در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدرضا آگاه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:06:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این‌بار می‌خواهم به سراغِ نمایشنامه‌ای کمدی و عاشقانه بروم.
می‌خواهم شادی و لحظاتِ عاشقانه‌ای را به مخاطب هدیه کنم
و امیدوارم در طولِ اجرا صدای تکرارشونده‌ی خنده‌ی مخاطب را
بشنوم.
یادم می‌آید که پارسال در طولِ اجراهای آنتیگونه
کارگردانِ یک تئاترِ کمدی در مصاحبه‌ای گفته بود :
چه چیزی بهتر از اینکه این‌روزها خنده و شادی را به مخاطب عرضه کنیم؟
آنجا بود که پیش خود فکر کردم
باید خنده و شادی را در « کارگردان » به مخاطب هدیه کنم.







کارگردان
یک داستانِ کمدی و عاشقانه
با اینکه اصلاً تو مود کمدی و خنده نیستم حتماً به دیدن اجراتون می یام چون می دونم لایه های زیرینش برام جذاب و سورپرایز کننده است!
۲ روز پیش، چهارشنبه
مهرناز خلیلی (mehrnazkhalili)
امیدوارم با آنتیگونه زمین تا آسمون تفاوت داشته باشه 😁😁
۱۶ ساعت پیش
مهرناز خلیلی
امیدوارم با آنتیگونه زمین تا آسمون تفاوت داشته باشه 😁😁
امیدوارم 🙏🏽😁
۱۵ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کارگردان
یک داستانِ کمدی و عاشقانه


کار خسته می‌کند.

سر به خیابان نهادن به قصد گریز از خانه

فقط کارِ پسرکی است اما این مرد که در خیابان ها پرسه می زند

تمامیِ روز را، دیگر کودک نیست و از خانه نمی گریزد.

گاه در بعدازظهرهایِ ... دیدن ادامه ›› تابستان

میدان ها هم خالی می شود،

دراز می کشد زیرِ آفتابی که می خواهد غروب کند،

و این مرد، چون به خیابانی از درختان بی حاصل می رسد، می ایستد.

آیا تنها بودن، و هر روز تنها تر شدن ارزش دارد؟

آنگاه که فقط برای پرسه زدن باشد، میدان ها و خیابان ها

خالی است.

باید زنی را از رفتن واداشت

و با او سخن گفت و به با هم زیستن ترغیبش کرد.

اگر نه، هرکس با خود سخن می گوید

و بدین گونه است که گاه مستی به سخن می آید شبانه

و تمام زندگی اش را باز می گوید.

بی گمان در میدانِ خالی با کسی

ملاقات نخواهد کرد، اما آن که در خیابان ها پرسه می زند

گه گاه می ایستد. اگر دو نفر می بودند

با هم در خیابان ها پرسه می زدند، کاشانه همان جا می بود

که آن زن بود، و این ارزش خواهد داشت.

شب هنگام میدان دوباره خالی می شود

و مرد رهگذر دیگر نمی بیند خانه ها را

میان نور بی حاصلِ چراغ ها، و نظر از هیچ چیز برنمی گیرد،

او فقط سنگفرش را حس می کند، که مردانی دیگر ساخته اند آن را

با دست هایی به زمختی دست های او.

ماندن در میدان خالی دلچسب نیست.

بی گمان زنی در خیابان خواهد بود

که اگر از او خواسته شود، برای ساختن کاشانه یاری خواهد کرد.

- چزاره پاوزه
خداحافظی یک کارگردان از صحنه تئاتر! | عکس جدیدترین نمایش محمدرضا آگاه؛خداحافظی یک کارگردان از صحنه تئاتر!
محمدرضا آگاه نویسنده و کارگردان تئاتر، نمایش «کارگردان» را روی صحنه می‌آورد. به گزارش مشاور رسانه‌ای، محمدرضا آگاه نویسنده و کارگردان جوان تئاتر قرار است در آذرماه ۱۴۰۳ نمایش جدید خود به نام «کارگردان» را روی صحنه بیاورد. جدید‌ترین نمایش محمدرضا آگاه از تولیدات گروه تئاتر امروز و کمپانی تئاتر جوانان ایران است که درباره مهاجرت یک کارگردان از کشور خود است. در بخش‌های مختلفی از نمایش «کارگردان» از هوش مصنوعی استفاده شده است. کارگردانی نمایش‌های «آل زا»، «کُلفَت‌ها»، «وُیتسِک» و «آنتیگونه» ...
دیدن ادامه ››

محمدرضا آگاه نویسنده و کارگردان تئاتر، نمایش «کارگردان» را روی صحنه می‌آورد.

به گزارش مشاور رسانه‌ای، محمدرضا آگاه نویسنده و کارگردان جوان تئاتر قرار است در آذرماه ۱۴۰۳ نمایش جدید خود به نام «کارگردان» را روی صحنه بیاورد.

جدید‌ترین نمایش محمدرضا آگاه از تولیدات گروه تئاتر امروز و کمپانی تئاتر جوانان ایران است که درباره مهاجرت یک کارگردان از کشور خود است.

در بخش‌های مختلفی از نمایش «کارگردان» از هوش مصنوعی استفاده شده است.

کارگردانی نمایش‌های «آل زا»، «کُلفَت‌ها»، «وُیتسِک» و «آنتیگونه» که به‌عنوان اولین اثر نمایشی‌ای که با کمک هوش‌مصنوعی در تئاتر ایران روی صحنه رفت، ازجمله آثار این هنرمند به شمار می‌رود.

در خلاصه داستان این اثر نمایشی آمده است: «کارگردان تئاتری بعداز آخرین تئاتر خود قصد مهاجرت دارد...»

بازیگران، عوامل، زمان پیش‌فروش و محل اجرای نمایش «کارگردان» به زودی اعلام خواهد شد.

عکس: اردلان آشناگر

کار رضا شکل خاصی از جنون بود ، بااین حال اما نتیجه‌بخش ، چراکه هیچ گزینه‌ی دیگری وجود نداشت ، اجراهای رضا که تمام می‌شد ، آدم‌ها تشویق نمی‌کردند ؛ آنها نعره می‌کشیدند ، هوار می‌زدند ، به سینه‌شان می‌کوفتند ، ظرف روح‌شان پر میشد ، گریه و سوگواری می‌کردند ___ درست مثل لحظه‌ای که آدم درمورد عادت‌های ذهنی‌اش دچار یک فروپاشی ویرانگر می‌شود ، می‌فهمد حقیقت این است که رستگاری‌ای در کار نیست.

- سالار عبده
کتاب « رضا عبده »
گردآوری : دانیل مافسون
ترجمه : مهدی مشهور و سارا رسولی نژاد
آنتیگونه‌ای که روی خون رقصان است
آنتیگونه‌‌ی ما بود
آنتیگونه‌ای که شبیهِ تئاتر نبود
و ای کاش
میتوانست تنها یک تئاتر باشد
آری
خون هنوز هم جاری‌ست
درد هنوز هم پابرجا
اما دیگر نمی‌خواهم
نمی‌خواهم
فراموش کنندگان را
آزار دهم
این آیینه‌ی تمام‌نمای پر از رنج را
تئاتر خطاب میکنم
و تئاتر پایانی دارد ؛
امروز کسی پرسید
نمایش تمام میشود روزی
حقیقت اما چه؟

-محمدرضا آگاه
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون تر باشد.
( احمد شاملو )
عطار گفت :
گر مردِ رهی میانِ خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
آرمیتا قبادی
بازیگر نقشِ آنتیگونه
از تجربه‌ی شب‌های اجرا می‌گوید


اثرِ جاودانِ سوفوکلس
به کارگردانی محمدرضا آگاه
و
تهیه‌کنندگی سجاد ‌افشاریان
کاری از
«گروه تئاتر امروز»

پدرام ‌زمانی، پارسا ‌صحرایی، سجاد ‌میر و آرمیتا قبادی بازیگران این نمایش هستند.
بهمن ۱۴۰۲
عمارت ‌نوفل‌لوشاتو
ساعت ۱۸
تهیه بلیت در سایت تیوال

لینک آپارات :
https://aparat.com/v/pmzKl
آقای آگاه . یه بندخدایی تو نظرشون بعضی از مخاطبین رو گاو خطاب نمودن .با این قسمت قضیه کاری ندارم..

برام این مهم که چرا دوتا بازیگر شما. گزینه دوست دارم برای این واژه
بی ادب و دور از این فضا را تایید کردن؟!؟!
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
محمدرضا آگاه
احتمالا نظر رو کامل نخوندن و یا به اشتباه لایک کردن. کسانی که حتی یکبار من و یا گروه من رو دیده باشند میدونندکه ما احترام ویژه‌ای برای مخاطب و تماشاگرامون قائل هستیم.
بله، چون از شما تو پیام ها به جز احترام چیز دیگه ای ندیده بودم‌.😊 برام سوال پیش اومده بود. چرا عواملتون از این برخورد حمایت کرده بودند.

ممنونم از جواب دهیتون🙏😊🌻
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
Fateme Nematy
بله، چون از شما تو پیام ها به جز احترام چیز دیگه ای ندیده بودم‌.😊 برام سوال پیش اومده بود. چرا عواملتون از این برخورد حمایت کرده بودند. ممنونم از جواب دهیتون🙏😊🌻
تو پیام ها و برخورد به شدت مودب هستند ولی جای دیگر را الله اعلم...
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره ی تئاتر « تنهایی وتن‌هایی وطن‌هایی »
نویسنده : سجاد افشاریان
کارگردان : کیومرث مرادی
.
در جایی خوانده ام که تئاتر ضروری‌ترین زبان بشر برای تحقق اهداف ستمدیدگان است ؛ ستمدیدگانی که شاید روزگاری با یک ایدئولوژی واحد تنها در یک قشر خاص همچون کشاورزان و کارگران خلاصه میشد اما حال با نگاه های متفاوت‌تر میتوان افراد و اقشار مختلفی را در زیر این کلیدواژه جای‌ داد. سجاد افشاریان با اقتباس خود از متن « پیکر زن همچون میدانِ نبرد در جنگ بوسنی » نوشته ی ماتنی ویسنی یک ، ستمدیدگانِ بسیاری را مورد خطاب قرار می‌دهد ، افرادی که شاید متوجه امرِ تراژیک در زندگی روزمره ی خود نیستند اما در مواجهه بااین اثر به ناگاه تحت تاثیر قرار می‌گیرند و از جهانِ متن خارج و به پیرامونِ خود بهتر و دقیق‌تر نگاه می‌کنند.
در جایی خودِ نویسنده ( ویسنی یک ) می‌گوید از کتابِ رویدادِ فراموش‌شدگان » اثر ولیبور سولیک برای توصیف صحنه‌ی کشتارها از زبان دورا استفاده ... دیدن ادامه ›› کرده است اما بهتر است به تنهایی وتن‌هایی وطن‌هایی بگوییم گونه ای از « تئاترِ ستمدیدگان »
تئاتری که مخاطب را از جایگاهِ منفعلِ خود خارج و به او عاملیت می‌بخشد تا جاهایی از اجرا را با توصیف خود از وطن کامل کنند. اگر متنِ اصلی در یک زنانگی غوطه‌ور است و مارا در پشتِ مرزهای بوسنی یا کشورهای جنگ‌زده نگه می‌دارد ، بنظرِ من متنِ تنهایی چرخشی جهانشمول‌تر دارد و این‌بار این سوال را در ذهن شکل می‌دهد که آیا نامِ وطن و اینکه در کجای این جهانِ پهناور به دنیا آمده ایم ، مسئله ی اصلی و عاملِ سعادت و بدبختیِ ما نیست؟ اینکه خوشبختی و نگون‌بختی بجای اینکه امری فردی باشد آیا در جمعی بودنش خلاصه نمیشود؟ آیا ژنتیک / نژاد و عاملِ وراثت تضمین کننده ی خوشبختی یا بدبختی نمی‌شود؟! زیستِ یک نوزادِ متولدشده در نوارِغزه تفاوتی با یک نوزاد تازه متولد شده در کشور سوئیس ندارد؟ شاید دکتر کیت متوجه ی همین ایراد شده است که دیگر به خدا و ساز و کارش اعتقاد ندارد و شمایلی از یک مردِ اگزیستانسیالیست را به ما نشان می‌دهد. بماند که این اجرا را میتوان از دیدگاهِ اگزیستانسیالیستی هم موردِ کاوش قرار داد ؛ اما قطعا و بقولِ معروف در این مقال نمی‌گنجد.
در شبی که بنده اجرا را دیدم در قسمتی که بازیگر ( سجاد افشاریان ) از مخاطب سوال میکرد : وطن از نگاهِ تو چیست؟ در پاسخ تنها و تنها تصاویری دیده میشد که نشان از عمقُ فاجعه میداد! اینجا بود که از خود پرسیدم : اگر این اثر در جایی خارج از خاورمیانه اجرا میشد چه پاسخ هایی شنیده میشد؟ این چه روحِ تراژدی است که بر فرازِ سرِ ما می‌چرخد؟
مسئله ی قابلِ گفتگو اگر در متنِ اصلی ، جنگ باشد و ما با یک نمایشنامه ی ضدِجنگ روبه رو باشیم ، سجاد افشاریان در جایگاهِ نویسنده ، تقدیر را نشانه می‌رود!
در جایی از اجرا بعنوانِ مخاطب وحشتی در ذهنم شکل گرفت ، کیت در دیالوگ‌هایش انگار مسئله ی تجاوزِ سربازانِ دشمن به دورا را مسئله ای از پیش تعیین شده می‌دانست ، انگار در پسِ ذهنِ دکتر کیت تولد در این نقطه از جهان ( جهانِ ستمدیدگان ) عاملِ بدبختی است! برای همین می‌خواهد فرزندِ دورا را به جایی خارج از مرزها ببرد و به‌گونه ای اورا نجات دهد چراکه می‌تواند دورا بعدی در رحمِ دورا فعلی شکل بگیرد اگر از این وطنِ خشن و وحشی خارج نشود. آخ که میشود در اینجا به نمایشنامه ی « بچه » نوشته ی نغمه ثمینی هم اشاره ای کرد ؛ درجاییکه یک مهاجرِ زن با فریاد از یک بازجو استرالیایی ( اگر اشتباه نکرده باشم ) می‌پرسد :
- فرقِ من و تو توی جاییه که توش بدنیا اومدیم؟ آره؟!
حالا بااین تفاسیر متوجه می‌شویم که چرا نویسنده عنوان « تنهایی وتن‌هایی وطن‌هایی » را برای نمایشنامه اش برگزیده است.
نمایشنامه ی پیشِ‌رو شاید حولِ همان تک‌گویی معروفِ
« بودن یا نبودن » در نمایشنامه هملت نوشته ی شکسپیر می‌چرخد ؛ مفهوم این تک‌سخن‌گویی بدین‌گونه ادامه می‌یابد که آیا اصیل‌تر آن است که تقدیر زمانه (تغییرات دنیای پیش مدرن) را تاب آوریم، یا در برابر دریای مصائب آن از خودمان دفاع کنیم؟ البته که بازیگر ( دکتر کیت / سجاد افشاریان ) در جایی از دیالوگ هایش با بازیگرِ زن ( دورا / آتنا اسدی ) جوابِ این سوال را می‌دهد که باید ادامه داد / باامید و جسارت / شاید چنین مواجهه‌ای با زندگی و مفهوم تغییریافته آن، انسان عصر شکسپیر را به شک می‌انداخت که آیا باید تسلیم شود یا بهتر است با پویایی شتاب زده ی زمانه ی خود مقابله کند اما در این اجرا امید و ادامه دادن است که در انتها باقی‌ می‌ماند.
از متن که فراتر رویم ، ایده ی اجرایی اثر خود را نمایان می‌کند ، شیوه ای که از فاصله‌گذاری / بیگانه‌سازی استفاده می‌کند و مخاطب را در توهمِ تئاتر و جهانش غرق نمی‌کند و پرتش می‌کند به ایرانشهر! که چقدر درست و به‌جا سالنی که این اجرا در آن اجرا میشود نامش ایرانشهر است!
کارگردان بوسیله ی تکنیکِ فاصله‌گذاری اشاراتِ درستی به ایران و مناسبت های اجتماعی / سیاسی آن با اجرا برقرار می‌کند؛ البته که در طولِ اجرا می‌شود به یادِ آگستوبوال و آرای او در راستای تئاترِ کاربردی هم افتاد و در انتها زمانیکه آن بینی قرمزرنگِ « دلقک » روی بینیِ بازیگر قرار می‌گیرد ، فیگورِ یک تسهیلگر از همانی که آگستوبوال نامش را « ژوکر » می‌گذاشت را تصویر می‌شود که مخاطب را در امرِ آگاهی و فهمیدن همراهی می‌کند ، روشی خلاقانه که زیربنای آن اما نه عینا از نظریاتِ آگستوبوآل و تئاتر ستمدیدگان اوست که در روزگاری که اجراها مخاطب را در انفعالِ خود تنها رها می‌کنند ، قابلِ ستایش است.

از خوندن مطلب شما به اندازه دیدن اجرا لذت بردم!
ایرانشهر ما نیاز به یک دکتر کیت داره💫💯🤍
۰۳ آبان ۱۴۰۲
تحلیلتون رو دوست داشتم
کاش نقدی هم بر کار مینوشتید.
۰۳ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زیباتر از فقدان ندیده ام
نبودن ها قدرت‌مندتر می‌شوند
زندگی اگر « نیست » ها باشد
نخواهم گریست ، ناامید نخواهم شد
در این حوالی
گاهی باید نبود تا شعری ساخته شود
یک زنجیر که پاره نمی‌شود
آری یک انتخاب برای دیگر حذف‌نشدن ها
زمان ، که زمان بهترین قاضیست
امروز / فردا یا که دیروز
دیگر نمی‌خواهم حذف شوم
یک نفر باید « فریاد » بزند.
.
- حذف‌شده از
نمایشنامه آنتیگونه / محمدرضا آگاه -
امشب
به شکل عجیبی این نمایش به جاان نشست...

خسته نباشید 🤍
۰۲ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آری من در تمامِ مرگ ها بوده ام
که جسدهای بسیاری دیده
و تنها توانسته ام
در تئاتر برای آنها سوگواری کنم.

عکس : اردلان آشناگر
شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخت که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم
چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
دریدم
شبانه روز دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی!
زمانه صاحبِ ... دیدن ادامه ›› سگ، من سگش
چو راندم از درِ خانه
ز پشت بامِ وفاداری
درون خانه پریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
کشیده‌ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را
چنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم
که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست
نه در حضور غریبه
نه کنجِ خلوتِ خود
گریستن نتوانستم که آفتاب
بیاید
نیامد

۷۰/۲/۹ – تهران
رضا براهنی
احساس می‌کنم
کسی که نیست
کسی که هست را
از پا در‌می‌آورد

گروس عبدالملکیان
۱۰ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنتیگونه
پروانه‌های نمایش «آنتیگونه» به تهران آمدند.

از امروز به دیوار‌های شهر، تماشاخانه‌ها، کافه‌ها، کتاب‌فروشی‌ها و مکان‌های فرهنگی و هنری بیشتر دقت کنید، چون پروانه‌های «آنتیگونه» اونجا حضور دارند و به شما نگاه می‌کنند.
از پروانه‌ها عکس بگیرید و مارو در فضای مجازی از حضورشون مطلع بکنید.
این پروانه‌ها شمارو به «آنتیگونه» می‌رسونند …
جناب آگاه من بدون پروانه جمعه بهتون می رسم🌸💫
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
سحر بهروزیان
جناب آگاه من بدون پروانه جمعه بهتون می رسم🌸💫
ارادت 🌙💎
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
نازنین دیده ور (nazanindidehvar)
عالی بود بسیاااار زیااااااااد.... ببینید و آگاه بشید و لذت ببرید.. یک عالمه اشک ریختم.. موفق باشید.
۰۴ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
- آنتیگونه مُرده ... خطرناکتر از آنتیگونه زنده اس.
رفقا ارادت 🌱
همه میدونیم شرایطِ کارکردن در فضای تئاتر سخت تر از همیشه شده ؛ برای همین مثل همیشه به حمایت ها و نظرات شما برای بهتر شدن کیفیت کارهامون نیاز داریم ، همین انرژی هاست که به ما قدرت ادامه دادن میده. خوشحال میشم که ببینمتون. 🌱

پیش فروش روزهای نخست « آنتیگونه » آغاز شد.
درود خدمت شما..
آیا متن آنتی گونه ارتباطی، اقتباسی، برداشت آزادی، کاشت بسته ای، ایده ای، نشانه ای، اشاره ای، تلمیحی، استعاره ای و..
و...
و...
و...
و..
به متن مرحوم سوفوکل دارد؟ یا صرفاً تشابه اسمی بوده؟ و هیچ گونه مسئولیتی بر عهده شما نیست...
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
با سلام خدمت آقای آگاه
امروز اجرا را دیدم کار متفاوت و نگهدارنده مخاطب و ……زیاد هست
بهتره خلاصه کنم 😊
قسمت پایانی نمایش تاثیرگذار ترین قسمت نمایش در لحظه برای من بود
🙏🌸
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
نمایش بسیار خوب و تاثیر گذاری بود لذت بردم✨
۰۴ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکسال گذشت ...
امیر مسعود و سپهر این را خواندند
Reza1991s، یگانه ماموریان و پدرام زمانی این را دوست دارند
:)) همون بهتر که گذشت. یاد خاطره‌ی اون شب افتادم فقط دلم می‌خواست تموم شه بزنم بیرون.
۲۵ دی ۱۴۰۱
علی عبدالرحیم
پرستو لعنت خدای آمون به تو!!!!! :)))))))))))))))))))
:)))))) ای نمیری الهی.
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
محمدرضا آگاه
سپاس از لطفِ شما دوستِ عزیز که نظرتون رو با من به اشتراک گذاشتید. بابتِ اینکه اجرای گروهِ ما نتونست رضایتِ شمارو جلب متاسفم. و اما بعد درباره ی رویکرد به اجرا و خوانشی که بنده پیرامونِ متنِ ...
ممنونم بخاطر اخلاق حرفه ای تون .
ممنون بخاطر اینکه می‌شنوید
ممنون بخاطر اینکه هاید نمی‌کنید
۰۱ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دو شبِ پایانیِ وُیتسِک ، منتظرِ حضورِ شما هستم. ❤️
دم‌شما گرم
امیدوارم این دو شب هم به خوبی پیش بره و مسیر صعب پیش‌روی شما برای تولید، هموار باشه و سال‌های سال از شما نمایش ببینیم
۲۸ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماری - بنظرت ما گناهکاریم وُیتسِک؟
وُیتسِک - بنظرِ من ما مردمِ فقیر حتی اگه پامون به بهشت هم برسه ، اونجا هم سر و کارمون با صاعقه است.

( حس میکنم اینجا نویسنده از قصد سکوت نوشته. )

ماری و وُیتسِک _ سکوت ، سکوت ، سکوت.
وُیتسِک _ تو خوشگلی ماری ... مثلِ گناه ... پس ممکنه گناه در نهایت انقدر زیبا باشه؟!
ماری _ بُکش و تمومش کن وُیتسِک ... این یه آزمون نیست ... این ماموریتِ توئه ، حتی اگه تیغِ مچاله شده ی توی دستت کُند بود ، باز هم سعی کن و خسته نشو.

من محمدرضا آگاه بعنوانِ کارگردانِ اثر از لطفِ حضور و حمایت فرد به فردِ شما مخاطبان تئاتر ، سپاسگزارم.
بیصبرانه منتظرِ شنیدن و خواندنِ نظراتِ شما هستم و قطعا نظرِ مخاطبِ تئاتر در هرچه بهتر به صحنه رفتنِ این اثر و آثارِ بعدیِ من دخیل خواهد بود.
یگانه شمس آبادی (shamsabdii)
سپاس از حضور و حمایت شما
بیصبرانه منتظرِ حضور و نگاه گرمِ شما و رفقاتون هستم.
۲۴ دی ۱۴۰۰
یگانه ماموریان (yeganehmamourian)
یگانه ماموریان هستم بازیگر ویتسک از لطف و حضور شما مخاطبین عزیز ، سپاسگزارم
منتظر شنیدن و خواندن نظر تک تک شما عزیزان هستم

من پدرام زمانی به عنوان بازیگر اثر ویتسک
از مخاطبین تشکر میکنم که برای ما نظر می‌نویسید
و نمایش ما رو برای تماشا انتخاب می کنید
۲۴ دی ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
شعر و ادبیات
سینما