خماری، نمایشی که دوستش داشتم ... من تجربه هر دو سمت یک اتاق درمان را داشتهام و دست بر اتفاق خماری هم مشاور خوبی داشت هم نویسنده آگاهی! خماری
... دیدن ادامه ››
صحبت از یک وابستگی است، خماری دغدغه هویت دارد، خماری به خوبی از بحران میگوید. در علوم رفتاری و علوم انسانی نگاه صفر و یک خطاست یک درمانگر به مثابه یک انسان است که خود دچار چالش و بحران میشود، درمانگر نمایش همانند ۴ شخص دیگر دچار بحران و تردید هویتی است، درمانگری که مشکلات پیشینی مانند ارتباط با فرزند، زندگی زوجی و ... دارد که همگی هویت پشت صحنه اوست، با از بین رفتن جواز کارش که هویت جلوی صحنه وی است دچار چالش جدی میشود و سوار بر ماشین به دل شهر خاکستری میزند و اتاق حرفهای را با چارچوبی متحرک تعویض میکند. درمانگر همچنان تمام سعیاش را برای درمان مراجعینش میکند اما گاهی نگرش خداگونهاش ( که اختصاص به علوم انسانی و پزشکی ) دارد او را آزار میدهد، درمانگر سوپرمن نیست و این واقعیتی مسلم است، تراپیست دچار بحران میشود، تراپیست شکست میخورد، افسرده میشود، نگران میشود و فرومیپاشد و این نشان از یک ارزش نیست بلکه یک واقعیت است، منطق باینری با انسان سازگار نیست، صفر و یک، بد و خوب، بلند و کوتاه در علوم رفتاری و اجتماعی وجود ندارد، همه ما دچار مشکل میشویم مگر پزشک سرما نمیخورد، تراپیست هم شکست میخورد و اشتباه میکند.
به گمان من هیچ نقدی به شخصیت روانشناس داستان ما وجود ندارد، ما در یک روایت به سر میبریم، حتما روانشناس کار غیر حرفه ای داشته است، حتما تکنیک گشتالتی با سی بی تی و اکت متفاوت است، اما ما شاهد یک روایت هستیم، روایتی از یک بحران، یک روایت خاکستری.