در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مسعود آبایی | درباره نمایش خون و گل سرخ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:18:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خون و گل سرخ

من این نمایش رو دوست داشتم.
من این نمایش رو با احساسم دوست داشتم نه با عقلم. این دوست داشتنم با دوست داشتن نمایش‌های دیگه فرق می‌کنه. این دوست داشتن من کاملاً احساسیه. من این نمایش رو دوست داشتم، چون احساس رو توش احساس می‌کردم. چون موقع دیدنش حال خوبی بهم منتقل کرد. همین برای من کافیه!

شاید این نمایش کم و کاستی‌هایی داشت. شاید توی نمایش یه ذره ناهماهنگی هم وجود داشت. شاید همه چیز شسته‌رفته و مرتب نبود... ولی هر چی که بود، خوب بود. صادقانه بود. دوست‌داشتنی بود.

موضوع کلی این نمایش موضوع خیلی خوبی بود. موضوعی که می‌شد خیلی روش کار کرد. متاسفانه آن‌چنان روش کار نشده بود و متن خیلی ساده نوشته شده ... دیدن ادامه ›› بود. ولی بعضی جاها این سادگی هم لذت‌بخش بود. ساده. بی‌آلایش. بی‌ادا.

به نظرم بازی فریدون محرابی توی این نمایش خیلی خوب بود. یعنی کاملاً همون چیزی بود که باید می‌بود. راستش من تو کل نمایش داشتم به این فکر می‌کردم که کامران تفتی این نقش رو چه‌جوری بازی می‌کنه. چون نقشیه که اصلاً به تفتی شباهت نداره. (اگه وقت داشتم حتماً می‌رفتم بازی تفتی رو هم می‌دیدم).
بازی بهزاد فراهانی هم خوب بود. البته نقشش آن‌چنان سخت نبود که بخواد کاری کنه. بازی بقیه بازیگرها هم نسبتاً خوب بود. من راضیم. چون بیشتر بازیگرها نابازیگر بودن و آنچنان نباید ازشون انتظار داشت. ولی در حد خودشون راضی‌کننده بودن.

این نمایش صحنه‌های خیلی خوبی داشت که واقعاً از دیدنش لذت بردم. مثل رقص و کرشمه‌ی دخترهای نوجوون، اون حرکت خاص بعضی جاهای اون آقا گندهه، و بعضی صحنه‌های دیگه...
و صحنه‌ی آخر نمایش هم که عالی بود. یعنی اینقدر من احساسش رو دوست داشتم که اشکم همینطوری الکی در اومد...

حرف آخر؛
من برای بهزاد فراهانی خیلی خیلی احترام قائلم. و دوستش داشتم. و الان بیشتر دوستش دارم.
من فکر می‌کنم برای بهزاد فراهانی هیچ چیزی غیر از عشق پشت این نمایش نبود. یعنی دوست داشت این کار رو انجام بده و داد. و چه خوب کاری هم کرد که انجام داد. مطمئناً منفعت مالی چندانی نمی‌بره از این نمایش. چون مردم بافرهنگ ما نمی‌رن چنین نمایش‌هایی رو ببینن. مردم بافرهنگ ما بیشتر دوست دارن برن نمایشی ببینن که توش بازیگر اسمی هست. مردم بافرهنگ ما بیشتر می‌رن برای اسم‌هایی پول می‌دن که اسم هستن. مردم بافرهنگ ما بیشتر برای هنرمندهایی پول میدن که خودشون رو عرضه می‌کنن، اسمشون رو می‌فروشن...

بهزاد فراهانی عزیز هم‌چنان باش و کار کن! چون باید باشی و کار کنی همچنان...


پ.ن.
من خجالت کشیدم وقتی دیدم که سالن نمایش اونقدر خالیه.

آقای آبایی عزیز ممنون از نقد خوبتون . دقیقا" به تمام اون نکاتی اشاره کردید که من هم امشب موقع تماشایش حس کردم .
من هم جناب فراهانی نازنین را خیلی دوست دارم و احترام زیادی برایشان قائل هستم . انسانی شریف ، باصداقت و بی ادا .
امشب اجرای سانس دوم را دیدم و متاسفانه سالن تقریبا" خالی بود و از این بابت خیلی ناراحت شدم . خیلی .
در مجموع از دیدن این نمایش لذت بردم و به همگیشان خسته نباشید می گویم و آرزوی توفیق روزافزون برای آقای بهزاد فراهانی عزیزو گرامی و دوست داشتنی دارم .
۱۷ دی ۱۳۹۲
خواهش می کنم جناب آبایی عزیز . من همیشه از خواندن دلنوشته های شما لذت می برم .
دیدن صندلی های خالی برای من هم غم انگیز بود . امیدوارم روزهای بعد جبران شود .
بله درسته دلنشین بود .
اقای فراهانی گرامی و دوست داشتنی خسته نباشید . برای کل گروه آرزوی موفقیت روزافزون دارم . همگی خسته نباشید .
۱۷ دی ۱۳۹۲
مردم ما برای اسم ها پول می دهند...برای قبرهای خالی گریه می کنند...
دروغ ها رو میشنوند ولی حتی نمی توانند از پرواز گنجشکی در آسمان لذت ببرند ...یا از از تماشای فرو افتادن برگ زردی...پیچیدن صدای باد در کوهی یا...
۱۸ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید