در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مسعود آبایی | درباره فیلم تابور
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:17:25
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقد «فرید مسجدی» بر فیلم «تابور»:


مهمترین کلمه‌ای که از این فیلم بیرون می‌آید، انسان است. انسانی که فراموش شده است. در گوشه‌ای جدا از جامعه زندگی می‌کند. انگار که خود را از جامعه کنده است. اما تنها دلیل کنده شدن، امواج است. چیزی که تاریخ قبل‌تر‌ها آن ‌را نداشته ولی اکنون همچون گوشتی بر روی آتش از درون گرم و گرمتر می‌شود تا بمیرد.

انسان، در مدل کردن طبیعت برای رسیدن به مایحتاجش، خود را فراموش کرده است. انگار که هر روز می‌میرد، اما زندگی ادامه دارد. اگر بخواهی انسانی از تاریخ قبل‌تر که پدیده‌های امروزین را تجربه نکرده، زنده کنی و به این دنیا دعوت کنی، شاید در وهله‌ی اول این همه پیشرفت وی را مبهوت کند، اما گام‌به‌گام به نابودی انسان به دست انسان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. این مرا به یاد آن مارپیچ انداخت که پیرمرد مریض ما در کنار مردی که نسبت به محیط اطرافش بی‌تفاوت است، قدم می‌گذارند تا به پست‌ترین قسمت مجتمع، موتورخانه برسند، اما غافل از آنکه مرد امروزین زودتر می‌میرد. نکته همین است، انسان امروزین، خود را فراموش ... دیدن ادامه ›› کرده است. باید بمیری تا بفهمی که دیگر دیر شده است.

تابور، نام کوهی است که مسیحا از آنجا ظهور می‌کند. انسانی که به دست ساخته‌ی‌ خود در حال نابود شدن است، می‌خواهد نفسی مسیحایی پیدا کند و تغییر کند. حفره نجات کجاست؟

سکانسی رویایی در این فیلم داریم که به زیبایی مکان فرشتگان را نشان می‌دهد. در تابور، انسان از دورترین نقطه نشان داده شده و مصیبت می‌کشد. این زیباترین سکانس مرا به یاد صحنه‌های شاعرانه فیلم‌‌های روی اندرسون و صحنه تناسخ بزرگراه گمشده دیوید لینچ می‌اندازد. وقتی این زیبایی‌های تصویری را با زخم کمانچه بشنوی که کیهان کلهر به زیبایی بر تنت حک می‌کند، می‌فهمی که این انسان، حفره را شاید یافته است. این انسان عوض می‌شود. یکی از دقیق‌ترین پایان‌ها را این فیلم ارائه می‌دهد که نه ادا دارد و نه بازی. تو نگاه می‌کنی و تک‌تک ثانیه‌ها برایت آن عروج را تداعی می‌کند.

قاب‌های بسیارخوب، بازی عالی و انتخاب لوکیشن‌های درست، ثانیه‌به‌ثانیه را تبدیل به دقیقه‌به‌دقیقه می‌کند و شخصیت برای تو پرداخته و پرداخته‌تر می‌شود. تو لمس می‌کنی آن‌چه که می‌گوید را. تو به فکر فرو می‌روی. تو به ثانیه‌هایت هم فکر می‌کنی. آنقدر دقایق قدرتمند هستند که ثانیه‌ها نیز برایت عذاب‌آور می‌شود.
هنر همین است که اهدافش را بر تو به گونه‌ای تحمیل کند تا لمس کنی آن سختی ها را. من نیز لمس کردم سختی کشیدن آن پیرمرد را.

این فیلم شاید فقط پنج دیالوگ داشته باشد، اما یکی از آنها بهترین است: "می‌دونی سوسک‌ها از انسان‌ها تمیزترن؟ یک تحقیق علمی نشون داده که مقدار میکروب‌هایی که روی دست آدم‌هاست، بسیار بیشتر از کثیفی سوسک‌هاست. بدبختی سوسک‌ها اینه که محیط حیاتشون کثیفه و خودشون تمیزن، برعکس آدما که خودشون کثیفن".