«بهمن» را قبل از بهمن ببینید
زمستان گویی تصمیمی از پیش تعیین شده دارد، بیآنکه خودش بداند. تصمیمی برای سرما زدن به دل، جان و تصمیمهایمان... با همین جنس تصمیم به دیدن «بهمن» نشستیم. نمایش به مثابه اسمش عظیم است و بر سر مخاطبین خاص و عام خود فرو میریزد... شروع نمایش آنچنان ریتم تند و باور پذیری دارد که مخاطب با سیل عظیم تلنگرها، به نظاره باورها مینشیند. داستانهای موازی آن که به نوعی خردهداستانهای نمایش را تشکیل میدهند، بیدرنگ و بیمهابا شما را غرق میکنند. «بهمن» تنها در «سایه» به انتظار نظاره شدن ننشسته است، بلکه همانند آنچه که هست قصد ویرانی اهالی تئاتر، نویسنده، بازیگر، کارگردان و حتی آن تدارکچیِ صحنه که بر پشت پیراهنش «هملت» را حک کرده را دارد. در این میان تماشاچیهایش که گاه آگاهند و گاه ژست آن را میگیرند از گزندش در امان نیستند. «بهمن» گلایه نیست، بلکه روایت است. روایتی از تئاتر ایران و جوانهای آن. ذاتِ هنرِ تئاتر بیان مشکلات و دردهایی است که به تراژدی و کمدی ختم میشود و «بهمن» در بیان و روایتی رئال از عهده انجام وظیفه خود عقب نمیماند. داستانِ نمایش و دیالوگهای آن کاملا قابل باور هستند و مخاطب با تمامی شخصیتهای آن احساس همدردی میکند.
این نمایش همانند فیلم «Birdman» به عمق داستان و پشت صحنههایی که همواره برای تماشاچی جذاب بوده، میرود و گویی در یک تکپلان به سرانجام میرسد.
«افروز فروزمند» که پس از ۱۲ سال دوری از تئاتر با متنی خلاق و نمایشی بینظیر به صحنه بازگشته است، شایسته تقدیر است چه بسا که این نمایش زندگی
... دیدن ادامه ››
او باشد. دیالوگهای نمایش که به سوی تماشاگرش «تیراندازی» میشوند، جای تامل دارند. در جایی بازیگر نمایش میگوید: «این دمپایی را حتی در وحدت هم نمیتوانم به جای دمپایی بچهگانه بفروشم!». «ژان کوکتو» جملهای دارد که میگوید: «شاهکارها را بشناس تا با آثار دست چندم فریبت ندهند.»
بازی بازیگران نمایش باورپذیر و روان است. صدای سفید شدن موهای «سیما تیرانداز» را در حین نمایش میتوان شنید. دغدغهّها و استرسهای بازیگران را میتوان حس کرد و اشکهایشان را نیز باید از صورت خود پاک کرد.
«بهمن» شاید اعتراضی به بینظمیها، بیبرنامگیها، «فرجامیها» و مخاطبان تئاتر باشد، اما امید و نگاهی به آینده دارد. کاش در پایان تمامی نمایشها، خیره شدنمان نه به دیوار، بلکه به پرده نمایش باشد!
-
کانال تلگرم: https://telegram.me/Theaterism