"گاومون زایید"
ابتدا با سپاس از طراحی صحنه ی منوچهر شجاع، استفاده ی هوشمندانه از نور و "صدا" که بهره گیری خلاقانه از آن توسط جابر رمضانی پیشت تر در صدای آهسته ی برف بر ما مسجل شده بود. این بار اما جنس دیگری دارد و گویی برخی صداها اغراق شده اند تا بر اعصاب تیغی بکشند و این کارکردی است نوین برای "صدا" در این نمایش. مواجهه ی من با نمایش سوراخ چندان فراتر از آنچه دیده ام نیست. در برخی آثار این اتفاق برایم پیش آمده که بسیار فراتر از متن میرویم اما حداقل این نمایش با من چنین نکرد. درواقع رسالت این نمایش را چنین نمیبینم و لذا مواجهه ای واقع گرایانه و رئال داشته اما متن و اجرایی که دیدم را حاوی نکات ظریفی میدانم که جای تامل دارد. به مفهوم خشونت،تروریسم، نقش مهم بازرس و موبایل چندان نمیپردازم چرا که به نظر پرواضح است و لذا به وجهی از اثر اشاره میکنم که برایم جالب بود: ظرافت در جزئیات.
اولین جمله ی نمایش از یک خرابی و ذکر ضرب المثلی میگوید: "گاومون زایید"، به معنای خراب شدن چیزی و غالبا علت هایی چون لورفتن و "گندش درامد" را درد پی دارد. در سوراخ هر کسی چیزی برای پنهان کردن دارد و در روند نمایش به هر شکلی گندش درمیاید، مهاجر اولی مدام تقلای فرار دارد و چیزهایی را انکار می کند که گندش درمیاید، در مورد عکاس این مسئله به صورت کاملا واقعی رخ می دهد، به عبارتی کاری می کند (خوردن سی اف) که با اجبار مامورها این ضرب المثل را به عینیت تبدیل می کند، در مواجهه با صاحب گاو نیز پنهان کردن همانا و پیشرفت اثر تا جایی که به واقع گاو میزاید!
در این بین مامورین
... دیدن ادامه ››
به قدری سرگرم یافتن سی افی می شوند که شاید بسیار کم اهمیت باشد که تا زمان زیادی اتاق چهارم را که مظنون اصلی در آن پنهان است به کل فراموش می کنند و در این راه هر گوشه ای را هر سوراخی را به هر روشی می کاوند
همچنین در کل اثر با انواعی از مفهوم "سوراخ" مواجه هستیم، آسانسور به مثابه سوراخی که افرادی از آن وارد می شوند و پا می گذارند در زندگی افرادی دیگر، گشتن و تجسس عادت ایشان شده، مظنون را می گردند، یکدیگر را می گردند، حتی کار به جایی می کشد که اجازه می دهند مظنون، ایشان را بگردد! برای تجسس در دیگری حاضرند از بی رحمانه ترین روش استفاده کنند و بهای چشمان مظنون در برابر یک سی اف با عکسهایی که درجه اهمیتش چندان به نظر نمیاید گزاف است...
اما در لحظه ای که زایش انجام می شود، همه حاضرند سکوت کنند، صلح کنند و حتی همکاری کنند، "زایش" شاید رد پای اثر پیشین جابر رمضانی را تداعی کند و یادمان بیاورد موجودی که زایش از آن اوست، مادینه ای است که متهم است، شاید شباهتهایی بتوان یافت البته تنها در حد ردپا، از زنی که در صدای آهسته ی برف به جرم زایش به طبقه پایین برده می شود و گاوی که برامدگی شکمش جرم اوست و در تمام طول نمایش نیز سخن از حضور اوست (از ابتدا تا عکس های عکاس تا انتها که حضور واقعی پیدا میکند)، متهمی که از پشت پرده بیرون آمده و عیان می شود.
اتهام
و این داستان تکرار شده ی زندگی بشر در جهان سوم است، این جبر جغرافیایی، به عنوان یک متهم از والدینی متهم در بستری از خشونت به دنیا میاییم و می پنداریم دنیا شاید تنها یک لحظه برای زایش ما سکوت کند، اما امان از رسانه ها که آینه ای می شوند در مقابلمان، از لحظه ی زایشمان، از خِفتمان، از نکبتمان، از پسمانده های متعفنمان، همه را به تصویر می کشند در مقابل چشمانمان و در انتها نوری بر جسدمان میتابانند تا تماشاچیان ِ این معرکه، نیست شدنمان را بیشتر و بهتر ببینند. این است رسالت ِ بازرسان و بزرگان جهان و رسالت ِ ما مظنونین!