«بیادِ نیما یوشیج:
فرزندم ... یک بهار
یک تابستان
یک پاییز
و یک زمستان را دیدی
از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی
پس تا میتوانی مهربان باش» ❤️
یادم انداخت چرخهی زندگی همینه ... از تولد تا مرگ ...
و لابلای این آشفته بازار ، گاهی میگویم خداااایااا این چه زندگیه برای ما ساختی
... دیدن ادامه ››
؟ اصلا برای چی اومدیم ؟
از نمایش، حسِ سبکی بعد از رفتن رو دریافت کردم ... حسِ خوشایندی بود
و بعد با خود میگفتم: کسی چه میداند؟ شاید دوباره رفتهها رو با لبخند، ملاقات کردیم ! و چه خوش دیداری خواهد بود!
فقط باید بیخیال ، بخوانیم و بگذریم : بهااارِ دلکش رسید و .... 😍
خانوادهی تپُلهای بامزه و کافی ...
نمایشی دوستداشتنی و حالخوبکن
بقدر کافی طنز ِجذاب داشت... برای پدربزرگ مُردم (عینِ کلوچه بود)
بازیها خوب ... متن رو دوست داشتم
و در نهایت دست مریزاد ... خدا قوت
با دیدنش کِیفور و خوشبخت شدم 😇