باز هم درگیر بغضی «همهوایانه» شدم... امشب یکی از پربارترین ۵۰ دقیقههای عمرم رو تجربه کردم... پنجاه دقیقه و «یک عمر» حرف!
تبریک میگم به تئاتر اصفهان بخاطر داشتن بازیگری مثل مژگان نوایی، نویسندهای مثل محسن رهنما و کارگردانی مثل محسن عربزاده... یک تسبیح فقط در دستان یک هنرمند واقعی میتونه تبدیل به یک کاراکتر بشه، جون بگیره و صاحب هویت بشه... یا یک چاقوی ضامندار... یا یک جفت کفش از سکه افتاده... بازی مژگان نوایی من رو به وجد آورد و فکر نمیکنم که حالاحالاها انرژی و حس منتقل شده از او از روانم بیرون بره.
این نمایش چیزی بیش از یک مونولوگه، در حقیقت یک تئاتر یک نفره است؛ فضایی که در این کار ایجاد میشه براحتی در ذهن مخاطب گسترش پیدا میکنه و تمام تخیل او رو در بر میگیره، فضایی که با یک دکور ساده، یک میزانسن ظریف، یک نور پردازی قاطع، و یک موسیقی ملایم، همه در تناسب با جغرافیای زمانی و مکانی اثر به وجود میاد و در انتها به بیزمانی و بیمکانی میرسه.
این تئاتر، خودِ زندگی است، یک خط سیر میان دو در ورودی، یک دم میان دو عدم، دو دروازه، دروازههایی که پشت اونها جز نیستی و مرگ نیست... این نمایش از فرصت کوتاهی در میان دو عدم میگه که برای بال گشودن و پریدن داریم...
الآن بسیار احساساتی شدم و باید بگم یکی از زیباترین نمایشهای تک نفره
... دیدن ادامه ››
رو دیدم.
و اما... در شگفتم از بچههای تیوال که به چنین نمایش زیبایی کمعنایتی کردهاند؛ حق این نمایش با این شیوهٔ اجرای جذاب و بدیع، خیلی بیش از اینه که فقط ده نفر تماشاچی داشته باشه. اکیداً به دوستان تیوالی توصیه میکنم که این نمایش رو تنها نگذارند و اون رو از دست ندهند.
یک نکته: به نظر میرسه بچههای تیوال دنبال یک جور تضمین برای دیدن نمایشها هستند و همین باعث میشه که چه بسا نمایشهای باکیفیت که کم تماشاچی میمونند؛ باید در این مورد فکری کرد.
_____________________________________________
***نکته بعدی: همینجا پیشنهاد قرار گروهی رو برای تماشای این اثر ارائه میکنم***