"تفسیر هگلی از نمایش کژ نازیبا"
(این متن حاوی برخی اصطلاحات هگلی و نوکانتی است که ممکن است برای خواننده ناآشنا با فلسفه مزبور کمی گنگ باشد . )
1- والتر بنیامین ، اثر هنری را در دوران مدرن و در دوران رواج "فنون بازنمایی" واجد یک ویژگی اساسا متفاوت نسبت به گذشتگان میداند . این ویژگی نزد وی عبارتست از نزدیک شدن اثر هنری به طبیعت زندگی انسان برای نخستین بار در طول تاریخ بشر. در حقیقت چنین بنظر میرسد که جنسیت و مرگ در قیاس با قرون پیشین به صورت سرراست تری در انسان تاثیر و نفوذ دارند و علت آن ویرانی اساسی فرهنگ های وحدت گرا یا مکاتب اجتماعی است که به همه افراد الگویی غیرقابل بحث دیکته میکنند . الگوهایی که بدیل آنها عبارتند از "خدا مرده است" ، "زیبایی مرده است " و "خیر مرده است" (تعابیری از نیچه).
اینجاست که جبریت کهن فرو میریزد ، جبریتی مدرن حاکم میشود و تئاتر دچار تغییرات بنیادی می گردد . به زعم بنیامین ، شیوه های بیان هنری انسان در دوران مدرن برای نخستین بار به طور مستقیم از نمونه های اساسی طبیعت تبعیت میکند .
2- اگر درک هگلی از تاریخ را به عنوان پشتواره نظری دیدگاه بنیامین
... دیدن ادامه ››
بدانیم ، در اینصورت جامعه از سه مرحله تاریخی عبور میکند تا تاریخ به اتمام برسد :
الف – درک وضع موجود به مثابه تز اولیه که در آن نوعی تعادل حاکم است . (نگاه کنید به آغاز نمایش که فارغ از هرگونه نگرانی و بحران ، همه منتظر رسیدن مراسم عروسی به مثابه یک فرایند طبیعی هستند .)
ب- درک تضادهای درونی وضع موجود به مثابه آنتی تز (برملا شدن راز خانوادگی و در پی آن تضاد عقیدتی برادر بزرگتر و همسرش با عروس و بقیه فامیل ، تضاد قانونی و عرفی میان دو برادر به سبب خلافهای برادر کوچکتر ، تضاد اخلاقی ناشی از تسلیم شدن در برابر خواسته طلبکار به انگیزه نفع شخصی برادر بزرگتر ، تضاد روانی عروس بجهت عشق قبلی که هنوز زنده است تضاد معرفت شناختی در تشخیص خیر عروس از دیدگاه دو برادر ، تضادهای متعدد طبقاتی/اجتماعی/فرهنگی/اقتصادی/قومیتی مابین اعضای خانواده ، ...) این مرحله که ناشی از نوعی آگاهی بر وضع طبیعی اولیه است منجر به تسلط فرهنگهای جزیی و در نهایت نوعی گسست از طبیعت و وحدت نخستین شده است .
ج – تلاش برای پیداکردن راه حلی عملی به منظور هضم این تضادها به مثابه نوعی سنتز (درگیری اعضای خانواده با یکدیگر بر سر نحوه فیصله دادن اوضاع ، اضطراب عروس ، فحاشی و هتاکی دو برادر ، ... )
طبیعی است که در یک جامعه پویا و سرزنده ، نیروهای اجتماعی با درک تضادها درصدد ترمیم ارتباط خود با طبیعت و رسیدن به مرحله "خودآگاهی" برخواهد آمد . اما در اینجا و در این نمایش ، شخصیتهای نمایشی نه به تسلیم صددرصد و نه به تحول اساسی در وضع موجود راضی میشوند ، بلکه با طغیانی علیه وجدان و اخلاق ، راه عقل منفعت اندیش را برمیگزینند . نزاع بی نتیجه است و باید به نوعی جبر -که نه حاصل متافیزیک بلکه ناشی از ویرانی معرفت شناختی بشر است - تن درداد .
د- رسیدن به وضع تعادلی جدید (ادامه یافتن عروسی و توافق همگانی برکتمان حقیقت و خنثی کردن تمرد عروس به عنوان ایده ای که به این وحدت شکننده مومن نیست. )
این وضعیت جدید سست تر و ناپایدار از وضعیت تعادلی اولیه است و لذا خیلی زود متلاشی میشود (مرگ پدر و انحلال احتمالی عروسی) هرچند که در این ویرانی ، نقش انسان ها کمتر از بار قبل است و این همان روح خشنود هگلی است که موتور محرک تحولات خواهد بود .
3- "قصه عصر جمعه" نمایشی چند وجهی است : همانقدر که وجه مفرح دارد ، جدی است . به همان میزان که کژی را نشان میدهد بیانگر صداقت آدمهایش است و به میزان یکسان هم نوستالوژیک است و هم تاریک .
نمایش سعی در بازنمایی این اختلاط مفاهیم (که طبیعت زندگی در دهه 60 ایران بوده) میکند . تلاش می کند تا به میانجی تئاتر ، "تجربه زیسته" مردم ما را واکاوی کند. انسانهایی را نشان دهد که معنویت خواستند اما درد معاش داشتند . صلح خواستند ولی جنگیدند . صداقت خواستند ولی مجال صدق نیافتند ، عشق کاشتند و نفرت درو کردند .
نمایش سعی دارد تا با تحلیل فرامتنی نشان دهد که چگونه در جامعه ای ملتهب و توده وار ، فرهنگهای جزیی شکل میگیرد تا با رشد خود موجب فرریختن پایه های سست اخلاقی و عقاید بی اصالت فرهنگی گردد . نمایش واجد امیدی است دشوار : امید به تعادل اجتماعی درون زا که نه متکی به ایدئولوژی بلکه متکی به ارزشهای درونی جامعه باشد .
این امید در دهه 90 شمسی هنوز امید همه ماست ...
4- درباره این اثر احساس دوگانه ای دارم . شخصا نمایش را بدلیل زشتی منحط موجود در صحنه و عدم وجود گونه های مختلف زیبایی بصری و فرمی دوست نداشتم ولی به عنوان اثری هنری – از متن و بازیگری تا کارگردانی و صحنه و ... ستایش میکنم . ضمنا محمد قدس یک برند است ، او را میستایم .
این نمایش را یکشنبه 21 اردیبشهت ماه تماشا کردم . (نمره اثر 70 از 100)