هشت ضلعی نامنتظم
اعتراض و پرخاش، وسواس، انس با زخم..اینها واکنشهای سه کاراکتر در برابر پوچی و یکنواختی و تکرار زندگی است، تا هر کدام را در حاشیه ی امن خیالیشان نگه دارد. حاشیه ای که با گذر زمان فرسوده تر و سست تر میشود.تا جایی که کاراکتر معترض به این جبر و تکرار نیز نهایتا" از طغیان خود دست میکشد و پنجره ی ناقصی که شاید اصلا وجود ندارد و هوای تازه ای پشت آن نیست را به دست فراموشی میسپارد، که خود مایه ی تعجب است. آیا هدف یک کاراکتر باید در تعامل با دیگر کاراکترها ناپدید شود؟
اگر از تکراری بودن سوژه ،که خود تکرار در تکرار را بوجود آورده، و گل درشت گویی و اندرز دادن متن بگذریم، تضاد و تقابل کاراکترها در اکثر مواقع جذاب بود. با این حال این متن بدون رسیدن به هدفی نو و با کارگردانی سطحی بین زمین و آسمان رها شد. این در حالیست که طراحی و اجزای صحنه و نور، طراحی لباس
... دیدن ادامه ››
و گریم در این نمایش کارکرد مناسبی داشت.
برای گروه محترم نمایش، آرزوی پیروزی و ادامه ی مسیر دارم
:)
پی نوشت:
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ! (فریدون مشیری)