چند روز پیش یه نفر توی دستام فوت شد
رفت...
من موندم و جسم بی جونی که تو دستام رها شده بود
موقعی که وارد این رشته شدم میدونستم قرار هست اینا رو ببینم ولی فکر نمیکردم اینقدر سخت باشه
از خودم، از دنیا از همه چی بدم اومده بود
چرا باید ادامه بدم؟ اصلا هدف زندگی من چیه جز این همه پوچی؟ هر چی جلو میره یه تیکه ی دیگه از خودم رو جا میذارم و تهی تر ادامه میدم؛ آخرین بار وقتی جلوی آینه ایستادم، تقریبا چیز زیادی از من باقی نمونده بود.
اما امروز، شیهیدن آینه ی من بود و خودم رو در اون دیدم؛ شریف مردمانی که حتی اگر تو راه هدف بزرگشون شکست بخورن و به خاک و خون کشیده بشن، بازم دست از رسالت شون برنمیدارن. می جنگن تا گرد فراموشی رو پاک کنن و داد بزنن که آهای مردم! شما هم یادتون نره چی سرمون اومد
.
تیم عزیز نمایش شیهیدن
... دیدن ادامه ››
اکثر مدت زمان نمایش شما چشم هایمن خیس بود و جلوی خودم رو خیلی گرفتم که اشک هام سرازیر نشه، شاید بخاطر خفقان و بیچارگی هامون، شاید بخاطر اتفاق تلخ چند روز پیش، نمیدونم...
ولی الان سبک شدم، آروم شدم. از خودم کمتر بدم میاد
دلم میخواد گلدون رو اشتباه بکشم
دلم میخواد حیوون نباشم ولی با بلند ترین صدای ممکن شیهه بکشم
مصدر جعلی شما، واقعی ترین اتفاق اخیر زندگی من بوده.
ممنون برای این اجرای فوق العاده
یکی طلب شما
نقطه.