اصلا فکر نمیکردم امشب برسم این کار رو ببینم.از دیشب اون شیردارچین کوفتی کافه منو به هم ریخته بود. خود حدیث مفصل بخوان :)) هیچی دیگه ۵ونیم با سلام صلوات و آخرین دستشویی که رفتم تا خود اتوبوس دوییدم. یه پام هم رفت توی اتوبوس و اومدم بقیهی تنمم ببرم تو فقط همون پا رفت و لای در موند :/ برادر من رانندهی گرامی من به اون گندگی رو ندیدی مومن که وسط راه در رو بستی؟
هیچی بعد از اون هرچی ساعتو میدیدم داشت به ۶ نزدیک میشد
ترافیک بالای پل شریعتی بعد ترافیک پل کالج خدایا مگه تموم میشد. زد به سرم وسط راه پیاده شم اسنپبایک بزنم بلکه زودتر برسم. انقلاب که پیاده شدم فقط دوییدم و دو دقیقه به ۶ رسیدم پسر ولی ورود ندادهبودن و تازه ۶ و خردهای درهای سالن باز شد :/ و تا بیست دقیقهی بعد هنوز در سالن باز بود آدم میاومد تو :))
واقعا اولش امید نداشتم برسم ولی وقتی روی صندلی نشستم دیگه آخیش گفتم.
مهم اینه که با تمام این مشکلات بهش رسیدم و دیدم. یکی دو تا اپیزود اول خندیدم ولی از یه جایی به بعد که دستم اومد جریان چیه و داره چی میشه دیگه توان رویارویی و تحمل نداشتم و زار زدنم شروع شد و تا یکی دو ساعت بعد نمایش هم این حال
... دیدن ادامه ››
باهام بود.
چقدر اپیزود وزغ و قورباغه دیوانهکنندهبود دلم میخواست هقهق کنم هقهقی که سرشونههام بلرزه و تمام ماسکم پر از اشک و آبدماغ شه که تمام بغضی که این مدت با تخسبازی قورت دادهبودم از پشت چشمهام بیرون بیاد و دلم سبک شه.
چقدر هرروز چهرهی جنگ و سیاستمدارها برام کریهتر میشه.
فقط کاش فرصتی دست بده بتونم تو صورت تکتک عواملی که باعث جنگ در نقطه به نقطهی جهان میشن قی کنم....
این مدت از اخبار آبادان فرار میکردم هرچی هرکی می فرستاد پلی نمیکروم و اگه تو خونهمون صدایس در مورد خبرهای آبادان بود داد و هوار میکردم قطعش کنین که روان رویارویی ندارم که ولله ندارم که خودم مغزم.....
ولی امشب تمام بغضی که برای نه فقط آبادان که برای تمام ایران دارم شکست.
دستتون درد نکنه اشک یکی که داشت این مدت به زور با گریههاش میجنگید رو درآوردین. خندوندینش و با بازی خوبتون کیفورش کردین.
خداقوت به تکتکتون. ??
به امید روزی که جای جای ایران سرشار از خوشی و خوشبختی باشه.
#مو_جونوم_ایرانه