در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پرندیس | درباره نمایش حادثه در ویشی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:43:59
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش حادثه در ویشی را میتوان از سطح به عمق در سه لایه نگاه کرد و به آن وارد شد. سطحی ترین لایه ی آن سیاسی است که در خود بنده کمترین رغبت را بر می انگیزد. اینکه بنشینیم و بحث هولوکاست را پیش بکشیم که آیا رخ داده یا نداده یا فلان بوده یا بهمان! این به بیراهه رفتن است و نگاه هنرمند را هم به طرز ساده انگارانه ای تقلیل خواهد داد. در لایه دوم میتوان نگاه اجتماعی داشت. جایی که نمایش سعی دارد تحلیلی یا حداقل سوالی از ماهیت نیروی فاشیسم ارائه دهد. که این چگونه نیرو و تفکری است که در اوج رشد سرمایه داری و صنعت وابسته به آن سربرآورده و دست به تخریب کور زده است. به طوری که کارگر و صنعتگر و هنرمند و غیره را با یک رویکرد واپسگرایانه نژادی در یک کوره می ریزد. شاید یک نیروی بورژوایی که برای حل یا فرار از بحرانهای سرمایه داری دست به تخریب دستاوردهای بنیادی آن مثل دموکراسی میزند تا دنیایی جدید خلق کند یا حداقل با وعده ی آن مردم ساکن در جهان سرمایه داری را آرام کند. در این خصوص انتخاب این افراد از قشرهای مختلف بستر خوبی است اما احتیاج به زمان و پرداخت بیشتری پیدا میکند.
اما در لایه عمیقتر که به اعتقاد من ارزش کار به آن وابسته است باید صد درصد به نگاه فلسفی نمایش پرداخته شود و این مهمترین وجه کار است. این وجه ماندگاری است که ورای بحثهای سیاسی هیچ وقت کهنه و تکراری نمیشود. در این لایه است که این سوال اساسی مطرح میشود که آیا وجود انسان یک ضرورت است؟ اگر این وجود یک ضرورت است و هوشمندانه هدایت شده است چرا تصمیم گیری در باره ی آن به انسان دیگری با همان مشخصات سپرده میشود؟ چرا به فشار یک ماشه یا یک امضا از طرف یک احمق بستگی دارد؟ به قول افسر نازی که دچار این بحران فکری شده اگر تو هستی یا باید باشی چرا من میتونم با یک گلوله مغزت را متلاشی کنم؟ آیا به قول بونوئل زندگی ما در دنیایی که اینقدر بمب هسته ای در آن انبار شده که دهها بار میتواند همه ما را بکشد فقط حاصل یک تصادف شوخی وار نیست؟
اینجاست که ما به ماهیت وجود و مرگ و همچنین جنگ فکر میکنیم. جنگ، همان پدیده ای که با زرق و برق نظامیگری و رنگ و لعاب لباسها و نشانهای نظامی ... دیدن ادامه ›› و افتخارات پوشالی پوشیده شده است اما وقتی این لعاب و لباسش را میتراشیم به همین سادگی کشتن حیوانی میرسیم. جلوه بارز این موضوع شخصیت نظامی فرانسوی است که لابد در میدان جنگ ،خودش کلی آدم کشته و کلی هم از دوستانش کشته شده اند اما چون غرق در آن لباس و لعاب پر زرق و برق بوده همه چیز را افتخار آمیز میدیده، اما اینجا که لباسش را درآورده و می بیند که مرگش هیچ تفاوتی با سلاخی شدن یک گوسفند بدست قصاب ندارد، نمی تواند تحمل کند و بر این مرگ بر می آشوبد در حالیکه مرگ در میدان جنگ با یک گلوله را شاید راحت می پذیرفت! نگاه هنرمند این دو مرگ را یکسان می بیند! بحث درباره گرگ درون انسان است. آیا این افراد در اوج گرفتاری که خود را مظلوم می بینند، رفتار و قضاوتشان درباره کولی بهتر از فاشیستها است؟ نمایش میگوید که نه!! کسانی هم که با دیدگاه هولوکاست مشکل دارند لازم نیست به بحث و جدل درباره بود یا نبود آن بپردازند میتوانند اجرای زنده ی آن را در سوریه امروز تماشا کنند و به جای آن به همین نگاه فلسفی هنرمند فکر کنند!
نمایش البته با فداکاری پیرمرد بورژوا راه امید را باز می گذارد تا تلخی را تلطیف کند، اما این انتخاب با تماشاگر است که آن را بپذیرد و ایمانش را حفظ کند یا نه!
این نکته هم قابل ذکر است که کاری که از سوالها و دغدغه های بنیادی انسان صحبت میکند هیچوقت تکراری نمیشود. نهایت اینکه شاید من نوعی از دیدن آنها خسته شده باشم ولی دلیل بر تخطئه آن نیست. آیا نسل بعد ما و بچه های ما نباید فیلمهای فورد و نمایشهای شکسپیر را ببینند چون ما از آنها خسته شده ایم؟ به نظرم این آفتی است که دامان خیلی از هنرمندان را هم گرفته است و ارائه تصویرها و نمایشها و برداشتهای کژ و کوژ از آثار کلاسیک حاصل همین نگاه است. کاش متوجه بودیم همه می توانند از یک متن قدیمی خسته شوند ولی همه نمی توانند خوانش جدید و قابل دیدن از آن ارائه بدهند!!
در مجموع کار را دوست داشتم . بازیگران بازیهای خوب و قوی در عین حال کنترل شده ای ارائه دادند و فضاسازی هم خوب انجام شده بود. از تمامی عوامل کار و کارگردان محترم تشکر مینمایم.
استفاده کردم پرندیس عزیز از یادداشت خیلی خوبت ولی من دوست نداشتم نمایش رو.
۰۹ دی ۱۳۹۵
اردشیر گرامی سپاس از اینکه خواندید و از دقت نظر شما ممنونم. منظور من از دموکراسی همان ارزشهای پایه ای آن و از سرمایه داری طبقه ی اندیشمند حامل و ایجاد کننده ی این ارزشها بود که بطور مشخص به آزادی برابری برادری برخواسته از انقلاب فرانسه که یک انقلاب بورژوایی بود اشاره داشتم نه فقط نظام رشد یافته و مسلط سرمایه داری قرن بیستمی.
۱۲ دی ۱۳۹۵
کاملن درست میفرمایید پرندیس عزیز و جالبیش برای من همین بود که یادداشتتون رو خیلی پسندیدم با اینکه بر خلاف شما خود نمایش رو نپسندیده بودم.
۱۲ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید