یک جعبه ی کوچک که برای من نمادی از ذهن انسان بود .... و یا قلبش
دو نفر آدم که برای من نمادی از تضاد ها و نیروهای درونی انسان ها بودند ....
ناباوری از اینکه در یک جای کوچک گیر افتاده است ... نا امیدی دارد غلبه میکند ...
کشمکش ها بر سر تصاحب جای بیشتر ...تصرف کامل
نشان دادن قدرت...مبارزه...بازگشت به کودکی ...بازی ها
تنها شدن ...
احساس نیاز ..سعی در پذیرفتن یکدیگر ... یکی شدن
کامل شدن
... دیدن ادامه ››
...
و در نهایت پیروزی از آن نیروی بر تر است ...
این ها همه ی حسی بود که من از اولین تجربه ی دیدن تئاتر داشتم :)
+بازی ها عالی بود ...نرمی بدن و حرکاتی که با دست انجام میشد خیلی خوب بود ...
نمایان شدن دست ها با حالات مختلف در نور جالب بود برام.
+موسیقی کار متناسب با حرکات بازیگرا و فضای نمایش بود .
اولین چیزی که منو جذب خودش کرد و باعث شد در فضای کار فرو برم .
+نور پردازی صحنه خیلی خوب بود ...هماهنگی قشنگی به بازی ها داده بود
+نبود شخصیت زن طبق قوانین کشور عزیزمون
یه کم فهم قسمت های رمانتیک کار رو دچار مشکل کرده بود ...
+ حس های من بعد از دیدن این نمایش اونقدر بزرگ بودند که حتی در کلمه هم جا نمیشدند
و من به دوستانی که همراهم بودند هم نتونستم حسم رو بگم .. چه برسه به قلم !
+خوشحالم که از قبل هیچ تصوری راجع به پاندورا نداشتم و این باعث شد برداشت ذهنی خودم رو
داشته باشم ... تجربه ای که هیچ وقت از خاطرم نمیره ...