعنی طوری بود که مخاطب دلش برای کاراکتر بسوزد نه اینکه حس ترس از را تجربه کند...
بنده از شما میپرسم آیا حس ترس از بازی ستاره اسکندری گرفتید؟؟ من که نگرفتم. حال این مسئله میتواند دو جنبه داشته باشد یا ستاره اسکندری بلد نیست یا کارگردان از او نخواسته. معمولا در اینگونه موارد انگشتها بیشتر به سمت کارگردان است. چون اگر بخواهد بالاخره بازیگر میتواند و بازیگری مانند ستاره اسکندری که شغلش بازیگری است حتما حاضر است تمام وقت و تلاش خود را در اجرای آنچه کارگردان خواسته صرف کند.
بنابراین وقتی نقش بی محتوا بشود بازی بازیگر نیز در همان قالب قرار میگیرد و علیرغم هرگونه تلاشی هم که بکند چیز خاصی از بازی اش دریافت نمیشود.
۱۷ دی ۱۳۹۳
مرسی کیارش عزیز..استفاده کردم
۱۸ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید