اوّل از همه، فکر میکنم از خیرات و برکات تیوال، به جز آشناییها و تخفیفها و بهرهمندی از نظرات عزیزان، این باشد که آدم، هر تئاتری که میرود، با خودش میگوید الآن ممکن است عزیزانِ تیوالی هم توی سالن باشند!
الآن که نظرات خانم عظیمی و آقای ضیایی را خواندم، دیدم که بعله! امشب، توفیقی بوده و با این بزرگواران تئاتر را تماشا کردهایم و از کنار یکدیگر هم گذشتهایم، بی آنکه بدانیم!
خیلی طولانی شد!
امّا راجع به «تعبیر یک رؤیا»: بسیار دوست داشتم! به دلم نشست. کار، پُرایده، خلّاقانه و خوشریتم بود. چند ایدهی خیلی خوب اجراشده در اثر، یکی بازی خوب با رنگها بود که در طرّاحی صحنه و لباس به وضوح به چشم میآمد و دیگری بازیهای صدایی در صحنهای بود که خان و سیّد داشتند با هم صحبت میکردند.
شخصیّتپردازی، نسبتاً قوی بود. شخصیّت وردست خان، سیّد، عزیز، خان و غریب، همگی خوب کار شده بودند، امّا خانمها، متأسفانه مسکوت رها شده بودند و این کمی سطح کار را پایین میآورد.
نورپردازی و موسیقی بسیار به در آمدن حسّ و حال و فضای اجرا کمک کرده بودند.
بازیهای بسیار توانمندانه و دقیق و پرانرژی تمام بازیگران هم یکی
... دیدن ادامه ››
از نقاط قوّت اجرا بود.
تعبیر یک رؤیا، چند پیچش روایی نامناسب داشت که به درستی درون کار حل نشده بود و متأسفانه در صحنهی یکی مانده به آخر، دیدار عزیز از خانهی پدری، از ریتم افتاده بود. اگر دومی را اینطور توجیه کنیم که برای هرچهعظیمترجلوهکردنِ صحنهی آخر، کُند بوده است، هر چه میگردم توجیهای برای مورد اوّل نمییابم!
با این حال، به حدّ اقل یک بار دیدنش خیلی میارزد.