ایده و داستان رو دوست داشتم. ولی تا اواسطِ کار که جمعِ خواهرانه بود به نظرم یه مقداری کمجون و یخ بود. یعنی من شخصاً از ردیف سوم یه جاهایی دیالوگها رو نصفه و نیمه میشنیدم و حس میکردم یه حرفی بینِ خودشونه و منِ غریبه نباید در جریان باشم. 😁 متاسفانه چون همراه هم نداشتم، نمیدونم این فقط مشکلِ من بود یا دیگران هم ناقص و نامفهوم میشنیدن بعضی قسمتها رو.
از بازیِ باران و داماد راضی بودم، بین الهام و الهه هر دو گاهی خوب و گاهی ضعیف بودن و متاسفانه بازیِ فربد و بهار رو زیاد دوست نداشتم.
طراحی صحنه هم برای من این حس رو داشت که صحنه قبلاً متناسب با سالنِ دیگهای با فضای کمعرض و کوچکتر آماده شده ولی برنامه تغییر کرده و اجرا به این سالن منتقل شده. به هر حال جا داشت که از عرضِ صحنه بهتر استفاده بشه.
در کل، به نسبتِ اجرای شبِ دوم، کار متوسط بود.
نمیدونم گذرِ زمان چقدر تاثیر میذاره که اجرا جوندارتر بشه. چون سوژه و متن قابلیتِ بهتر از اینا رو داشت
... دیدن ادامه ››
به نظرم.
قسمتِ خیلی دوستنداشتنیِ دیشب هم برای من گروهی از تماشاگران بودن که ظاهراً مهمان بودن و ردیف اول و دوم نشسته بودن و متاسفانه دو سه نفرشون توی جدیترین صحنهها و وسط دعوا هم با صدای بلند میخندیدن 🙄 ایشالا که دلتون همیشه انقدر شاد باشه، ولی امیدوارم از این به بعد بدونین کجا باید شادیتون رو با صدای بلند بروز بدین.