دربند
من بطور کلی از این فیلم راضی بودم و خوشم اومد. ولی از همون دقیقهی اول تا آخرین لحظه حرص خوردم. به شدت حرص میخوردم. و اعصابم بهم میریخت. من در تمام مدت این فیلم اذیت شدم. حرص خوردنم یا اذیت شدنم به دلیل ضعف فیلم نبود، به دلیل موضوع کلی فیلم بود. موضوعی که من رو همیشه آزار میده و اذیت میکنه. اونم چیزی نیست جز انساندوستی الکی همراه با محبتهای سادهلوحانه...
موضوع فیلم موضوع کاملاً تکراریای بود. از این قضیه، دهها فیلم و سریال قبلاً ساخته شده. دختر یا پسری که از شهرستان میآد تهران که بره دانشگاه... و بعدش گرگ و بره و این جور حرفا... این فیلم هم همین موضوع تکراری رو داشت.
اما اینجا یه کوچولو فرق میکرد، انگار این دختر اونقدرها هم ساده نیست مثلاً. فکر میکنه حواسش هست. موقعی که میخواد حتی به پستچی هم امضا بده میترسه. یعنی یه پله از قبلیها جلوتره... ولی توی رفاقت این زرنگیها از یادش میره... یعنی این دختر خنگ نیست، این دختر مهربونه. این دختر زیادی معصومه...
... دیدن ادامه ››
چشمهای معصوم این دختر تو کل فیلم حرصم میداد. این معصومیت عذابآور بود برای من... وقتی ببینی یه پرندهی کوچولو لای سیم خاردار گیر کرده چه حسی پیدا میکنی؟ من همون حس رو داشتم.
ولی از طرف دیگه من یه مشکلی با فیلم داشتم. اینکه من معتقد به مهربونیهای اینچنینی و انساندوستیهای بیمعنی نیستم. من دلیلی برای چنین رفتاری نمیبینم. من کلاً این کارا رو قبول ندارم.
زمانی که داشتم فیلم رو میدیدم، دلم برای دختره میسوخت. و احساس ناراحتی داشتم نسبت بهش. ولی الان که دارم بهش فکر میکنم، میبینم نباید دلم براش بسوزه. خودش اشتباه کرد. خودش اشتباهی مهربونی کرد. در جایی که نباید میکرد.
خلاصهی مطلب؛
این فیلم به نظر من یه فیلم «معمولی نسبتاً خوب» بود.
نمیدونم... ولی حس میکنم هر چی که زمان بگذره، نظرم به سمت «معمولی نسبتاً متوسط» میل میکنه. ولی امیدوارم اینطور نشه!
پ.ن.
این فیلم صددرصد جزو اون فیلمهایی که من دوست نداشتم نیست، چون اونجا فیلمهایی مثل «چه خوبه برگشتی» و «رسوایی» هستند و زشته که من این فیلم رو تو اون گروه قرار بدم. بین «دیدم» و «دوست داشتم» تردید دارم اما دوست دارم خوشبین باشم و بگم دوست داشتم... ولی با ارفاق!