بازیگران در راستای بهبود کیفیت نمایش، تمام تلاش خود را کردند و این تلاش قابل تحسین است، هرچند شاهد بازی های یکدست و منظمی نبودیم. اما معضلات کارگردانی چنان متکرر بود که نمایش در سطح غیرقابل دفاع باقی میماند.
خسته نباشید به تمام عوامل این اجرا و آرزوی موفقیت روزافزون برای همه عزیزان.
اجراگران در تجربه ی اول بازیگری، فراتر از یک بازیگر کار اوّلی حضور داشتند. بازی های به اندازه و حضور قوی روی صحنه، طراحی نور و دکور و طراحی میزانسن مناسب، نمایش را جذاب و دیدنی کرده بود. تنها ریتم به نسبت کندِ این اثر، بعضاً ایجاد خستگی میکرد، غیر از این، جز نمایش های قابل دفاعِ این روزها بود.
کارگردان با ایجاد دکور مینیمال و انتخاب موسیقی مناسب و بازیگران با بازی متناسب با فضای ساخته شده، توانستند نمایش مقبولی را به اجرا بگذارند.
انرژیِ جاری در جریان نمایش از سطح انتظار پایین تر بود، اما این موضوع در صحنه ی نمایش که امکان دارد هر اجرا با اجرای شب قبلش متفاوت باشد، اتفاق چنان عجیبی نیست.
شاید حضور نوازنده در صحنه ی اجرا، انرژی مذکور را جبران میکرد، جای خالیِ نوازنده گیتار در صحنه ی نمایش، ملموس بود.
خسته نباشید به همه گروه
"چشم و گوشِ مخاطب از آنِ چشم و گوشِ نداشته ی کارکترها"
کارکترهایی که درفضای مینیمال، با شمایل کاریکاتوری، دغدغه ی زندگیِ امروز را، زندگی کردند.
وجودِ نمایشِ تصاویر پنهان ، جذابیت کار را دوچندان کرده بود، جایی که مخاطب، خود را موظف به رصد آن میدانست.
بازیگران با بازی هوشمندانه و زیرکانه و کارگردان با ایجاد فضای مینیمال و دیدنی، میزانسن جذاب، ریتم مناسب بین نمایش_بازیگر_تماشاگر، زنجیری ناشکستنی تشکیل دادند.
خداقوت
"نمایشی بی عیب و بالاتر از استانداردهای اجرایی"
وقتی از یک اجرای خوب صحبت میکنیم، از چه چیزی صحبت میکنیم؟ از نمایشی که شامل متنِ خوب، نورِ خوب، میزانسنِ خوب، لباسِ خوب، دکورِ خوب، بازیِ خوب و .... باشد.
دیشب شاهد یک اجرای خوب بودم. نمایشی بی عیب و بالاتر از استانداردهای اجرایی. یکساعت و بیست دقیقه نه چشم هایم خسته شد، نه گوش هایم. یکساعت و بیست دقیقه فقط لذت بردم..
یک اجرا، چه نمایشنامهخوانی باشد، چه نمایش، نمایه ای از توانایی نویسنده و کارگردان و بازیگر (نقشخوان) و تمامی عوامل میشود.
عواملی که جایشان در راهروی سالن خالی بود تا به میهمانانی که نیمه ی اجرا آمدند بگویند بعد از شروع اجرا امکان ورود به سالن را ندارند.
اثر، در جایی بین اتود اولیه (اولین اتود بعد از دورخوانی) و دورخوانیِ اولیه (!) قرار داشت. نقش خوان ها در خوانشِ متن بعضاً سوپرایز میشدند! گویا انگار اولین بار است که با آن متن مواجه میشوند! تنها نقش خوانی سوار بر متن بود، که از قضا نویسنده و کارگردان همین متن بود! که با توجه به این نکته، در جایگاه نویسنده و کارگردان یک اثر، توقع خیلی خیلی بیشتری برای خوانشِ یکی از نقش ها از او میرود. کیفیت اجرا، خوانشِ نادرست، کارگردانی نادرست، مخاطب را از متن هم دور کرد. فقط بعضاً قطعات موسیقی پخش میشد و اپرا خوانی آقای کارگردان،نویسنده و نقشخوان، شنیده میشد که مورد توجه مخاطب عام قرار نمیگرفت اما آفرین.
به امید آنکه با تلاش و تمرین زیاد، نمایشنامهخوانی دوباره خوانش شود، تا شاید بتواند توسط مخاطب عام دیده و شنیده شود.
همه چیز هست، اما هیچ چیز نیست.
همه، میگویند، اما نمیگویند.
همه، میشنوند، اما نمیشنوند.
همه، میبینند، اما نمیبینند.
همه هستند... اما هیچکس نیست!
تنها چوبِکبریتِ مشتعلِ دخترکِ کبریت فروش است، که به دستِ تنها قهرمانِ کوچکش، خاموش میشود.
کارگردان، بسیار زیرکانه، فضارا خالی از نفس کرده، و نفس را بر مخاطب تنگ ساخته.
بازیِ تکنیکالِ بازیگران، به همراهِ فضاسازیِ مناسبِ کارگردان، نمایشِ آوازخوانِ تاس را نمایشی و دیدنی کرده، و گامی فراتر از استاندارد های نمایشی، گذاشته.
در مورد بازیگران:
در این سبک از نمایش با بازی کاملا خوبی مواجه شدم، حفظ راکورد و ریتم ملموس بود، بازیگران با صدایی مناسب و میزانسنی کافی، و با برخورداری از جایگاه مناسب در صحنه، کیفیت و مهارت بازی خود را به نمایش گذاشتند.
در مورد نمایشنامه:
نمایشنامه ای ساده اما جذاب، با ریتمی دلنشین و خوش، مخاطب را از ثانیه های اول، تا پایان، با خود همراه میکرد.
در مورد کارگردانی:
کارگردانی در این سبک از نمایش، معمولا دچار چالش پر رنگی میشود، گاهاً آنقدر میزانسن های عجیب، بازی های پر رنگ، نور نامناسب، در این دسته از کارها دیده میشود که نمایش مخاطب را یاد موزیکال های خسته کننده میاندازد، با این حال، این نمایش با کارگردانی باهوش و اندازه بین بر روی صحنه رفته، و تمام موارد میزانسن و بازی و نور و صدا، اندازه و کافی و دلنچسب بود.
با آرزوی موفقیت هرچه بیشتر برای تمام عوامل محترم