انسانهایی بودیم،که به پاک کردن،عادت داشتیم.
ابتدا اشکهایمان راپاک کردیم،و سـپـس،یکدیگر را...!
نمایش بطور نسبی و تا حد قابل قبول در بیان حرفش موفق عمل میکند و از این نظر من کار را دوست داشتم. این قابل قبول بودن در ابتدا برمی گردد به اینکه برای این بیان بستر و فرمی را انتخاب میکند که کار میکند و نماد وصله شده و نچسب هم نیست. یک بازی معمولی که به طور طبیعی در این دورهمی ها بازی میشود و ما حتی اگر نخواهیم وارد وجه و کارکرد کنایی آن هم شویم، لطمه ای به کار نمیزند و وصله ی ناجوری نیست هرچند طبیعتا غنای دید ما کم خواهد شد.. اما این بازی وجهی کنایی از زندگی امروز طبقه متوسط رو به اضمحلال ایرانی است و در دو سطح متفاوت رابطه شخصیتها را با هم شکل میدهد . یکی رابطه شخصیتها با هم که در سطح قاعده یک هرم قرار دارند و رابطه آنها با شهرام که در راس و بالاتر از آنها قرار داشته و هنوز هم دارد. شهرام به وضوح خودش را از این قاعده و کف جدا کرده و مسئولیت اجتماعی را دنبال کرده است. بقیه نخواسته و نتوانسته اند او را همراهی کنند. وجهی از همان بازی مافیا که گاه عناصر مفید جامعه را میکشند و گاه می خوابند و چشم بر هم می گذارند تا مافیا یا همان قدرت مسلط و سیاه این کار را انجام دهد! اینجا در تک گوییها و در خلوت میکوشند خودشان را توجیه کنند که چاره ای جز تنها گذاشتن او در مرز نداشته اند ولی نه تماشاگر و نه خودشان قانع نمی شوند چون تنها گذاشتن شهرام و امثال او از طرف این قاعده در مرز انجام نشده بلکه در عدم همراهی و حمایت و جدی گرفتن دغدغه های آنها از سوی اینان انجام شده و به نقطه ی مرزی ختم شده تا تنها در برابر نیروی سیاه قرار بگیرد!
اما
... دیدن ادامه ››
بعد از این اتفاق اینها به قاعده خودشان برگشته اند و روابطی را با هم دارند که آنهم به شدت صدمه خورده و ناهنجار است. یکی در اوج پوچی و ناامیدی ، شاید از عدم توان تحمل شخصیت منفعل و عقیم خود در مقایسه با دوستش شهرام و عدم کمک به او حتی در وکالتش، به خودکشی فکر میکند و بهترین کار برایش نوشیدن و خوابیدن برای فرار از خود است. چنین شخصیت نابود شده ای به هیچ عنوان نه میخواهد و نه میتواند محمل عشق دختر نوجوان باشد و طبیعی هم هست. زن و شوهر شبه روشنفکر که هر کدام با روش خودشان سعی در بالا کشیدن از سطح قاعده و باتلاق دارند اما روشها و هدفها متفاوت و متزلزل است و تضادها آنها را به ناچار رودر روی هم قرار میدهد. و زن و شوهری که لولیدن در همین قاعده را دنبال میکنند یکی دلال و یکی یک زن سطحی که آنها هم به شدت در تنش با هم قرار دارند و هر کدام میداند دیگری او را فقط برای چه میخواهد !! صحنه مرتب کردن غلامرضا توسط بنفشه در موقع بیرون رفتن و آخر کار بدون هیچ کلامی خیلی قوی این رابطه ی شی گونه این دو را با هم نشان میداد و درخشان بود!
جمعی که از خودشان و آنچه بودند و هستند و کرده اند در وحشت اند و برای فرار از ان کنار هم می نشینند! نه توان تحمل همدیگر را دارند و نه توان رفتن و تنها شدن و تحمل خودشان را! و بهترین راهکارشان در همان جمع هم اشتغالی اعتیادگونه به یک بازی است که هم کنار هم باشند و هم با شخصیتهای واقعی خود کنار هم نباشند تا بتوانند هم را تحمل کنند!
البته شخصیت پردازی در مورد تمام بازیگرها به یک قدرت انجام نشده بود و این میتواند یک ضعف باشد ولی شاید هم باعث طولانی تر شدن و کشدار شدن کار میشد و میتوان از آن گذر کرد. بازیها هم از خوب بود تا متوسط ولی میانگین دلنشین و خوب بود. در طراحی صحنه اگر هنرمند محترم میتوانست حس شب را با نورپردازی از بالکن به داخل منتقل کند به نظرم فضای کار خیلی بهتر میشد.
در مجموع از کار لذت بردم و از تمام عوامل گروه متشکرم