در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پرندیس | درباره نمایش صندلی ها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:47:10
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پسرها همیشه مادرانشان را ترک می کنند، پدرانشان را کم و بیش می کشند... زندگی این چنین است... اما من از آن رنج می برم...
من خودم نیستم. کسی دیگرم. کسی در دیگرم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در متن کمی به محتوی پرداخته شده
به دلیل به هم خوردن چندین باره تمرکز جزییاتی از نمایش در ذهنم نیست آنچه در ذیل می آید همانیست که از اجرا در خاطرم مانده است بنابراین شاید نتوانسته باشم حق مطلب را ادا کنم

نمایش صندلی ها به نوعی بیانگر بحران بی هویتی و الیناسیون در جهان مدرن امروزیست،پیرزن و پیرمردی که در یک فانوس دریایی سالهاست تنها و در انتظار معجزه ای زندگی را به انتها می رسانند، علاقه و عشقی در این رابطه نیست و با پر حرفی سعی در پنهان کردن تلخی تنهایی خود دارند. رفتارشان حاکی از دلزدگی و بیان ناکامی ها و شکستها در زندگیست که بوی گندش پیرامونشان را فراگرفته حال آنکه که میتوانست جور دیگری باشد.آنجا که پیرزن مکررا به شوهرش می گوید: تو میتوانستی رییس جمهور کل باشی،شاه کل یا حتی دکتر کل یا مارشال کل اگر میخواستی یا اگر کمی جاه طلبی داشتی.
کنایه های بی پروا و عریان در اجرا موج می زند
آنها در این دنیای خیالی که برای خود ساخته اند برای واگویه کردن رسالت خویش تصمیم به دعوت از آدمهای خیالی از طبقات مختلف اجتماع می گیرند ... دیدن ادامه ›› و صندلی ها را برای مدعوین خیالی آماده می کنند.اینجا فقط دیالوگها هستند که کاراکترها را در تخلیل تماشاگر شکل می دهند.صندلی های خالی جان کلام نمایش است،،نمادی از تهی بودن،یا حتی میتوان گفت نمادی از پوچی زندگی مدرن که ابزار جای ارتباط مستقیم و چهره به چهره با یکدیگر را گرفته، این است که فاصله ها بیشتر می شود ،محبت کم و تنهایی فراگیر ، و در نهایت به دلزدگی، پوچی ،فرار یا خودکشی می انجامد
نمایش با شیوه ابزورد بیان شده،گاه از ته دل قهقه میزنیم اما دیری نمی پاید این لبخند جای خود را به گزش دردناک اندوه می دهد،در این اجرا این امر با استفاده قدرتمند کارگردان از بازیگران کم توان و معلول بیشتر نمود پیدا می کند گویی نمایشنامه برای بیان دردهای این عزیزان باز نوشته شده باشد،
پیرزن و پیرمرد در حین سخنرانی خود برای مدعوین خیالی مدام از سخنرانی نام می برند که بزودی می آید و رسالت را بازگو میکند،سخنران واقعا می آید و این دو در بهت و حیرت راهی دیار نیستی میشوند،اما سخنران کر و لال است و از او جز فریاد چیزی در نمی آید،لیکن همین ضجه ها، اشاره چند باره به پهنه آسمان، فرو افتادن و غلطیدنش روی زمین همراه با در هم پیچیدگی و بیقراری، دنیایی حرف و سوال در خود دارد،حرفهای از جنس خشم ،درد،انتظار ،انکار،شکوه نه فقط از هم نوع بلکه از خالق ...
با فاصله گرفتن از فضای نمایش در خلوت خود به سوالی میرسیم، ممکن است این پیرزن و پیرمرد ما باشیم؟تمام مدت به خود خندیدیم؟یا ماتم بر زندگی بی روح و تنهایمان در دنیایی پر از آدم!
بازی بازیگران در نمایشنامه ای به این دشواری که بار اجرا با گفتگوهای طولانی و مسلسل وار تنها بر عهده دو نفر است جای تقدیر فراوان دارد، روان و تقریبا بی اشکال
تبریک به جناب رحیمی و درود فراوان بر بازیگران توانمند گروه،برایشان آرزوی تداوم موفقیت در اجراهای بعد را دارم
متین فرشاد، ابرشیر و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
کیان، papion theater group، دنا شیرانی و شکیبا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید