من حقم نبود مثل احتمالات این کار به این خفنی رو هم تنهایی برم و بعد از اتمامش با حال زار ناشی از نبودن دو تاگوش که بشنفه و یه دهن که اونم نظرشو بهم بگه برگردم خونه. البته یک عزیزی قرار بود همراهم باشه که خیلی ریز و زیبا پیچید متشکرم ازش. میاومدی هم احتمال خوردهشدنت صفر بود چون من آدمخوار نیستم :))
آرزو میکنم روزی انقدر مرفه بیدرد بشم که تمام بلیتهای یک اجرارو بخرم و خودم فقط تو سالن باشم که حرص نخوردم از صدای تر و تور شاتر عکاسهای نامحترم یا کسی از پشت لنگ و لگد نکوبه به پشت صندلیم و سرفه و بینی بالا کشیدنشونو برای تو سالن نیارن.... جالبه عکاسی که اومدهبود با گوشیش حرف میزد نور گوشیشو تو تاریکی سالن میزد پیام چک میکرد همهکار کرد. کاش جای اون دوربین خفن اندکی فرهنگ و ادب داشتی مومن، حرمت سالن تئاتر رو حفظ میکردی، ما به کنار :)))))
کی بود گفتهبود قسمتهای گوشه بگیریم مدیریت سالن میاره وسط؟:))))) خدا بگمچیکارش نکنه بد رکبی خوردم ولی جام خوب بودا دو سانتی بازیگر بودم از هیجان و اضطراب خوش کیففففف کردم.
یکی دوبار ترسیدم یکی از اون شلاقها بهم بخوره :))
انصافا ابهت نمایش خیلی زیاد بود و برداشتهای منم جوری نیست اینجا بتونم راجعبهش حرف بزنم. ولی حظ کردم از تکتک لحظاتش که منو محو خودشون
... دیدن ادامه ››
کردن با بازیشون. دلم میخواد دوباره برم.....
"عادی بودن چیه؟
یه لبخند واقعی روی لب یه بچه....."
کاش وقتی استحقاق فرزندآوری نداریم، تولیدمثل نکنیم.