در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سحر بهروزیان | درباره نمایش بک تو بلک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:35:42
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
براى اشک ها چشم مى شوم
براى تو جنگلی از اَبر
براى دلتنگى ، جاده
به سوی تو ، مزرعه ای قاصدک
براى بوسه هامان ، خُنکاىِ نسیم
برای گونه ها و لب هات
نمِ لغزنده قطره های باران
به وقتِ آغوشِ
خداحافظی و باد
آخرین دکمه پیرُهنی‌ سپید
که با لمسِ انگشت های کشیده ات می بندی

سجاد افشاریان
یکم اردی بهشت ۱۴۰۱
ارادت🤍
۰۷ تیر ۱۴۰۲
خیلی هم عالی،
اونجایی به عنوان نویسنده یا کارگردان یا بازیگر و یا هنرمند بازی را باختیم که اسیر مخاطب شدیم و روایتگر همه چیزهایی هستیم که کم یا زیاد از اینوری و اونوری دیده، شنیده و میدونه و اون چیزی که دلش میخواد ببینه رو به خورد اش میدیم. بدون اینکه چیزی بر او بیافزاییم و دور تر از اونی که چکی از معضلات واقعی اجتماعی که اتفاقاً بر بستر کمدی گونه آن بسیار دستمان باز است بهش زده باشیم که با منگی از سالن بره بیرون، یا برعکس با مطرح کردن آن با زبانی کمدی سرخوشی به وی القا کنیم..
تنها مخاطب خاص، هنر برای هنر و هنر بورژوازی را خرسند کردیم.
لذت بردم،
خسته نباشید..
و من الله توفیق
۰۷ مهر ۱۴۰۲
Kousha_saei
خیلی هم عالی، اونجایی به عنوان نویسنده یا کارگردان یا بازیگر و یا هنرمند بازی را باختیم که اسیر مخاطب شدیم و روایتگر همه چیزهایی هستیم که کم یا زیاد از اینوری و اونوری دیده، شنیده و میدونه و ...
به جمع تیوالی ها خوش امدین!
مخاطب خاص و هنر بورژوازی رو تعریف می فرمایید.
۰۷ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی صدا ضبط می کنه و ما فقط صدای سرمه و حیدر و آدمهای که صداشون ضبط شده رو می شنویم و نه صدای بازجو ما فقط داریم صداهای توی ذهن علی رو می شنویم صداهای که خودش احضارشون می کنه و خیالشون می کنه و نه صدای بازجو که خسته نشده از سوالهای تکراری، انقدر تو ذهن علی غرق می شیم که به علی کوچولو می رسیم ، به تصویر سیاه و سفید علی و مامانش که تصویر یک نسل خاکستری!
انقدر سیاهم که تو تاریکی همه جمله ها و فکرها رو گم می کنم
کاش می تونستم با یه نفر حرف بزنم
نور رو نگیر ……نور رو نگیر……
می گن ادمها تو لحظات ... دیدن ادامه ›› دردناک زندگی شون ناخودآگاه به زبون مادری شون حرف می زنن، علی بعد از خونریزی معده اش به زبون مادرش حرف زد، بعد از مرگ بوسه تو انفرادی …….
صداهای بود که گوشی برای شنیدشون نبود ولی صدای خودش از قبر انفرادی به گوش کسی نمی رسید…….
صداهای که قلبت مچاله می کنه و همش فکری می کنی چیکار کنی چیکار کنی که این کابوس ضجه ها برای همیشه تموم بشه!