در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال الف. | درباره نمایش هم هوایی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:31:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
علی‌رغمِ نورپردازی یک‌نواخت
با چشم‌پوشی از عدم انسجام کافی
با اغماض نسبت به معرّفی ناقص شخصیّت‌ها
بدون در نظر گرفتن روایت‌های داستانی ازهم‌گسیخته

دوست داشتم
و خیلی هم دوست داشتم
چون تا به حال هیچ فیلمی، هیچ تئاتری، هیچ اثر هنری دیگری نتوانسته بود از دقیقهٔ دهم به بعد، تا انتها، یک‌ریز اشک مرا در بیاورد!


+ ... دیدن ادامه ›› هر بار که خانم کردا مونولوگ می‌گفتند اشک می‌ریختم. هر بار!
+ من نه با بی‌خوابی و نه از گرسنگی، خستگی یا جنگ اعصاب سردرد نمی‌گیرم. فقط بعد از گریه سرم درد می‌گیرد. هم‌هوایی خیلی سرم را درد آورد! خیلی.
با تشکّر از سؤال خیلی خوب و دقیق شما خانم محمّدی گرامی؛
چند نکته:
1) تنها شخصیّتی که در هم‌هوایی توانستم با او ارتباط برقرار کنم همسر شهید بود.
2) سانتی‌مانتالیسم کار در مواردی که مربوط به همسر شهید می‌شد مرا محظوظ می‌کرد و در دو مورد دیگر، علی‌الخصوص بخش شهلا جاهد توی ذوق می‌زد.
3) این تلنگر زدنِ به احساسات مخاطب و بازی با آن‌ها، حیلهٔ خطرناکی است که اگر هوشمندانه به کار نرود، خیلی به ضرر کار تمام خواهد ... دیدن ادامه ›› شد.
توضیح:
از دیرباز چه در عرصهٔ تئاتر و چه بر پردهٔ نقره‌ای، نمایش‌ها و فیلم‌های مختلفی به ضعیف‌ترین و نفوذپذیرترین نقطهٔ شخصیّت مخاطب، یعنی احساسات او، حمله برده‌اند تا از این راه بتوانند بیننده را با خود همراه کنند. امّا به دید شخص من، اغلب شکست خورده‌اند. شکست خورده‌اند چون احساساتِ مطرح‌شده در آن‌ها، صِرفِ احساس مدّ نظر بوده است. احساسی عاری از هر گونه اندیشه و خردورزی، چنان‌که شما نیز به درستی به آن اشاره فرمودید. مثال‌هایش هم فراوان‌اند و برای منی که بیشتر فیلم دیده‌ام تا نمایش «سنگسار ثریّا م.»، «Heads in the Clouds» و «Gloomy Sunday» نمونه‌های بارزِ سانتی‌مانتالیسمِ سخیف و بازاری هستند.
امّا بازی با احساساتم را کجا دوست دارم؟! آن‌جا که «توجیه منطقی برای احساس» پشتوانه‌اش باشد! اشک ریختن «دون ویتو» بر سر جسد پسرش بازی با احساسات مخاطب است، چون بُتِ ویتو را برای بیننده می‌شکند. امّا «به بازی گرفتن» احساسات او نیست! چون در همان حال ویتو می‌گوید: «نذار مادرش اونو این‌جوری ببینه!» او از سویی برای پسر ازدست‌رفته‌اش اشک می‌ریزد و از طرفی نگران بنیاد خانواده است.
در هم‌هوایی بخش شهلا جاهد را اصلاً دوست نداشتم چون هیچ منطقی در رفتار او نبود. بی‌خردی‌های پی‌درپی، انکار واقعیّات و انتخاب شیوهٔ حلّ مسئلهٔ اشتباه، به فاجعه‌ای ختم شد که باعث اعدام شخصیّت خانم اسکندری شد.
امّا چرا از بخش خانم کردا خوشم آمد؟! چون عاقله‌زنی بود که کار چندانی به جنگ نداشت. به قول خودش: «جنگ نمی‌دونستم چیه. فقط تو فیلما دیده بودم». او عاشق همسرش بود. این عشق بود که رفتارهای او را، ناراحتی‌اش را، سست شدن دستانش و ریختن گردوها را، غذا پختنش را، توجیه می‌کرد.
صادقانه و رک بگویم:
برای من اعدام شدن یک قاتل به جرم قتل عمد، مطابق با قوانین، «قابل تأمّل» است. (نه گفتم «ناراحت‌کننده» و نه هیچ واژهٔ دیگری.)
برای من سقوط یک کوهنورد از ارتفاع زیاد یک حادثهٔ دردناک است، امّا برایش اشک نمی‌ریزم. همان‌طور که برای مرگ روزانهٔ چندین هم‌نوعِ آفریقایی خودم گریه نمی‌کنم.
امّا برای من برگشتنِ یک تکّه استخوانِ پای یک پدر، بعد از سی سال، خیلی ناراحت‌کننده است و این‌که به فرزندی اجازه ندهند به همان تکّه هم از وجود پدرش دست بزند، گریه‌آور است.
عذر می‌خواهم که طولانی شد.
و ببخشید که گنگ بود.
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
چه خوب که رفتید و در میان نهادین احساستون رو. من هم از دل و جان با انتقاداتی که به بخش شهلا جاهد(علیرغم تلاش درخشان بانو اسکندری نازنین) داشتید، موافقم.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید