من فکر میکنم یک نمایش هرچند که از روی یک رمان اقتباس شده باشد برای خود یک اثر هنری مستقل است و الزاما نباید از زاویه ی مقایسه با رمان اقتباس شده به آن نگاه کرد به خصوص اینکه جهان ادبیات با جهان نمایش تفاوتهای ماهوی زیادی هم دارد. این نوع نگاه مخصوصا وقتی پای یک اسم بزرگ پای رمان باشد خطر مرعوب شدن در برابر آن اسم بزرگ را هم دارد و باعث میشود نتوان منصفانه کار خود نمایش را مستقلا ارزیابی کرد. امکاناتی که ادبیات به نویسنده داده اینجا در اختیار کارگردان نبوده و نباید انتظار داشت در مدت کوتاه نمایش وسعت دیدی را که نویسنده ترسیم کرده بتوان نشان داد . بعنوان مثال کارگردان نتوانسته بود صحنه مهم تیراندازی مورسو به مرد عرب را چنانکه شایسته است و بخوبی رمان ترسیم کند این شاید تنهای ایراد اساسی کار بود که البته در صحنه دادگاه وقتی مورسو قصد داشت با بیان تاثیر تابش شدید خورشید به حالتی که در لحظه گرفتارش شده بود اشاره کند ،تا حدودی به آن پرداخته شد. ولی همین صحنه برای تماشاگری که رمان را نخوانده و نمایش را مستقلا میبیند یک شوک جالب میتواند باشد. در مقابل نمایش هم امکاناتی به کارگردان میدهد که در اختیار نویسنده نبوده مثل بازیهای با نور و صدا که به نظرم در این نمایش بد نبود یا یادآوری افکار و کابوسها و رویاهای مورسو در قاب گیوتین که خلاقلانه و خوب بود. موسیقی افکتیو الکترونیک استفاده شده بسیار نزدیک به فضای ذهن سرد و تاریک مورسو است.
کارگردان در حد توان به عصاره ی تفکر کامو اشاره کرده بود، اینکه میتوانست بهتر باشد بدیهیست، در مورد هر اقتباسی میشود این را گفت، مهم این است که کار راضی کننده و شکیل بود. بازی جناب نوروزی ظریف و چیزی بین بازی سینمایی و تئاتری بود که بدون اغراق جوهره ی فکر کامو و غیرضروری بودن وجود را بیان کرده بود و به نظر من داد و فریاد کردن زیادتر و انرژی سوزاندن بیجهت شاید میتوانست تماشاگر را مرعوبتر کند ولی از شخصیت دورش میکرد. یادمان باشد که مورسو
... دیدن ادامه ››
«بیگانه» است و یکی از وجوه این بیگانگی بروز ندادن احساسات مورد توافق عام است و به قولی چون مادر مرده اش را ندیده و گریه نکرده دارد محاکمه میشود. پس منطقی نیست که انتظار داشته باشیم بازیگر این نقش فوران احساسات را در حجم زیاد نشان دهد. بازی ایشان متکی به چهره اش بود.
حالت چهره رحیم نورزی و نحوه رفتار و گفتارش به خوبی چهره بی تفاوت مورسو را ترسیم میکرد بهتر از این نمیشد این شخصیت را نشان داد
ادغام دادگاه با اتفاقات رمان نه برای تاکید بر محاکمه بلکه به منظور کوتاه کردن نمایش و در عین حال بیان کل رمان بود. در صحنه صحبت با کشیش هم ترجیح داده شده بود که بجای تکرار دیالو گها و طولانی شدن صحنه روی آواز آوه ماریایی تکیه شود که هیچ شباهتی به اجراهای کلیسایی نداشت و طبعا احساس متفاوتی را برمی انگیخت.
اقتباس از کار نویسنده های بزرگ کار دشواری است، رسم همیشه این بوده که هر اقتباسی شده این بزرگان یا دوستدارانشان گفته اند کار من یا استاد ما را خراب کرده اید! این نگاه یک مقدارش هم ریشه در نوعی از بالا نگاه کردن بزرگان دنیای ادبیات به دنیای سینما و تئاتر دارد و در کشور خودمان هم اتفاق افتاده است. کاری که دیدیم نه شاهکار ولی بطور مستقل و قائم به ذات کار خوب وزیبایی بود و توانسته بود به دنیای اثر نزدیک شود که این نزدیکی هم باید یادمان باشد همواره نسبی است.
در نظر بگیرید امکانات بسیار کم سالن چهار سو ، فضا و عمق کم صحنه ،شاید اگر اینکار در سالن اصلی یا در تالار وحدت به روی صحنه میرفت میشد با صحنه پردازی و دکور بهتر و مناسبتر تاثر بیشتری هم بر جای گذاشت.
در مجموع بنده راضی بودم. احساس و درک ما بعد از خواندن رمان بیگانه الزاما نباید در کمیت و کیفیت همان باشد که بعد از دیدن نمایش به آن میرسیم.