در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مسعود آبایی | درباره نمایش شیش و هشت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:37:55
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شیش و هشت

من امشب این نمایش رو به شکل کاملاً تصادفی دیدم. وقتی که برای دیدن نمایش «سنگ‌ها در جیب‌هایش» رفتم ایرانشهر و منتظر وضعیت بلیت و این حرفا بودم، توسط گروهی به شکل عجیبی به این نمایش بُرده شدم. :-)
به همین دلیل، پیش‌زمینه‌ی ذهنی خاصی نداشتم. فقط یه کلیات مختصر مثل بازیگرها و کارگردان و اینها رو می‌دونستم. خلاصه هر جور که بود خودم رو یهویی در حال دیدنِ این نمایش دیدم!

تو این نمایش چیزی که از همه بیشتر به چشم می‌اومد، «خلاقیت» بود. صحنه‌‌ی نمایش به شکل خلاقانه‌ای ساخته شده بود. بُعد‌های صحنه‌ی نمایش با چیزی که بطور عادی دیده می‌شه متفاوت بود. من این رو دوست داشتم. وقتی توی بخش‌هایی از نمایش، بازی‌ها در بُعدی که برای ما غیرمتداوله انجام می‌شد. خب این قشنگه. حس خوبی به من منتقل می‌کرد.
صحنه‌ی نمایش نسبتاً ساده ولی دیدنی بود. لباس‌ها و کفش‌ها ساده ولی با فکر انتخاب شده بودن. تصاویری که برای تماشاگر ... دیدن ادامه ›› ساخته می‌شد نسبتاً ساده بود، شاید حتی گاهی کودکانه، ولی چشم‌نواز بود.

توی این نمایش چیزی که بیشتر از چیزهای دیگه نظرم رو به خودش جلب کرد، همین زیبایی بصری یا دیداری این نمایش بود. توی این نمایش شاید مغزم تحت‌تاثیر قرار نگرفت. شاید قلبم نلرزید. ولی چشم‌هام... چشم‌هام خیلی لذت بردن. این نمایش برای چشم‌های من خیلی لذت‌بخش بود.
خب منم لذت می‌برم وقتی می‌بینم که چشم‌هام دارن لذت می‌برن!

اگه بخوام از زیبایی بصری این نمایش بگذرم، که خب نمی‌شه. نمی‌شه از کنار چنین چیزی که لذت اصلی این نمایش بود برای من، راحت بگذرم... ولی خب من می‌گذرم.

بازی‌بازیگرها نسبتاً خوب بود. راضی‌کننده بود. البته نمی‌تونم بگم عالی بود. چون این نمایش از لحاظ بازی بازیگرها آن‌چنان چیز خاصی نداشت که اون‌ها رو به چالش بکشه و خوبی و بدی بازی‌ها کاملاً به چشم بیاد. بازی‌ها همون جوری بود که از این بازیگرها انتظار داریم...

موسیقی کار خوب بود. که مثل اینکه این موسیقی زنده اجرا می‌شد که من اصلاً متوجه نشدم و اصلاً چنین چیزی رو ندیدم. شاید به دلیل جای بد من. شاید هم به دلیل جای بد آن شخص.
کلاً خوب بود، مخصوصا آهنگ آخر نمایش که خیلی برای من لذت‌بخش بود. فقط کاش می‌دیدم آن شخص را در حال اجرا.

در مورد داستان هم که حرف خاصی ندارم. داستانی بود...

فقط گاهی مردی پایش را در کفش مرد دیگری می‌کند.
فقط گاهی شانه‌های مردی خمیده می‌شود.
فقط گاهی زندگی آن چیزی نمی‌شود که مردی می‌خواهد که بشود.
فقط گاهی زندگی آن چیزی می‌شود که مردی می‌خواهد که بشود... ولی نه برای خودش، برای مرد دیگری می‌شود.

حرف آخر؛
وقتی که شروع کردم در مورد این نمایش بنویسم، توی ذهنم فقط کلمه‌ی «دیدم» بود. نه «دوست داشتم» و نه «دوست نداشتم». ولی الان که به تهِ نوشته‌م رسیدم، دیدم که من این نمایش رو دوست داشتم. آره... من این نمایش رو دوست داشتم!


پ.ن.
از دوستانی که من رو اغفال کردن که این نمایش رو ببینم، بی‌نهایت ممنونم!
:))) ای بابا بذارید برسید منزل ، کتلت بخورید بعد شروع کنید نوشتن دوستان !!!
۰۸ مهر ۱۳۹۲
نقد خوبی نوشتی دوست عزیز ، چشم هام لذت بردن توصیف خوب و به جایی بود .
۰۸ مهر ۱۳۹۲
خانم موسوی عزیز، ما که مثل شما تو خونه‌مون کتلت نداریم آخه! :(

ممنونم که نظرمو خوندی!
۰۸ مهر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید