خرسندم که در اولین شب اجرا کار رو دیدم، یک نمایش رئالیستی جوندار با بازیهای خوب و یه طراحی صحنه باور پذیر با جزئیات دقیق؛ اگر چه متن و بازیها و تا حدود زیادی دکور واقعگرایانه بود اما تعدادی سنبل به شکلی هوشمندانه و کالملح فی الطعام، در کار گنجونده شده بود، مثل فاضلابی که توی زندگی جریان پیدا کرده بود، یا چایسازی که آبش داشت سر می رفت و کسی بهش توجه نمی کرد، درست مثل زندگی یی که به مرحله بحرانی رسیده بود، و یا "چرخ"، چرخ خیاطی...
این نمایش یک برش از زندگیه، زندگی یه خانواده ایرانی در همین دوره ما با همه پستی و بلندیهاش (البته در اینجا بیشتر پستیهاش) به همین دلیل هم خیلی چیزهاش برامون آشناست. همچنین به نظر می رسه سازنده اثر آگاهانه از غلطیدن در وادی شوخیهای عوام پسند خودداری کرده بود تا تماشاگر، تلخی حقایق رو مزه مزه کنه.
چند نکته سلیقه ای:
نخست اینکه دقت و نکته سنجی بکار رفته در طراحی صحنه رو می شد در نورپردازی و موسیقی هم بکار گرفت.
دوم اینکه تصور می کنم بازیگران محترم این نمایش باید کمی دیالوگها رو محکمتر بیان کنند؛ با اینکه در اواسط سالن نشسته بودم بسیاری از دیالوگها رو نشنیدم، حالا کسانی که ته سالن نشسته بودند دیگه جای خود دارند.
دیگر اینکه نیمه دوم داستان ریتمی به مراتب تندتر از نیمه اول داستان داشت، تماشاگر در نیمه دوم پشت سر هم با غافلگیریهای گاه تکان دهنده مواجه
... دیدن ادامه ››
می شد و همچنین گره گشایی هایی که خودشون به گره افکنی های تازه ای می انجامیدند، البته خیلی جالب بود ولی منو بالشخصه کمی عصبی کرد؛ به نظرم اگه این گره افکنیها و غافلگیریها در کل اجرا با ضرباهنگی یکدست پخش می شد جالبتر بود.
همچنین پایان بندی کار هم از جنس بقیه داستان نبود و من نتونستم باهاش زیاد ارتباط برقرارکنم.
البته همونطور که عرض کردم این موارد سلیقه بنده بود نه لزوما حق مطلب.
و در پایان اینکه کار واقعا ارزش دیدن رو داشت و لحظاتی از اون حقیقتا تکان دهنده بود، و فکر می کنم برای دوستان تیوالی که علاقمند به کارهای رئالیستی هستند جذاب باشه.