بچه که بودم یه مشکل حقوقی پیش اومده بود برای خونه مون
داشتن بهمون زور میگفتن ولی صدای بابا به جایی نمی رسید
یادمه سه شنبه ی هر هفته قرار ملاقات مردمی نماینده مجلس بود و همه میتونستن برن دفترش و ببیننش و مشکلاتشون رو بهش بگن
اصلا یکی از چیزهایی که بخاطرش رای آورد همین وعده دیدار بود
از اون هفته کار ما شد هر سه شنبه رفتن به دفتر نماینده و از صبح تا غروب تو دفتر منتظر موندن اما... خبری از نماینده نبود
ما هرگز ندیدیم شون، هیچوقت نبودن، هیچوقت سعادتش رو نداشتیم
دیدی یسری دردها هست که به صورت پیوسته و مدوام ادامه داره و کاری ازت برنمیاد؟
مثلا پوسته شدن کنار ناخن و سوزشش
مثلا یه دندون درد مزمن
مثلا
... دیدن ادامه ››
یه سردرد لعنتی که نمیدونی یهو از کجا میاد و کلافه ات میکنه
فرآیند، از همون ابتدا آزاری مداوم رو شروع میکنه که تو معتادش میشی و با اینکه زجرت میده و حرص میخوری، نمیتونی دنبالش نکنی
فرآیند نه یک اثر نمایشی صرف، بلکه برای منی که بارها حق و حقوقم پایمال شده، خودِ خودِ زندگیه، با اون ظرافت های جذابش در نور، در بازی ها، در طراحی صحنه و چرخاندن در.
آیا به تو ظلمی شده که ناخواسته پذیرفته باشیش؟
شده غمی بیاد و زنگ در خونه ات رو بزنه و تنها گناه تو این باشه که در رو باز کرده باشی؟
اگر اره، پس نمایش فرآیند قطعا برای تو هست
برو، ببین و کیف کن، کیفی همراه با زجر، با درد و چاشنی غم فراوان...
پ.ن: مرسی هم سالنی های عزیز و فرهیخته ام، نه کسی چیزی خورد، نه کسی عکسی گرفت و نه کسی خندید، همه ی مسخ شده ی فرآیندی بودیم که روبرو مون در حال اتفاق افتادن بود...